مقالات بهائیت (3597)
سازمان اوقاف در دوره پهلوی و بهاییت
بهائیت در ایران : بارزترین سیاست رژیم پهلوی ، اسلام زدایی از ایران بود. نخست وزیری سیزده ساله «هویدا» خادم امر الله، یکی از تجلیات این سیاست است. در دوران او بود که فرقه بهاییت به سرعت پیش رفت و به وضعیتی غیر قابل باور رسید؛ موقعیتی که درک آن برای رهبران این فرقه نیز غیرقابل تصور بود و با خوشحالی غیرقابل وصفی به تشریح آن می پرداختند:
بهاییان پس از کسب موقعیت مالی و سیاسی ویژه، در این دوره قصد تبلیغ و گسترش فرقه خویش را داشتند. رهبران و کارگزاران این فرقه، راه تسلط بی چون و چرا بر ایران را مبارزه با اسلام در جامعه ایران می دانستند و با حرکت در این مسیر حتی از بیان آن نیز ابایی نداشتند و در محفل خصوصی خود بیان میکردند : «عده ای از مأمورین مخفی ایران که در دربار شاهنشاهی می باشند می خواهند هویدا را محکوم کنند، ولی او از بهترین خادمین امر الله است و امسال مبلغ پانزده هزار تومان به محفل ما کمک نموده است. آقایان بهاییان نگذارید کمر مسلمانان راست شود.» (1) از این رو بهاییان با ابزار در اختیار خود می کوشیدند هرچه بیشتر عوامل خود را در مراکز مختلف دولتی و رسمی نفوذ دهند و از طریق آنان به اجرای برنامه های ضد اسلامی خود نایل آیند. یکی از اهداف مهم آنان، تسلط بر مراکز و نهادهای اسلامی بود. کابینه امیرعباس هویدا، چند وزیر بهایی داشت ولی یکی از مهم ترین آنها «محمد حسین احمدی» معاون نخست وزیر در سازمان اوقاف بود.
۱- سوابق خانوادگی و تحصیلی
محمد حسین احمدی به فرزند علی به سال ۱۲۹۸ ش در بشرویه طبس، از توابع استان خراسان(2) به دنیا آمد. در اسناد ساواک ، پدرش از مبلغین فرقه بهاییت در بشرویه معرفی شده است. وی دوره ابتدایی را در «دبستان ترغیب» محل تولدش و مقطع متوسطه را در «دبیرستان ایرانشهر» و «دارالفنون» به پایان رساند و از «دانشکده حقوق و علوم سیاسی» دانشگاه تهران لیسانس حقوق گرفت.
۲- مشاغل : محمد حسین احمدی در استخدام وزارت دارایی بود. مشاغل وی عبارت بود از:
*کارمند حکمی وزارت دارایی
*کارمند اداره کل بهره برداری و خالصه و املاک
*نماینده قضایی اداره کل امور حقوقی و رسیدگی به تصفیه املاک
*ریاست اداره رسیدگی به امور دعاوی منقول در اداره کل حقوقی
*معاون اداره کل دفتر وزارتی با حفظ سمت، عضو کمیسیون تقشیم اراضی یوسف آباد
*بازرس کمیسیون ارز- نماینده دوم وزارت دارایی در کمیسیون ارز
*پیشکار دارایی کرمان
*پیشکار دارایی گیلان
*پیشکار دارایی اصفهان
*عضو هیئت نظارت بر هزینه شهرداری اصفهان
*مدیر کل وصول تهران
*معاون وزیر مشاور در اداره ی رسیدگی به شکایات و عرایض
* معاونت نخست وزیر و رئیس اوقاف
برخی دیگر از مشاغل احمدی در طول خدمتش به رژیم پهلوی به قرار زیر است:
عضو هیئت امنای صندوق رفاه دانشجویان وزارت علوم و آموزش عالی
عضو هیئت امنای مؤسسه عالی ساختمان
عضو کمیسیون نامگذاری دانش آموختگان دانشگاه تهران
مسئول هماهنگی و ناظر بر حسن اجرای برنامه های اردو های عمرانی ملی دانشجویان و دانش آموزان
رئیس کمیته نظارت برفعالیتهای اجتماعی دانشجویان شاغل در سازمانهای دولتی
سرپرست بررسی مسائل سیاسی و اجتماعی
عضو هیئت امنای مؤسسات آموزشی فرح پهلوی
پیشکار فاطمه پهلوی (خواهر شاه)(3)
تمام مشاغل فوق جنبه فرهنگی داشته و عمده ارتباطات وی با جوانان و نوجوانان مملکت بود. او نیز این محلها را بهترین جا برای اشاعه مقاصد فرقه ای خود می دانست.
۳- اختلاف و زدو بندهای مالی
محمد حسین احمدی با سوء استفاده از موقعیت شغلی و حمایت جریانهای صاحب نفوذ از او به زد و بند و رشوه ستانی از شخصیتهای حقیقی و حقوقی می پرداخت و سرمایه های کلانی از این راه اندوخت که ازجمله آن دریافت رشوه از شرکت توربین اصفهان بود.
ترقی نامبرده از زمان وزارت بهنیا شروع شده و به طور کلی مورد حمایت باند طرفدار بهنیا در وزرت دارایی می باشد و به طوری که کارمندان وزارت دارایی اظهار می نمایند احمدی در انتصابات و تعیین اعضای کمیسیونهای مالیاتی و رؤسای مناطق دارایی سوء استفاده های کلانی نموده و اکثر کسانی که دارای سوابق بد و رشوه خواری بوده اند به ریاست کمیسیونهای مالیاتی و حل اختلاف منصوب کرده و از هر مأموری که به شغل حساس گمارده مبالغی بین ده الی پانزده هزار تومان رشوه گرفته است و در حال حاضر اکثر آمارهایی که از طرف اداره کل وصول وزارت دارایی داده می شود غلط و غیرواقع می باشد و مثلا اداره کل وصول بیلانی منتشر می سازد که در فلان ماه میزان وصول نسبت به ماه مشابه سال گذشته فلان مبلغ زیادتر بود. و این موضوع باعث اغفال دولت در درآمدهای مالی می شود…
صرف نظر از بهنیا، وزیر سابق دارایی، که با احمدی رابطه فوق العاده نزدیکی داشته و مکرر به منزل نامبرده تردد داشته و شایعاتی نیز در باره رابطه نامشروع بهنیا به همسر (4) احمدی انتشار یافته بود؛ ذوالفقاری، معاون اسبق نخست وزیر و کشاورزیان، کاندیدای نمایندگی مجلس شورای ملی در انتخابات گذشته هم رابطه نزدیک با احمدی دارند و کشاورزیان در وزارت دارایی به نام کارچاق کن احمدی معرفی و شناخته شده است. (5)
۴- عضویت در احزاب درباری و تشکیلات فراماسونری
محمدحسین احمدی ابتدا در کانون مترفی عضو بود و در احزاب ایران نوین و رستاخیز نیز عضویت داشت و ضمن عضویت در لژ رازی در تشکیلات فراماسونری، ریاست لاینز یوسف آباد را نیز بر عهده داشت. (6)
۵- ریاست محمد حسین احمدی بر سازمان اوقاف
مهم ترین مسئولیت نامبرده در رژیم گذشته، سرپرستی سازمان اوقاف بود. براساس اسناد ساواک، وی که فردی بهایی بود، تصدی اش بر سازمان اوقاف برای تبلیغ مذهب رسمی کشور، جای تأمل دارد. تعدادی از اقوامش نیز در سازمان اوقاف شاغل بودند.
