مقالات بهائیت (3597)
تافتهی جدا بافته ؟!
کوتاه و خواندنی
بهائیت در ایران : فرقهی بهائیت و سران آن هیچ تعلّقی به ایران و ایرانیان نداشته و ندارند و همواره خود را تافتهی جدا بافته از ایران دانستهاند؛ و برای خود ارگانها و سازمانهایی داشته و دارند که وظایف موازی با ادارات حکومتی را ایفا میکند. بهائیان برای خود سیستم جداگانهای نظیر: ثبت ولادت، ازدواج و مرگ و میر و... دارند. امر ازدواج آنان نیز در اختیار «محفل روحانی» است؛ ضمن اینکه برای امور قضایی هم تشکیلات اداری دیگری به نام «لُجنه اصلاح» دارند. جناب صبحی از مبلّغان بزرگ بهائیت در کتاب روشنگرانهی خود در مورد تشکیلات بهائیان اینچنین توضیح میدهد: «این گروه، از مردمِ دیگر بیشتر از این آب و خاک (ایران) سود میبرند و به نیرنگهای گوناگون در سازمانهای کشور، خود و کسان خود را در میآورند، ولی اندک دلبستگی به این کشور ندارند. اینها در درون خود، سازمانها در برابر سازمانهای کشور فراهم کردهاند که مایهی شگفتی است؛ از جمله «لُجنه اصلاح» که وظیفهی سازمان دادگستری را دارد، «محفل روحانی» که وظیفهی سازمان فرمانروایی و سازمانهای دیگری دارند که نمیگذارند کارشان به سازمانهای کشور برسد؛ تا آنجا که برگ شناسنامهی جداگانه برای خود چاپ کردهاند و از هر راهی میکوشند تا مردم را بترسانند و بر همه چیز آنها دست یابند و چیره شوند. شوقی افندی که در ایران پا به جهان نگذاشته و هیچگونه دلبستگی به این کشور ندارد؛ از کجا اینهمه خانه و زمین به دست آورده که باید به دستور او دستهای مبلّغ، گروهی نادان را بِفریبند یا بترسانند تا دارایی خود را به شوقی ببخشند. من اگر بگویم چگونه دارایی پارهای از مردمان را به دست خود گرفته و زن و فرزندانشان را بیچاره و بینوا کردهاند در شگفت میشوید، از چندین سال پیش هرروز به بهانهای فرمان فروش خانه و زمینها را میدهد و پول آن را میخواهد».[۱]
البته غارت و مصادره اموال مردم ساده دل ایران و ارسال آن به اسرائیل برای صرف راحتی و خوشگذرانی سران بهائیت هماکنون نیز ادامه دارد البته که مثل سابق علنی و پررنگ نیست، اما همین مقدار هم خود کلی است. سران بهائیت چون خود را به هیچ اصول دینی و انسانی پایبند نمیدانند (زیرا خود بر خرافی و ساختگی بودن دین خویش آگاهند، برای اثبات این مطلب به توبه کردن مبلّغان بزرگی از بهائیت، نظیر: صبحی، عبدالحسین آیتی، ادیب و... میتوان تمسک کرد)، نه تنها اموال مردم بیچاره و ساده دل فریب خورده خویش را تصاحب میکنند، بلکه حتی به اموال گماشتگان خود نیز رحم نکرده و با نام دین مدام در صدد جمعآوری و تصاحب اموال مردم بیپناه ایران بوده و هستند. جناب صبحی که خود از بزرگان بهائیت بود نیز، از گزند و دزدی این فرقه در امان نبوده و بهائیان اموال پدر ایشان را با دغلبازی تصاحب کردند. صبحی اینگونه از عمق فاجعه و نیرنگ بازی سران بهائی پرده برمیدارد: «خوب، باریک بین شوید و بیندیشید، در تهران که پایتخت کشور است، با آدمی مثل من که همه میشناسنم، اینگونه نیرنگ بازی کنند و آنچه از من است به دستم ندهند، در گوشه و کنار کشور، با مردم بیپناه و بیچاره و بیزبان چه خواهند کرد؟!»[۲]