سپردن مراکز و نهادهای اسلامی به بهاییها و اقدامات انجام شده در آن سازمان، حکایت از اهداف دراز مدت پیروان فرقه ضافه بهاییت دارد. آنان با اقدامات گوناگون خویش، قصد تخریب اسلام و قرآن را داشتند و از دوره رضاخان دنبال اعلام رسمی فرقه بهاییت به عنوان یکی از ادیان رسمی کشور بودند. رضاخان نیز با حضور در محافل بهاییها خود را بهایی معرفی می رکد و ارادت او به اسدالله صنیعی، حکایت از روابط حسنه اش با بهاییها دارد. وی اسدالله ضیعی را به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد انتخاب کرد. صنیعی در تمام دوران ولایتعهدی محمدرضا، آجودان مخصوص او بود و شاید نزدیک ترین فرد به محمدرضا محسوب می شد. مسلما رضا خان به بهایی بودن صنیعی توجه داشت (7) و این مسئله در دربار پهلوی، بویژه که بعدا تیمسار ایادی یار غار و پزشک مخصوص او گردید نمود بیشتر یافت و به قول فردوست به محفل خصوصی و اتاق خواب محمدرضا نیز رفت و آمد داشت و اسدالله صنیعی هم بعدا وزیر دفاع شد. (8)
اسناد موجود حکایت از همراهی و هم فکری درباره پهلوی بویژه رضاخان و محمدرضا پهلوی با بهاییان دارد و در طول دوران حکومتشان بر ایران، از این فرقه حمایت می کردند. با نخست وزیری هویدا، پیروان این فرقه به تمام امور کشور تسلط یافتند و هویدا با شناخت از هم مسلکش – محمد حسین – احمدی او را بر سازمان اوقاف اسلامی گماشت تا مبلغ قران و احکام اسلام باشد!
سیاست بهاییان، این عوامل جاسسوسی و اطلاعاتی صهیونیستها (9) تحریف تدریجی قرآن بود. ساواک به نقل از نشریات خارجی درباره ی انتشار قرآنهای تحریف شده می نویسد: «مطلب این است که اسرائیلیها نسخه تازه ای از قران کریم را با چاپ بسیار نفیس و زیبا در آلمان غربی روی کاغذ بسیار مرغوب چاپ کرده و به قیمت بسیار نازلی در معرض فروش گذاشته اند. این نسخه های قرآن به وسیله نمایندگان آنها در کشورهای آفریقایی پخش می گردد و نیز به طوری که معلوم می شود پخش آن را در کشورهای آسیایی آغاز کرده اند. در ادامه درباره محتوای تحریف شده آن می نویسد: در چاپ جدید آیاتی را که از یهود انتقاد می کند حذف کرده اند و در موارد مختلفی کلماتی جای داده شده است که معنی را مقلوب می سازد، با اینکه می دانیم حتی حذف نقطه ها و اضافه کردن نقطه ها می تواند معنی کلمات را تغییر دهد و مجله الدعوه نمونه هایی از این نوع تغییرات را نقل کرده است. (10)
مسئولان و طراحان سازمان اوقاف در رژیم شاه نیز با چاپ و انتشار قرآنهای تحریف شده معنی آیات و کلمات را قلب می کردند و بر اساس روایات و احادیث مشکوک، جعلی به ترجمه و تفسیر آن می پرداختند و چنین اقدامی را به نام مبارزه با اسلام دروغین و تفاسیر غلط انجام می دادند: «آقای بطحایی معاون وزارت آموزش و پرورش در گزارش تقدیمی به سازمان اوقاف به عرض رسانیده اغلب تفاسیر قرآن مجید که درسنوات اخیر نوشته شده نقل از روایات یهود و نصاری و توأم با خرافات و بدون تحقیق و عاری از حقیقت است که نه تنها قرائت آنها جوانان را معتقد به مبادی دین نمی کند بلکه دارای اثرات منفی است و اضافه کرده در بین تفاسیری که مطالعه کرده، به تفسیری در سطح بسیار عالی برخورد کرده که اصل آن به زبان اردو و اثر سید احمد خان هندی (11) است که مرحوم فخر داعی گیلانی قسمتی از آن را به فارسی ترجمه کرده است که اکنون بسیار کم یاب و تقریبا نایاب است و استدعا دارد در صورتی که اراده عالی تعلق گیرد امر به ترجمه این اثر مفید صادر فرمایند. (12)
این سند به نقل از مسئول رسمی رژیم، مدعی چاپ و انتشار قرآنهای تحریف شده است. اما نکته جالب اینکه سفارش به استفاده از تفسیر اثر «سید احمد خان هندی» به بهانه ی صیانت از اسلام و جلوگیر از تزلزل افکار مسلمانان در قبال پیشرفت اندیشه های غربی و علوم تجربی، برای تطبیق علوم جدید با اسلام است و برای تحقق این منظور، مرکزی را با کمک انگلیسیها به نام «کالج محمدی انگلیس» برپا کردند. او ریاست هیئت امنای این کالج انگلیسی را به عهده داشت. با انتشار نظریات و آرای او که منکر بسیاری از مبانی و اعتقادات اصولی دین اسلام شده بود، برخی علما به تکفیر او همت گماشتند. (۱3)
در دوران نخست وزیری هویدا، ایادی تا توانست وزیر بهایی وارد کابینه کرد و بهاییان با سوءاستفاده از موقعیت هویدا و ایادی در مناصب و مشاغل مهمی قرار گرفتند و در تمام سازمانها و وزارت خانه ها نفوذ نمودند. (14) سازمان اوقاف تحت ریاست بهاییان، قرآنی را با عنوان قرآن شهبانو به وسیله مفسران درباری ترجمه و منتشر کردند که در آن از احادیث جعلی استفاده شده بود که اعتراضاتی به آن صورت گرفت و مجبور به تغییراتی در آن شدند.
ترجمه، تفسیر، چاپ و انتشار قرآن تحت نظر بهاییان بدون اهداف پنهان نبود. سند به جامانده از سازمان اوقاف درباره تغییرات صورت گرفته و اعتراضات علما حاکی است:
… دو فقره نامه از علما و محققین داخل و خارج از کشور رسیده و در آن به پاره ای از مطالب تفسیر قرآن اعتراض شده بود. پس از بررسی و مراجعه به مآخذ مربوطه با نظر کمیسیون پاسخ آنها تهیه و صادر گردیده است.
در جای دیگر از این سند درباره استفاده از سایر منابع ادیان آمده است:
در این جلسات بقیه سوره مبارکه انعام و سوره مبارکه اعراف که ۲۴۰ آیه می باشد با مقدمه و ترجمه متن و حواشی بررسی گردید. در مقدمه سوره اعراف مطالب نقل شده از کتب سایر ادیان درباره آفرینش که مناسبتی نداشت و ممکن بود موجب نگرانی و انتقاد پیروان آن آیین و کیش قرار گیرد و به علاوه روایتی که مربوط به آیین ایرانیان باستان دو دور از حقیقت و واقعیت بود حذف [شد] و در مطالب دیگر نیز اصلاحاتی به عمل آمد، در ترجمه متن و شأن نزول آیات تغییرات زیادی داده شد و روایات نامناسب و واهی حذف و به جای آن مطالب مهم اخلاقی و اجتماعی از ائمه اطهار علیهم السلام نقل گردید. (۱۶)
در متن سند بیان شده که در ترجمه و تفسیر از کتب سایر ادیان وروایاتی از آیین ایرانیان باستان استفاده شده بود و چون احتمالا علما و مردم به آن اعتراض خواهند کرد، آن را حذف کرده اند، به عبارت دیگر، اگر اعتراضی در کار نبود قطعا آن را به چاپ می رساندند.
پی نوشت :
۱- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص ۳۸۵٫
2- به تازگی این منطقه به استان یزد پیوسته است.
3- سند شماره یک.
4- صدیقه، مهراقدس، شریف العلماء معروف به شریفی یکی از فعالان سیاست بی بند و باری و لاابالی گری، تحت عنوان آزادی زنان در دوره ی پهلوی بود و به همین دلیل در سازمانها و نهادهای مختلفی به فعالیت پرداخت و در راستای سیاستهای رژیم راجع به کشف حجاب فعالیت می کرد.
5- سند شماره ۲٫
6- سند شماره ۳٫
7- رستمی، فرهاد، پهلویها (خاندان پهلوی به روایت اسناد)، ج ۱، رضاشاه، ص ۳۴٫
8- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۱، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، صص ۲۰۰- ۲۴۰٫
9- سند شماره ۴٫
10- اسناد ساواک، اسناد موضوعی اسرائیل، کلاسه ۴۱۵۸۱۲، ج۳، سند شماره ۵٫
11- اختر، وحید، «میرسید احمد خان و اندیشه دینی»، ترجمه رسول جعفریان، تاریخ و فرهنگ معاصر، ج۱٫
12- سند شماره ۶٫
13- میرسید احمدخان و…»، همان.
14- مجموعه مقالات همایش اسناد و تاریخ معاصر، آذر ۱۳۸۱، کتاب اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۱۴۲٫
15- پرونده موضوعی سازمان اوقاف در ساواک.
تعلیم و تربیتدر بهائیت از اعتقاد تا عمل
بهائیت در ایران : از جمله تعالیم بهائیت تعلیم و تربیت عمومی میباشد. عبدالبهاء در این باره میگوید: «تربیت عموم لازم است و وحدت و اصول و قوانین تربیت نیز از لوازم امور، تا جمیع بشر تربیت واحده گردند؛ یعنی تعلیم و تربیت در جمیع مدارس عالم باید یکسان باشد. اصول و آداب، یک اصول و آداب گردد تا این سبب شود که وحدت عالم بشر از صغر سن در قلوب جای گیرد».[۱] حسینعلینوری نیز مسئله تربیت اطفال را به اندازهای مهم میداند که کشتن اطفال بیتربیت را بهتر از زنده گذاشتن آنها میداند و در این باره میگوید: «پس احبای الهی و اماء رحمانی به جان و دل، اطفال را تربیت نمایند و در دبستان فضل و کمال، تعلیم فرمایند. در این خصوص ابداً فتور نکنند و قصور نخواهند. البته طفل را اگر بکشند بهتر از این است که جاهل بگذارند؛ زیرا طفل معصوم گرفتار نقایص گوناگون گردد...».[۲] حسینعلیبهاء تربیت دینی را مقدم بر هر تعلیمی میداند؛ چرا که در صورت تحقق تربیت دینی، وعد و وعید یاد شده در کتابهای الهی، عاملی در جهت منع افراد از ارتکاب موارد نهی خواهد بود.[۳] بنابراین رهبر بهائیان علاوه بر مهم دانستن تربیت اولاد، به وحدت تربیت فرزندان بشر در سرتاسر عالم دستور میدهد. چند نکته مهم:
- حسینعلیبهاء تربیت کودک را از پنج سالگی لازم میداند،
- حسینعلیبهاء تربیت را برای همه جوامع یکسان میداند، درحالی که تربیت امری نیست که در همهی جوامع با هر دین و آیین و مذهب یکسان اجرا شود؛ به عبارت دیگر تربیت یکسان به یکی شدن فرهنگها، ادیان و آداب و رسوم نیاز دارد که این امر نشدنی و در حد شعار است، زیرا نگرش ادیان به برخی مسائل اعتقادی و تربیتی یکسان نیست.
- چگونه است که بهاءالله برادر خود را گاو میخواند و ادعای اصلاح تربیت جهانی را دارد؟ «و ای قهر من ذلک تعبدون البقر ولاتعرفون ثم تدعون الله بان یخرج لکم من صلبه عجلا لتعبد...[4] کدام قهری بالاتر باشد از عبادت کردن شما گاوی را که نمیشناسید (میرزایحیی صبحازل) و سپس از خدا میخواهید گوسالهای از صلب آن بیرون آورد...». آیا این، نشانه تربیت است که عباسافندی با وجود وصیتنامه بهاءالله درباره جانشینی او و برادرش محمدعلیافندی، وی را از جانشینی محروم میکند و سپس او و پیروانش را پشه، سوسک، کرمخاکی، جغد، روباه و کلاغ و... معرفی میکند؟[5] آیا اعتقاد به خروج غیر بهائیان از دایره انسانیت، موافق با تربیت است؟[6] آیا هرکس آیین بهائیت را نپذیرد متهم به زنازادگی است؟[7] فرقهای که سران آن بیادبی را از حد گذرانده و به خویشان یکدیگر چنین توهینهایی میکنند هیچگاه نمیتواند مبلغ تعلیم، تربیت و اصلاح عمومی باشد.