آمریکاییها که تاکنون چندین بار ایران را به نقض حقوق بشر و عدم آزادی اقلیتهای دینی (بر فرض محال که بهائیت را دین بدانیم)، متهم کرده و معتقد است که حق بهائیان در ایران پایمال میشود و بهائیان در ایران مورد پیگیری قرار میگیرند (برفرض که ادعای آمریکاییها صحیح باشد)؛ از حاکمان آمریکا و همدستان ایشان که نقش کاسهی داغتر از آش را بازی میکنند میپرسیم: اگر در آمریکا گروهی پیدا شوند که در میان خود، در برابر سازمانهای کشور، سازمانهای جداگانه درست کنند و باج بگیرند و به نام گروهی که اهل آنجا نیستند و حتی خاک آن کشور را ندیده و هرگز دلبستگی به آنجا ندارد، با نیرنگ دارایی پارهای از مردم را از چنگ آنان درآورند و فرمان از بین بردن دشمنان نیرومند خود را بدهند، آن گروه هم با آن بیشرمی، بزرگان آن سرزمین را به با ناسزا بگیرد و به هریک از بزرگان آن کشور صفت زشتی بدهند و جورج واشنگتن را در اسفلسافلین بدانند و با ناجوان مَردی، صد گونه ستم و گزند به مردم برساند و جلوی آزادی همه را بگیرند، پیروان اینچنین مردی را آزاد میگذارند که هرکار بکنند؟!
پینوشت:
[۱]. پیام پدر، فضلالله صبحی مهتدی، ص ۲۴۸-۲۴۷.
[۲]. همان، ص ۲۳۷
بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام -3
بهائیت در ایران: پیشتر دو بخش از این مطلب را ادائه نمودیم اینک بخش سوم با عنوان :
ارتباط و تعامل متقابل سران بهائيت با كشورهاي سلطه جو و استعمارگر
بهائيت از ابتداي شكل گيري آلت دست قدرتهاي استعماري بوده و به صورت يك اهرم و ابزار مطمئن به بهره برداري هاي مختلف رسيده است . اين بهره برداري هاي ابزاري از فرقه هاي مختلف و انشعاب ها و تغيير و تحول هاي متناسب با اهداف و برنامه هاي منطبق با شرايط و مقتضياتي كه استعمارگران را بهتر و بيشتر در تقابل با اسلام و ايجاد تفرقه و تشتت در صفوف متحد شيعيان و ارتباط نزديك و مستحكم شيعيان با مراجع بزرگ تقليد و مراكز علم و فقاهت موفق مي سازد , همواره در بستر زمان و در قطعات مختلف تاريخي تداوم داشته است .
به طور طبيعي , مذهب استعمار ساخته اي چون بهائيت , نمي تواند برخلاف اهداف و نقشه ها و برنامه هاي استعمارگران حركت نمايد و كوچك ترين سرپيچي و تخلفي را بر خويش روا دارد.
بهائيت از ابتداي شكل گيري آلت دست قدرتهاي استعماري بوده و به صورت يك اهرم و ابزار مطمئن به بهره برداري هاي مختلف
با تعمق در اوراق تاريخ و رخدادهاي سياسي ديروز و امروز , به خوبي روشن مي شود كه اين مذهب استعمار ساخته در جلوه ها و نمودهاي بابيگري , ازليه و بهائي گري , اولا همواره مطيع محض و تسليم مطلق قدرتهاي خارجي بوده اند. ثانيا اين سرسپردگي و اطاعت و طفيلي گري در شرايط مختلف و بنا به مصالح ايجاد شده سياسي كه رويدادها و آمد و شد و جابجائي قدرتهاي سلطه جوي جهاني موجب پيدايش آن بوده اند , نسبت به هركدام از كشورهاي بيگانه و استعمارگر به ظهور و عينيت رسيده است .