پینوشت:
[۱]. عباس، خطابات، ج ۲، ص ۱۲۷
[۲]. عبدالحید اشراق خاور، یام ملکوت، ص ۲۲۰
[۳]. عبدالحمید اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص ۲۲۲
[۴]. حسینعلینوری، بدیع، ص ۱۷۲
[5]. عباسافندی، کاتیب، ص ۴۴۲
[6]. حسینعلینوری، بدیع، ص ۱۴۰
[7]. عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج ۴، ص ۳۵۵
معادله پیوند شوقی افندی و دولت غاصب صهیونیست = بود یا نبود بهائیت
نوشته شده توسطمعادله پیوند شوقی افندی و دولت غاصب صهیونیست = بود یا نبود بهائیت
بهائیت در ایران : دولت غاصب اسرائیل، در زمان شوقیافندی، در فلسطین اشغالی تأسیس شد. این حکومت نامشروع، بارها و بارها از شوقیافندی، رهبر مسلک بهائیت حمایت کرد. در اینباره میتوان به اسنادی که از منابع بهائی استخراج شده است، اشاره کرد تا هرچه بیشتر رسوایی این فرقه ضاله وابسته به استکبار و ظالمین آشکار شود.
شوقیافندی میگوید: «دولت اسرائیل برای مصالح ساختمانی مقام اعلی (مقبره علیمحمد باب) گمرک نمیگیرد».[۱] شوقیافندی در جای دیگر میگوید: «دولت اسرائیل وسایل راحتی ما را فراهم کرد».[۲] شوقیافندی در لوح نوروز ۱۰۸ بدیع، خطاب به بهائیان، به صورت رسمی و آشکارا نظریه بهائیت را دربارهی تشکیل کشور اسرائیل چنین بیان کرده است: «مصداق وعدهی الهی به ابناء خلیل و وراث کلیم، ظاهر و باهر، و دولت اسرائیل در استقلال و اصالت آئین الهی مقرّ و معترف و به ثبت عقدنامهی بهائی و معافیت کافه رسوم دولت و اقرار به رسمیت ایام تسعه متبرکه محرومه موفق و مؤید».[۳]
هیئت بینالمللی بهائی حیفا در نامهای به محفل روحانی ملی بهائیان ایران، در اول ژوئیه ۱۹۵۲م، رابطه شوقیافندی را با حکومت اسرائیل، به صورت سربسته و محرمانه، چنین به اطلاع بهائیان رساند: «روابط حکوم اسرائیل با حضرت ولی امرالله (شوقیافندی) و هیئت بینالمللی بهائی (بیتالعدل) دوستانه و صمیمانه است و فیالحقیقة جای بسی خوشبختی است که راجع به شناسایی امر در ارض اقدس، موفقیتهایی حاصل گردیده است...».[۴] زمانی که شوقیافندی، آخرین رهبر بهائیان، در لندن از دنیا رفت و قرار شد در همان شهر دفن شود، دولت اسرائیل به سفارت خود در انگلستان دستور داد در این مراسم حضور فعال داشته باشد. از این رو در غیاب سفیر اسرائیل در لندن، کاردار سفارت به نام گیرشون اولر، در مراسم تشییع شرکت کرد.[۵] خانم روحیه ماکسول، همسر آمریکایی شوقیافندی، دربارهی رابطه بهائیت و اسرائیل ابراز داشته است: «من ترجیح میدهم که جوانترین ادیان (بهائیت) از تازهترین کشورهای جهان(اسرائیل) نشو و نما یابد و در حقیقت باید گفت آیندهی ما (یعنی بهائیت و اسرائیل) چون حلقههای زنجیر بهم پیوسته است».[۶]
حال این سؤال پیش میآید که چرا با اینکه تبلیغات بهائیت در اسرائیل ممنوع است،ولی این رژیم از بهائیت، برای تبلیغات در سایر کشورها بخصوص ایران حمایت میکند؟ یکی از مظاهر دشمنی دیرین یهودیان با مسلمانان، این بود که یهودیان از هر نیروی ضد اسلامی حمایت میکردند و از ابتداء تاکنون بارها دشمنی خود را با اسلام ثابت کردهاند،به ویژه از زمان تأسیس این رژیم که سرزمین اسرائیل در محاصرهی کشورهای اسلامی قرار داشت (و هنوز هم دارد). شاید به همین سبب، دولت اسرائیل، از نخستین حکومتهایی بود که مذاهب و ادیان مختلف، از جمله مسلک بهائی را به رسمیت شناخت و این مسلک را جزء مذاهب رسمی مملکت خود قرار داد. از عوامل دیگر این حمایتها میتوان به جلب سرمایه داران بزرگ که بهائیان و به ویژه رهبران این فرقه در رأس آنها قرار داشتند و سرمایه خود را در این سرزمین نوبنیاد به کار میانداختند، به سود حکومت تازه تأسیس اسرائیل بود. چنین بود که این دولت جدید، به بهائیان روی خوش نشان داد و آنان را به سرزمین خود و سرمایه گذاری در آن جلب کرد. دفن رهبران بهائی در فلسطین اشغالی نیز، این سرزمین را به مرکز مقدسی برای بهائیان تبدیل کرده است که هرسال عدهی زیادی از آنان با سرمایههای کلان و مخارج گزاف به این منطقه سرازیر میشوند. با مجموعه این عوامل، از انگیزه تفاهم بسیار بالای پیروان بهائی با اسرائیل، بیشتر آگاه میشویم. در سیسال اخیر، روابط بهائیان و رژیم صهیونیستی، عمیقتر از گذشته ادامه یافته است. با وجود شواهد و مدارک فراوان دربارهی ارتباط عمیق و گستردهی بهائیت و صهیونیسم عجیب است که بهائیان در سایتها و رسانههای خویش، در برابر سؤال (یا اعتراض) دربارهی پیوندشان با اسرائیل، با جسارت ادعا میکنند که بین این فرقه با صهیونیست و اشغالگران فلسطین هیچ رابطهای وجود ندارد و وجود مرکز بیتالعدل بهائیان در اسرائیل پدیدهای کاملا تصادفی است و هیچ ارتباطی به علایق و منافع مشترک دو طرف ندارد.[7] با وجود این، تاریخ نشان میدهد که با ظهور صهیونیست، که با حمایت انگلیس از یهودیان و جایگزین ساختن آنان در سرزمین فلسطین شکل گرفت، این فرزند نامشروع استکبار و استعمار، با حزبی الحادی (بهائیت) که رنگ دینی به خود گرفته بود، پیوندی ناگسستنی یافت و آنها را در تنگناها حامی یکدیگر قرار داد.[8]
پینوشت:
[۱]. ر.ک: مجله اخبار امری، آبان۱۳۵۲، ش۵، ص۱۱.
[۲]. ر.ک: مجله اخبار امری، سال ۱۰۷ بدیع، ش۸، ص۲.
[۳]. شوقیافندی، توقیعات مبارکه، ص۲۹۰.
[۴]. مجله اخبار امری، شهریور ۱۳۳۱، ش۵، ص۱۶.
[۵].مجله اخبار امری، مرداد۱۳۳۲، ش ۸ـ ۱۰ ، ص۲۶۳.
[۶]. همان، دی ۱۳۴۰، ش۱۰، ص۶۰۱.
[۷].مجله ایّام، ۶ شهریور ۱۳۸۶، ش۲۹، ص۲۷.
[8]. تاریخ جامع بهائیت، ص ۷۲۲.
منبع : پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_
الفت و محبت در آئین بهائی ، تناقض اعتقاد و عمل
بهائیت در ایران : تعلیم سوم از تعالیم دوازدهگانه بهائیت این است که دین باید سبب الفت و محبت باشد؛ عبدالبهاء در این باره مینویسد: «دین باید سبب الفت و محبت باشد، سبب ارتباط قلوب بشر باشد، سبب حیات انسانی باشد، نورانیت باشد. اگر چنانچه دین سبب عداوت شود، سبب خونریزی گردد، بیدینی بهتر از دین است؛ زیرا دین علاج است. اگر علاج سبب مرض شود ترک مرض بهتر است».[۱] آیا چنین که سران بهائی ادعا میکنند و این واژه را جزء اصول دوازدهگانه خود میپندارند، خود بر طبق آن ملزم بوده و بر آن عمل میکنند یا واقع چیز دیگری است؟ با نگاهی به تاریخ بهائیت، در میابیم که میرزاحسینعلی نوری در شورشهای بابیها و حتی نقشه ترور ناصرالدینشاه نقش کلیدی داشته [۲] و زمینه تفرقه مردم و برهم زدن امنیت ملی ایران به نفع دولتهای خارجی را پدید آورده است. بعد از اینکه حسینعلیبهاء ادعای خویش (ادعای من یظهره اللهی) را مطرح و برخی افراد را به خود جذب کرد، بین او و برادرش، صبحازل اختلاف به وجود آمد و طرفداران آنها به جان هم افتادند، صبحازل بر حسینعلی غضب کرد و وی را از خود راند. میرزا حسینعلی ناچار از بغداد بیرون رفت و نزدیک دو سال در کوههای اطراف سلیمانیه به سر برد و در این مدت، مکان وی نامعلوم بود. بنابراین، خود او اعتراف کرده که کارش باعث ایجاد اختلاف در بین دوستان و هم کیشانش شده است.[۳] با توجه به مطلبی که پیشتر از او نقل شد: «چنان چه دین سبب عداوت شود بیدینی بهتر است» آیین بهائی، خود باعث اختلاف شده و نبود این آیین بهتر از بودنش است و باید آن را نابود ساخت. حسینعلیبهاء در جای دیگر میگوید: «اگرچه در این ایام، رایحهی حسدی ورزیده که قسم به مربی وجود از غیبت و شهود که از اول بنای وجود عالم، با اینکه آن را اولی نه، تا حال چنین غل و حسدی و بغضایی ظاهر نشده و نخواهد شد».[۴] طبق سخنان خود میرزا بهاء با ظهور آیین بهائی، به جای پدید آمدن الفت و محبت، بغض و کینه و حسدی به وجود آمده که پیش از آن سابقه نداشته و در زمانهای بعد هم پدید نخواهد آمد. بنابراین، اگر دینی سبب دشمنی شود و بیدینی از آن بهتر باشد، بیدینی بهتر از آیین بهائیت است.
در بررسی دوره پس از حسینعلی (بهاءالله)، میبینیم که بین فرزندانش (عباس افندی، محمدعلی) برای به دست آوردن ریاست، درگیری و نزاع رخ داده و آنها به یکدیگر فحاشی و تهمتهای ناروا نسبت دادهاند و یکدیگر را به حیوانات تشبیه کردهاند؛ آیا این، معنای شعار وحدت و الفت است: «حتی با دشمنان به نهایت روح و ریحان محبت مهربان بود و در مقابل اذیت و جفا به نهایت وفا مجری دارید». یا این سخنان، شعارهای دروغین و فریبندهای هست که متأسفانه گویندگان آنها بدان پایبند نیستند. شوقیافندی، نوهی دختری عبدالبهاء نیز که طبق وصیت عبدالبهاء در الواح وصایا ولیامر بهائیان شده بود،[۵] با بیشتر افراد خانواده خود با سختترین مجازاتها، یعنی طرد روحانی رفتار کرد. پس از آن، بیتالعدل نیز همین روش را تکرار و افراد زیادی را با طرد اداری و روحانی مجازات کرد. این مسائل نشان میدهد که چگونه رهبران بهائیت برای فریب مردم و جذب آنان، از «شعار دین باید سبب الفت و محبت گردد» استفاده میکنند.
اما برای اثبات این مطلب که مودت و محبت از ابتکارات بهائیت نبوده فقط به ذکر دو حدیث در این مختصر میپردازیم. پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای بندگان خدا برادر باشید و با یکدیگر دشمنی و کینه توزی مکنید و در پی درستی استوار باشید و در کارهای میانهروی کنید، مژده باد بر شما».[۶] و ایشان در جای دیگر چنین فرمودند: «دوستی با مردم نیمی از دین است».[۷] اسلام بعلاوه موعظه در این مسأله راهکارهای عملی برای ایجاد محبت و جلوگیری از پدید آمدن کینه و دشمنی، برنامه دارد. پس این ادعا از سوی بهائیت که دین باید سبب الفت و محبت باشد، صرفا یک شعار تو خالی است که حتی سران بهائی به آن ملزم نبوده و نیستند و صرفا جنبهی عوام فریبی دارد و رفتار آنان در تناقض با این شعار میباشد. نکته پایانی در این باره این است که هماکنون در پی آموزههای به اصطلاح الهی بهاییت، گروههایی از بهاییت جدا شده و به نامهای بهاییان سابق (former bahais)، بهاییان واقعی (orthodox)، بهاییان طردشده (bahais-ex)، بهاییان همجنسگرا (gay bahais)، بهاییان اصلاحطلب (reformer bahais)؛ بدون هیچگونه وحدت و تفاهمی، در حوزههای خود مشغول فعالیت هستند.
پینوشت:
[۱]. عباسافندی، خطابات، ج۱ ص ۱۸و۱۹.
[۲].کلیک کنید...(link is external)
[۳]. حسینعلی نوری، ایقان، ص ۱۶۷.
[۴]. حسینعلینوری، ایقان ص ۱۶۶.
[۵]. عباسافندی، الواح وصایا، ص ۱۱و۱۲.
[۶]. ابن ابی جمهور احسایی، عوالی الئالی، ج۱، ص۶۹.