نسل امروز ما به دليل فاصله داشتن از رويدادهاي دوران پيش از انقلاب و ضرورت افزايش بينش هاي سياسي نسبت به نقش كشورهاي بيگانه در « مذهب سازي » براي مقابله با پايگاه قدرتمند تشيع در ايران و وحدت صلابت خيز روحانيت با مردم , لازم است در آنچه به عنوان سندهاي روشن و انكارناپذير از پيوند و ارتباط بهائيت با كشورهاي خارجي و ماموريت هاي استعماري رهبران و عوامل اين فرقه شوم مطرح مي كنيم دقت و تعمق كافي مبذول دارند.
1 ـ پس از مرگ رهبر بهائيت « ميرزا حسينعلي نوري » معروف به « بهاالله » , فرزندش « عباس افندي » معروف به « عبدالبها » به جانشيني و رهبري رسيد و به مرور القابي چون « آقا » , « سركار آقا » , « ابن الله » و « ابن البها » را به خود اختصاص داد.
عباس افندي در امر سياست , نوكري و سرسپردگي را به حد كمال رساند. او در وابستگي و جاسوسي و خدمتگزاري به كشورها و دولت هاي بيگانه براساس تغيير اوضاع و شرايط عمل مي نمود و هرگز خيانتكاري هاي خود را به دولت و كشور خاصي محدود نمي نمود.
عباس افندي ابتدا با توجه به قدرت روسيه تزاري و نقشي كه آن دولت در شكل گيري و رشد و تقويت بهائيت داشت , به ارتباط نزديك و خدمتگزاري خالصانه به اين كشور اهتمام مي ورزيد. مريدان و پيروان بهائيت در عشق آباد روسيه از جايگاه و احترام ويژه اي برخوردار بودند و آزادانه فعاليت مي كردند و اين حمايت و منزلت تا آنجا اوج گرفت كه به تشويق ! و پشتيباني ! و كمك ! دولت روسيه , معبدي براي بهائيان در آنجا ساخته شد!
عباس افندي توسط يكي از پيروان و عناصر سطح بالاي بهائيت , اين پيام و فرمان را كه متن آن ضرورت حمايت از دولت روسيه تزاري و دعاگويي به جان امپراطور مي باشد , به بهائيان اعلام و ابلاغ مي نمايد :
« جمع دوستان به دعاي دوام عمر و دولت و ازدياد حشمت و شوكت اعليحضرت امپراطور اعظم الكساندر سوم و اولياي دولت قوي شوكتش اشتغال ورزيد , زيرا كه در الواح منيعه كه در اين اوقات از ارض مقدس عنايت و ارسال يافته مي فرمايند آنچه را كه ترجمه و خلاصه آن اين است : بايد اين طايفه مظلومه ابدا اين حمايت و عدالت دولت بهئيه روسيه را از نظر محو ننمايد و پيوسته تاييد و تسديد حضرت امپراطور اعظم و جنرال اكرم را از خداوند جل جلاله مسئلت نمايند . » (1 )
2 ـ با وقوع انقلاب در روسيه , دولت تزاري سقوط نمود و عباس افندي بيشتر به دامان انگليس درغلتيد و به سرسپردگي و جاسوسي اين قدرت استعماري شتاب بخشيد.