[۷]. حسام الدین هندی کنزالعمال، ج۱۵، ص۹۰۷، ح ۴۳۵۶۶
منبع : پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب
تقويم بديع بهائيت
الگوگيري بابيت و بهائيت الگوگيري بابيت و بهائيت از نقطويه و پسيخانيه در تقويم سازي
بهائیت در ایران : تقویم بدیع سالنامه مورد استفاده پیروان فرقه ضاله بهائیت است که شکل و تقسیم بندی خاص خود را دارد برای شناخت این تقویم نظرات جناب حجت الاسلام و المسلمين محمد علي پرهيزگار جهت بهره برداری کاربران محترم درج میگردد .
اين پژوهشگر حوزه فرق تشيع نخست درباره تقويمسازي عليمحمد شيرازي و حسينعلي نوري مينويسد: «آنان با پايهگذاري تقويم تازه «بديع»، پيروانشان را از كاربست روزشمارهاي ميلادي و هجري بازداشتند. عليمحمد شيرازي سال و ماه و روز را بر اساس عدد ۱۹ تغيير داد(۱) و نام ماهها را دگرگون ساخت.» سپس روزشمار بهائيت را با كاربست نوشتهاي از كتاب اقتدارات حسين علي نوري معرفي ميكند: «نوزده شهر بما نزل في البيان که هر شهري نوزده يوم مذکور است».(۲)
استاد فرق انشعابي و انحرافي حوزه علميه قم، پس از معرفي تقويم بديع، به پيشينه اين روزشمار پرداخته و ديرينه آن را اينگونه گزارش ميكند:
اين دگرگونيهاي بابيت و بهائيت الگو گرفته از جريانهاي پسيخانيه و نقطويه است.
۱. پسيخانيه:
محمود پسيخاني بر اين باور بود که هر ماهي سي و دو روز است و بهجاي هفته، هشتک که هشت روز باشد و در اين حساب از قطب امسال تا قطب سال آينده هفت روز بيش تفاوت نبود؛ البته چنانکه اگر فرض کني که امسال اول ماه فروردين شنبه است، سال آينده شش شنبه باشد و اگر اول بهمن چهارشنبه است، سال آينده سهشنبه باشد عليهذا القياس.(۳) در آيين وي اسامي ماهها نيز با معمول تفاوت داشت. اين هم از مواردي است که بابيت و بهائيت از محمود گرفتهاند، همانطور که تقدس عدد ۱۹ را هم از محمود اقتباس کردهاند.(۴)
عليمحمد با الگوگيري از تغيير نام ماهها توسط محمود پسيخاني، نام ماهها را تغيير داد و تقويم تازهاي ساخت.(۵) او و حسينعلي نوري در اسامي ماههاي ساختگي خود و بيرون رفتن از حساب کهن بابلي از محمود تقليد کردهاند و اين همه براي آن بود که اين فرقه از ديگران با خصوصيتي ممتاز شود.
۲. نقطويه:
مشکور در گزارش نقطويان مينويسد: «آنان سال را به نوزده ماه و ماه را به نوزده روز قسمت ميکردند و عدد هفت و نوزده را مقدس ميشمردند.»(۶)
يادسپاري: بديهي است که اين حساب ماههاي نوزدهگانه و نوزده روزي بابيت و بهائيت، همچنين دوازده ماه سي و دو روزه محمود پسيخاني و نوزده ماه و نوزده روز نقطويه، نه با سال قمري ميسازد، نه شمسي؛ حالآنکه سال شمسي و قمري هر دو مبناي طبيعي دارند.(۷)
پانوشت:
۱. بيان، عليمحمد شيرازي، باب ۳، واحد ۵.
۲. اقتدارات، حسينعلي نوري، ص ۱۴۲.
۳. جنبش نقطويه، ذكاوتي، ص ۵۱ و ۱۶۳.
۴. پيشين، ص ۵۱.
۵. پيشين، ص ۱۷۷.
۶. فرهنگ فرق اسلامي، مشکور، ص ۴۴۸ – ۴۵۰.
۷. جنبش نقطويه، ذکاوتي، ص ۲۶۴ – ۲۶۵.
خدمت به ضدانقلاب ، بهائیت ، فراماسونری و ... !! ارباب جراید هوشیار باشند .
نوشته شده توسطخدمت به ضدانقلاب ، بهائیت ، فراماسونری و ... !! ارباب جراید هوشیار باشند .
بهائیت در ایران : اخیرا شاهد این هستیم که جراید با انتخاب برخی مطالب به عمد یا یا غیر عمد ، با هدف و یا بی هدف مطالبی را درج میکنند که احساسات مردم انقلابی و دلسوز ایران اسلامی رات جریه دار کرده و بعضا با واکنشهای قابل تامل روبرو می نماید . قصد نداریم از این مطالب لیست ارائه دهیم اما در اخرین اقدام یکی از نشریات تقدیر تمام قدی از سربازان و شوالیههای جبههی ناتوی فرهنگی بصورت بسیار مفصل انجام گرفته است . ما بارها تاکید کرده ایم پرداختن به نبش قبر تحت هر عنوانی به معنای آن است که امکانات این مردم غیور را در مسیر جولان عناصر فاسد و ضددینِ سلطنتطلب، بهائیت و فراماسونها و ... قرار داده ایم .
اینهمه مسائل روز در حوزه ظلم و ستم به مردم مسلمان و غیر مسلمان و اخبار آن ، وجود دارد نبش قبر سرآغاز زندگیبابک خرمدین و .... آیا مسئله روز ماست
علامه شهید استاد مرتضی مطهری در موردبابک خرمدینمیفرمایند :
» اگر ما اسم فردی را که در طول تاریخ از او جز دشمنی و کینه نسبت به اسلام چیز دیگری سراغ نداریم و هیچ فضیلتی در او نمیبینیم، جز اینکه با مسلمین می جنگیده، روی بچهمان بگذاریم، مثلاً اسم او را بابک بگذاریم، بچهمان فردا بزرگ می شود، با خود می گوید اسم دوستانم را حسن، حسین، عباس، علی و مرتضی گذاشتهاند، اسم من هم بابک است؛ من هم بروم سراغ هم اسم خودم ببینم او کیست وقتی می رود سراغ او، می بیند در زندگیآن آدم از نظر انسانی چیزی نیست و جز جنایت و مبارزه با اسلام چیز دیگری وجود ندارد. به دروغ از او تعریف می کنند، می گویند بابک با اعراب می جنگید. کجا بابک با اعراب می جنگید ؟! بابک با ایرانیها می جنگید نه اعراب. بابک را ایرانیها کشتند و دویست و پنجاه هزار کشته دادند.عرب اصلاً یک نژاد کوچکی بود و افراد زیادی نداشت. سردارشان یک ایرانی به نام افشین بود که با بابک می جنگید، نفراتش هم همه ایرانی بودند.تاریخ را شما بخوانید می بینید شعارها ایرانی است، اسمها همه ایرانی است. ایرانیهایی که با بابک می جنگیدند گرزی داشتند اسمش را گذاشته بودند کافرکوب. بابک با اسلام و مسلمین می جنگید، با عرب نمیجنگید، عربی در کار نبود. معتصم خلیفه بود ولی او که با معتصم نمیجنگید. اگر ایرانیهای مسلمان بابک را یک عنصر ضد اسلامی تشخیص نمیدادند که با او به نفع معتصم نمیجنگیدند. ایرانیها از معتصم نهایت تنفر را داشتند ولی حاضر نبودند به قیمت جنگیدن با معتصم بیایند بابک ها را تائید کنند. می دیدند اگر امر دائر بشود میان بابک و معتصم، باز معتصم از بابک بهتر است.»