عباس افندي و دارودسته اش كه در قلمرو دولت عثماني به سر مي بردند و به جاسوسي براي انگليس اشتغال داشتند , از طرف « جمال پاشا » فرمانده كل قواي عثماني به دليل افشا شدن جاسوسي اش به نفع دولت انگليس به اعدام محكوم مي شود. دولت انگليس با كسب خبر از اين واقعه به جانبداري از عباس افندي برمي خيزد و بنا به نقل خود بهائيان از اجراي اين حكم جلوگيري به عمل مي آورد :
« چون اين گزارش يعني حكم اعدام سركار آقا (عباس افندي ) به « لرد بالفور » وزير امور خارجه وقت رسيد , در همان يوم وصول , دستور تلگرافي به جنرال النبي سالار سپاه انگليز در فلسطين صادر و تاكيد اكيد نمود كه به جميع قوا در حفظ و صيانت حضرت عبدالبها , و عائله و دوستان آن حضرت بكوشد » (2 )
با ورود قواي انگليس به خاك عثماني , عباس افندي نجات مي يابد و به دليل جاسوسي ها و خدمات بزرگي كه براي دولت استعماري انگليس انجام داده بود نشان عالي « پهلواني » و لقب « سر » دريافت مي دارد!
عباس افندي نيز با دريافت اين نشانه و لقب « لياقت » ! براي « خيانت » ! و « جاسوسي » ! عليه اسلام و امت مسلمان , دست بر دعا برمي دارد و اين گونه براي پادشاه انگليس تقاضاي توفيقات رحمانيه ! مي كند :
« بارالها , سراپرده عدالت در اين سرزمين برپا شده است و من تو را شكر و سپاس مي گويم ... پروردگارا , امپراطور بزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفيقات رحمانيت مويد بدار و سايه بلند پايه او را بر اين اقليم جليل (فلسطين ) پايدار ساز » (3 )
دولتمردان انگليس پس از مرگ عباس افندي نيز نمي توانند احساسات خود را نسبت به خدمات و ماموريت هاي استعماري اين مهره مطيع و خاضع و گوش به فرمان پنهان دارند و به همين دليل براي تسلي خاطر بازماندگان و تشويق و ترغيب آنان به تداوم راه او , نمايندگان اين دولت از جمله « هربرت ساموئل » حضور يافتند و مرگ او را به اين طريق تسليت گفتند :
« وزير مستعمرات حكومت اعليحضرت پادشاه انگلستان مستر وينستون چرچيل ... تقاضا نمود مراتب همدردي و تسليت حكومت اعليحضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهائي ابلاغ نمايد... و ايكونت النبي نيز... اعلام نمود به بازماندگان فقيد سر عبدالبها عباس افندي و جامعه بهائي تسليت صميمانه مرالله ابلاغ نماييد... فرمانده كل قواي اعزامي مصر جنرال كنگرويو نيز تلگراف ذيل را مخابره نمود : متمني است احساسات عميقه مرا به خاندان فقيد سرعباس بهائي ابلاغ نماييد . » (4 )
3 ـ بهائيت علاوه بر روسيه و انگليس , در دامان « اسرائيل » نيز رشد و نمو يافت و بدين ترتيب حلقه هاي اتصال به دولت هاي بيگانه و اسلام ستيز را تكميل نمود. پس از تشكيل دولت غاصب اسرائيل , چهارمين رهبر بهائيت يعني « شوقي افندي » از به وجود آمدن اين دولت غاصب توسط انگليس استقبال نمود و طي تلگرافي در 9 ژانويه 1951 (1330 هـ ش ) مي نويسد :
« ... تحقيق به سنواتي كه درباره تاسيس حكومت اسرائيل از فم مطهر شارع امرالهي و مركز ميثاق صادر و حاكي از پيدايش ملت مستقلي در ارض اقدس پس از معني دو هزار سال مي باشد ... » (5 )
شوقي افندي پس از استقبال از تاسيس دولت اسرائيل , چند وظيفه مهم براي شوراي بين المللي بهائيان كه خود بنيانگذار آن بود تعيين مي نمايد كه اولين وظيفه , ايجاد رابطه با اسرائيل است :