روزنامه جمهوری اسلامی" در رابطه با بزرگداشت بابک خرم دین اینگونه نوشته است : «بابک خرم دین مزدکی و آدمکش بود».
آیت الله موسوی اردبیلی درباره بابک خرم دین گفت: «بابک خرم دین، کسی بود که اردبیل را تاراج کرد و در منطقه عرشه اردبیل به قدر موی سر به کشتار مردم اقدام کرد و تأثرانگیز است که بابک خرم دین به عنوان یکی از مفاخر اردبیل مطرح می شود در حالی که او مزدکی و آدم کش بوده است».
آیت الله صافی گلپایگانی نیز در جواب یک سوال درباره بابک خرم دین نوشته است : «شبهه ای درکفر و الحادبابک خرم دین نیست. ترویج افکار و دفاع از مواضع او ترویج باطل و معارضه با اسلام و برای تضعیف هویت اسلامی جامعه است و صرف بیت المال و مال شخصی در جهت اشاعه نام و یاد او همه حرام است. باید مسئولین امور جداً از این گرایش ها جلوگیری نمایند».
و البته تا این چند سال پیش یکی از معضلات امنیتی همین بابک و منطقه کلیبر بود که دست مایه تعداد اندکی ضد انقلاب قرار گرفته و تجمعاتی را به بهانه تولد این جنایتکار در منطقه قلعه بابک سازماندهی میکردند
پرداختن به استاد بهائی دانشگاه رژیم ستمشاهی و دولت اعتدال.. با چه بار علمی و تاریخی دنبال میشود ؟
احسان يارشاطر از استادان بهايي دانشگاه تهران بود. او پس از اخذ ليسانس از دانشسراي عالي با بورس اعطايي دولت انگلستان به لندن رفت و دكتراي خود را در رشته زبانهاي اوستايي دريافت كرد. وي پس از بازنشستگي ابراهيم پورداود، (37) به عنوان استاد كرسي زبانهاي اوستايي و جانشين وي برگزيده شد و پس از مدت كوتاهي به عنوان پرفسور كرسي زبان و ادبيات فارسي در يكي از دانشگاههاي آمريكا انتخاب گرديد. يارشاطر از دوستان نزديك اسدا لله علم بود و تا پايان حيات رژيم پهلوي، رياست «بنگاه ترجمه و نشر كتاب» را برعهده داشت. او پس از پيروزي انقلاب، مأمور تدوين يك دايره المعارف به نام «ايرانيكا» شد و در آن به تحريف مسايل تاريخي و فرهنگي ايران پرداخت. وي در اين دايره المعارف به طور مفصل از «ميرزاحسينعلي نوري» (بهاءا لله) سركرده فرقه ضاله بهائيت تجليل كرده است.
شايان ذكر است انتشارات اميركبير ، در سال 1383، سه مجلد از دانشنامه ايرانيكا (مربوط به مشروطيت و. . . ) را ترجمه و منتشر كرد. يارشاطر، سردبير و سرويراستار ايرانيكا بوده و نويسنده اولين مقاله در مجله مربوط به مشروطيت نيز عباس امانت، يكي از عناصر مشهور بهايي در غرب است كه در مقاله خويش، به عنوان زمينه سازان فكري مشروطه، ميرزا ملكم خان، از سران بهائيت نام برده است!
و یا اینکه مطرح کردن به اصطلاح ایرانشناس عضو بنیاد اشرف و فرح پهلوی در مجموعه دولت!
«ایرج افشار» ، یک به اصطلاح «ایرانشناس» نزدیک به محافلبهاییاست که پس از انقلاب نیز با « بنیاد مطالعات ایران » (به ریاست اشرف پهلوی) همکاری نزدیک داشته است.
گفتنی است مرحوم «جلال آل احمد» طی یادداشت مهمی در آبان 1345 خطاب به «ایرج افشار» وی را از حامیان بهائیان معرفی می کند که «زیر بار اباطیل آنان را» گرفته است. «ایرج افشار» در 15 آذر 1356 با حکم «فرح پهلوی» به عضویت هیات امنای «بنیاد فرهنگ ایران» جایگزین «منوچهر اقبال» شد و با دربار پهلوی و «احسان یارشاطر»، «تقی زاده» و ... رابطه بسیار نزدیکی داشت.
ارائه مطالبی از داریوش آشوری مبلغ صهیونیست در ایران ، عزت الله فولادوند چهره سکولار و بزرگنمائی برخی شخصیتهائی که اساسا با حمایتهای خاص به نان و نوائی رسیده اند در شان یک جریده اسلامی نیست . لذا با طرح این مطالب و مواردی که نیازی به بازنشر آن نیست می طلبد سردبیران محترم جراید هوشیارانه از طرح اینگونه مطالب در جامعه بشدت جلوگیری نمایند .
فرقه ضاله بهائیت در تلاش برای همسان سازی ظهور این فرقه با وقایع صدر اسلام
بهائیت در ایران : اغنام الله تلاش دارد با جعل تاریخی و همسان سازی بهائیت با وقایع صدر اسلام برای خود و آئین پوشالیش تاریخ بسازذ .یکی از حربه های بهائیت در عصر حاضر مظلوم نمایی در بین عوام ، اعم از از محلی و فراملی ( در سطح بین الملل ) می باشد
مظلوم نمایی در بهائیت به دو شیوه مرسوم است به صورت نوشتار و به صورت عملکرد و با تظاهر به مظلومیت که این دو شیوه اثرگذاری های بسیاری در تبلیغ بهائیت و ایجاد جاذبه داشته است و امروزه شیوه تظاهر به مظلومیت و عملکردگرایانه بسیار حائز اهمیت می باشد و بهانه ای برای فشارهای بین المللی و إهمال فشار علیه مردم ایران است .و این مسأله با بزرگنمایی اتفاقات جاری ، تحریف وقایع و حتی جعل قضایا و یا مصادره به نفع خود محقق می گردد .