« ... اول آن كه با اوليا حكومت اسرائيل , ايجاد روابط نمايد . » (6 ) او در ابلاغ دومين وظيفه , رابطه و مذاكره با دولت غاصب اسرائيل را از عوامل مهم در ايجاد و گسترش تشكيلات بهائيت معرفي مي كند :
« ثالثا با اولياي كشوري (اسرائيل ) در باب مسائل مربوطه به احوال شخصيه داخل مذاكره شود و چون اين شورا كه نخستين موسسه بين المللي و اكنون در حال جنين است توسعه يابد , عهده دار وظايف ديگري خواهد شد و به مرور ايام به عنوان محكمه رسمي بهائي شناخته شده سپس به هيئتي مبدل مي گردد كه اعضايش از طريق انتخاب معين مي شوند . » (7 )
شوقي افندي به منظور جلب حمايت هاي اسرائيل نسبت به محكمه رسمي بهائيان , شناخت و حقانيت دولت اسرائيل را اعلام مي نمايد و ايجاد رابطه نيكو و قوي با اين دولت را توصيه مي كند! او طي نقش ده ساله اش و به عنوان بيست و چهارمين هدف مهم , حمايت از اسرائيل را بر همه دولت هاي جهان ترجيح مي دهد و به بهائيان فرمان مي دهد كه به تشكيل محافل روحاني و ملي بر مبناي قوانين و مقررات دولت اسرائيل اقدام نمايند :
« در ارض اقدس , بر حسب قوانين و مقررات حكومت جديدالتاسيس ... اين گونه محافل را به وجود آوريد . » (8 ) و حال آن كه در تشكيل همين محافل در كشورهاي ايران , عراق , انگلستان و آلمان , رعايت قوانين و مقررات اين دولت ها را مطرح نمي كند!
اين حمايت هاي آشكار و قوي از دولت اسرائيل , باعث مي شود كه يكي از عناصر مهم سياسي و حقوقي دولت اسرائيل به نام « نرمان نيويج » بهائيت كه يك مسلك و مذهب ساختگي و فاقد حقيقت وحي و بعثت الهي و ارسال پيامبر و كتاب آسماني است را در رديف اسلام و مسيحيت و يهوديت قرار دهد و آن را يك « دين جهاني و بين المللي » ! بنامد :
« اكنون فلسطين را نبايد في الحقيقه منحصرا سرزمين سه ديانت محسوب داشت , بلكه بايد آن را مركز و مقر چهار ديانت به شمار آورد , زيرا امر بهائي كه مركز آن حيفا و عكاست و اين دو مدينه زيارتگاه پيروان آن است , به درجه اي از پيشرفت و تقدم نائل گشته كه مقام ديانت جهاني و بين المللي را احراز نموده است , و همان طور كه نفوذ اين آئين درسرزمين مذكور روز به روز رو به توسعه و انتشار است , در ايجاد حسن تفاهم و اتحاد بين المللي اديان مختلفه عالم نيز عامل بسيار موثري به شمار مي آيد . » (9 )
اين پيوند و رابطه تنگاتنگ باعث گرديد كه اسرائيل در كشورهاي اسلامي از وجود بهائيان حداكثر بهره برداري را عليه اسلام و وضعيت ممالك و سرزمين هاي اسلامي و مسلمانان به عمل آورد , به گونه اي كه در اين كشورها , بهائيان در تشكيلات « موساد » راه يافتند و به صورت عوامل شيفته حاكميت اسرائيل و مخالف و دشمن اسلام و اتحاد مسلمانان به جاسوسي پرداختند!
4 ـ با توجه به نقش تعيين كننده آمريكاي جهانخوار در بهره برداري هاي گوناگون از تمام اهرمها و عوامل براي مقابله با رشد روزافزون « اسلام گرايي » در جهان و محوريت « انقلاب اسلامي » و « نظام جمهوري اسلامي ايران » در گسترش معنويت زلال اسلام و قوانين و تعاليم و ارزشها و هنجاري هاي اسلامي در چهارگوشه جهان , طبيعي و قابل انتظار بود كه آمريكا از بهائيت به عنوان يك حربه و اهرم براي عناد و دشمني با انقلاب و نظام اسلامي بهره برداري كند و با روشهاي گوناگون پيوند خود با اين مذهب استعمار ساخته را استحكام بخشد و به حمايت همه جانبه از بهائيان اهتمام ورزد.