اما مظلوم نمایی در نوشتار و متون بهائی صرفا با جعل تاریخ و به شیوه کاملا غیر واقعی صورت می گیرد .
شاهد بر مدعا مطلبی است که در یکی از کتب قدیمی این فرقه به نام منابع تاریخ امر بهائی آمده است . نویسنده این کتاب جناب آقای حسام نقبائی در 38 سال پیش این کتاب را با هدف جمع آوری منابع تاریخی بهائیت به نگارش درآورده است . این کتاب شامل معرفی منابع در تاریخ عمومی امر بهائی ، تواریخ محلی ، خاطرات و سرگذشت ها و بیوگرافیها می باشد .
در بخشی از این کتاب به ذکر تواریخ امری نی ریز پرداخته می شود و در آخرین سطر از صفحه 56 این کتاب ، نویسنده بهائی اشاره ای ضمنی و ناخواسته به گوشه ای از جنایات و ترورهای سازماندهی شده بهائیت پرداخته و داستان ترور زین العابدین خان حاکم وقت نی ریز مطرح می کند .
نویسنده با نشان دادن چهره ای خشن و غیر واقعی از زین العابدین خان سعی در تطهیر این عمل بی شرمانه بهائیت نموده است و این موضوع را بهانه ای برای تاریخ نگاری بعدی خود به صورت کاملا غیر واقعی و تشبیه حوادث نی ریز فارس به جنگ جمل در صدر اسلام و همینطور حوادث بعد از عاشورای سال 61 هجری قمری قرار داده است .
در قسمتی از متن که تصویر آن نیز مستند شده است فتنه و آشوب بابیان و قتل و غارت بسیاری از مردم نیریز فارس به جنگ جبل ( برگرفته از جنگ جمل در صدر اسلام ) تعبیر شده است و آنچنان با آب و تاب فراوان ماجرای ختم غائله نیریز بسط و گسترش داده می شود که حوادث واقعه عاشورا با همه مصائب آن در ذهن خواننده به صورت کاملا واضح تداعی گردد که البته این هنر نویسنده در شستشوی مغزی مخاطب را نیز می رساند .
حال چند سوال مطرح است :
نویسنده پنج منبع برای مطلب خود ذکر کرده است که هر سه کتاب توسط نویسندگان بابی و بعضا با الهام و کپی از یکدیگر نوشته شده است . اگر چنین واقعه ای صحت دارد چرا حتی یک مورد از تاریخ نگاران غیر بهائی این حادثه را ثبت و ضبط نکرده اند ؟
مگر نه این است که واقعه عاشورا با وجود خفقان آن زمان در ثبت حقایق تاریخی و با گذشت بیش از 1300 سال هنوز زنده و تضمینی برای بقای اسلام و روسیاهی آل امیه می باشد اما چگونه واقعه نیریز در حالی که به تعبیر نویسنده به مراتب أشد تر از واقعه کربلا و شام است و کمتر از دو قرن از حدوث آن نمی گذرد هیچ قرینه تاریخی ، آثار و علائم و یا لیل منطقی بر وقوع آن در تاریخ ایران در دو قرن گذشته وجود ندارد ؟
جالب تر آنکه پنج منبع فوق هیچکدام منتشر نگردیده است و هر 5 کتاب مشارالیه آقای نقبائی تک نسخه و در بیت العدل اعظم در اسرائیل قرار دارد . آیا این نوع استناد به کتابی در یک جای خاص که در معرض اتهام در جعل تاریخ نیز می باشد قابل قبول بوده و توهین به شعور مخاطبین نیست ؟
نویسنده در پایان این بخش و در ادامه شبیه سازی وقایع پس از عاشورا و فتنه نیریز ، می نویسد در هر شهر و دیار با ورود آنان مردم کارشان را تعطیل و برای تحقیر و اهانت به اسرا به جشن و سرور پرداختند . ایجاد تشابه بین اعراب سال 61 هجری و مردم استان فارس که حتی قبل از ورود اسلام مهد شعور و فرهنگ و عواطف انسانی بوده و هستند هیچ مبنای تاریخی و عقلائی ندارد و این نوع نگارش علاوه بر اینکه جعل تاریخی به حساب می آید به نوعی توهین به فرهنگ و تمدن پاک ایران و ایرانی نیز می باشد .
مطلب آخر اینکه یکی از ادله اثبات بهائیت دلیل تقریر است و مهمترین رکن در دلیل تقریر نفوذ بسیار سریع بهائیت در بین مردم می باشد . چگونه نویسندگان و مغز متفکر بهائیت در اثبات بهائیت ادعای نفوذ متحیر العقول در بدو امر را سر می دهند اما در اینچنین مواضعی اینگونه خود را مظلوم و طیف مردم را در مقابل خود می پندارند .؟ باید این سوال را از امثال ابوالفضل گلپایگانی مغز متفکر وایده پرداز شهیر بهائی پرسید که در نیریز با این مخالفت و کینه گسترده مردمی در آخرین روزهای عمر باب ( نه ابتدای امر ) و با وجود مبلغ بزرگی همچون جناب فرید در نیریز چگونه نتوانسته اند نفوذی در بین مردم خداجوی و بدور از عقاید خرافی نیریز داشته باشند ؟
در پایان خوانندگان گرامی را به مطالعه بیشتر و بهائیان عزیز را به ترک تعصبات و دیدن حقایق دعوت می نمائیم .
جناب بهاء الله : هرکس بهائی نیست آدم نیست !!!
کوتاه و خواندنی :
بهائیت در ایران : بارها شنیده اید در آئین ضاله بهائیت اصلی وجود دارد به نام وحدت عالم انسانی . و اما آن روی سکه در باب وحدت عالم انسانی :
در کتب بهایی اشاره شده است که فقط و فقط بهائیان هستند که در میان انسانها دارای ارزش و اعتبار هستند و برای سایر اقوام و پیروان سایر ادیان شئوناتی را بیان کرده اند که از یک طرف یک نوع بی ادبی و توهین محسوب می شود و از طرف دیگر با اصل وحدت عالم انسانی منافات دارد و این بدین معناست که جامعه بهائیت نه تنها به اصول و تعالیم دین خود پایبند نیست و آنها را در حد یک شعار بیان می نماید ، بلکه رفتاری متضاد با آنها نیز دارد .
حسینعلی نوری بهاءالله در کتاب بدیع ، صفحه ی 140 می نوسید :
«الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم ذکر انسانیت نماید ، از جمیع فیوضات رحمانی محروم است تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید»
ملاحظه می فرمایید که جناب بهاءالله نه تنها غیر بهائیان را از دایره انسانیت خارج می داند ، بلکه به فتوای ایشان هرکس که آنها را آدم بداند ، او نیز از جمیع فیوضات رحمانی محروم است .
قضاوت با کاربران محترم، ما که مطلبی نداریم .