ارتباط بهائيت با آمريكا به گذشته هاي دور برمي گردد و همين پيشينيه و سابقه , تداوم آن پس از پيروزي انقلاب اسلامي را به همراه داشت .
عباس افندي رهبر بهائيت در سالهاي قبل از 1300 هجري شمسي يعني در اواخر عمر خود سفرهايي به اروپا و آمريكا مي كند و تحت تاثير افكار جديدي كه در اين كشورها عليه دين به وجود آمده بود , عناوين و تعاليم تازه اي به نام تعاليم دوازده گانه بهائيت به وجود مي آورد. او در ديدار با جمعي از سوداگران آمريكايي ابتدا اعلام مي كند كه : « نور انسانيت را در نهايت جلوه و ظهور در چهره آنان مشاهده مي نمايد. » , و سپس خطاب به آنان مي گويد :
« از براي تجارت و منفعت ملت آمريكا , مملكتي بهتر از ايران نه , چه كه مملكت ايران مواد ثروتش همه در زير خاك پنهان است . اميدوارم كه ملت آمريكا سبب شوند كه آن ثروت ظاهر گردد . » (10 )
اين اشتياق و تمايل و رابطه و پيوند ادامه داشت و سرانجام پس از پيروزي انقلاب اسلامي با حمايت هاي بي دريغ آمريكا از اين فرقه ضاله استمرار يافت .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران در فاصله سالهاي 1361 تا 1373 يعني در طول دوازده سال , نمايندگان آمريكا شش قطعنامه به تصويب رساندند كه در آنها به جانبداري و حمايت از بهائيت پرداختند.
صدور اين قطعنامه ها عليه جمهوري اسلامي ايران و به حمايت دلسوزانه ! و بشردوستانه ! از فرقه استعماري بهائيت و دين و مذهب ناميدن آن و خواستار آزادي فعاليت هاي گمراه كننده و انحراف آفرين بهائيان ايران شدن , پس از سال 1373 نيز تداوم يافت .
رسانه هاي گروهي آمريكا نيز به حمايت هاي گسترده تبليغي براي بهائيت مي پردازند تا در كنار اقدامات دولت و مجلس نمايندگان آمريكا , زمينه ها و بسترهاي لازم را براي تحقق اهداف سلطه جويانه خود توسط بهائيان فراهم آورند.
آنچه از نظر گذشت به صراحت و روشني پيوند و ارتباط متقابل و تنگاتنگ بهائيت با كشورهاي استعماري روسيه , انگلستان , اسرائيل و آمريكا را به اثبات مي رساند و از عمق فجايعي كه به دست اين قدرتهاي ضد بشر به نام حمايت از حقوق بشر به وجود آمده است خبر مي دهد و خباثت هاي دروني و ماهيت هاي شيطاني اين قدرتهاي ستمگر و فسادگستر را تا آنجا آشكار و عريان مي سازد كه انسان هاي آزادانديش و صاحبان عقل و خردهاي سالم نيز در مي يابند كه « دين سازي » و « پيامبرآفريني » و جعل آموزه ها و تعاليم و احكام تحت عنوان « وحي » و ارائه آنها به جوامع انساني , يك خيانت و فاجعه دردناك و تلخ و آزاردهنده براي بشريت مي باشد.
پاورقي :
1 ـ مصابيح هدايت , عزيزالله سليماني , ج 2 , ص 282 ـ بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , مركز اسناد انقلاب اسلامي , ص 222
2 ـ شوقي افندي , قرن بديع , ج 3 , ص 297 , نقل از بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , ص 225
3 ـ همان منبع , ص 225
4 ـ همان منبع , ص 226
5 ـ انشعاب در بهائيت , اسماعيل رائين , موسسه تحقيقي رائين , ص 169
6 ـ همان منبع , ص 170
7 ـ همان منبع , ص 170
8 ـ همان منبع , ص 170
9 ـ همان منبع , ص 171 ـ170
10 ـ بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , مركز اسناد انقلاب اسلامي , ص 226
عباس افندي يكي از رهبران بهائيت به دليل جاسوسي و خيانت هاي بزرگي كه براي دولت استعماري انگليس انجام داده بود , نشان عالي « پهلواني » و لقب « سير » دريافت نمود و پس از دريافت اين نشان و لقب « لياقت » ! براي « خيانت » ! و « جاسوسي » ! عليه اسلام و امت مسلمان , دست بر دعا برداشت و براي پادشاه انگليس تقاضاي توفيقات رحمانيه ! نمود
پيوند و رابطه تنگاتنگ « اسرائيل » با « بهائيت » باعث شد كه صهيونيست ها در كشورهاي اسلامي از وجود بهائيان حداكثر بهره برداري را عليه اسلام و مسلمانان به عمل آورند , به گونه اي كه بهائيان با راه يافتن به تشكيلات « موساد » به صورت عوامل شيفته حاكميت اسرائيل و دشمن اسلام و اتحاد مسلمانان , به جساوسي به نفع بيگانگان پرداختند!
بهائيت علاون بر روسيه و انگليس و اسرائيل , تحت حمايت هاي آشكار « آمريكا » نيز قرار گرفت و به صورت يك ابزار و اهرم كارآمد در دست سازمان جاسوسي آمريكا , در خدمت و سرسپردگي به اين كشور استعماري از هيچ خيانت و جنايتي دريغ نورزيد
به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي 08/11/1382
روند توسعهی بهائیت در ایران (قسمت دوم)
بهائیت در ایران: پیشتر بخش اول و دوم این مطلب را ادانه نمودیم اینک بخش سوم با عنوان :
بهاییت در عصر پهلوی :
رضاشاه نظامی جسوری بودكه با كمك انگلیسیها دست به كودتا زد و با حیله و نیرنگ به پادشاهی رسید. او كه از اصالت خانوادگی بهرهای نداشت، نام «پهلوی»(11) را برای خاندان خودبرگزید و چنین وانمود كرد كه در پی تجدید عظمت گذشتهی ایران باستان است. اما در واقع، بزرگنمایی تاریخ ایران باستان برای رضاشاه به نوعی مبارزهطلبیدن اسلام بود. او میدانست كه نمیتواند قدرت اسلام را در حكومت خویشهضم كند، پس سعی داشت تا با خلق ایدئولوژی برای حكومت خود، اسلام را تضعیفنماید.آغاز حكومت رضاشاه مصادف با رهبری شوقیافندی، رهبر بهاییان بودو به نظر میرسد شاه نظر بسیار مساعدی نسبت به این فرقه داشت، به طوری كهیكی از افسران بهایی را به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد خود انتخاب كرد. (12)دردوران پهلوی، جنبش بهاییت به یكی از شاخههای بسیار با نفوذ در تشكیلاتسیاسی دولت و به تبع آن ساختارهای فرهنگی و اقتصادی كشور تبدیل شد. (13)رضاشاه از این جریان در جهت سیاست دینزدایی و روحانیتستیزی خود نهایتاستفاده را برد و این مقابله تا حد كشف حجاب كه از احكام ضروری دین اسلاماست پیش رفت. (14) به این ترتیب، دشمنی میان بهاییان و حكومت مركزی دردورهی پهلوی از میان رفت و برعكس به همكاری میان آنها علیه دین اسلامانجامید.
نفوذ عناصر بهایی در دستگاه حكومت در عصر پهلوی دوم بسیارزیاد شد. محمدرضا شاه كه علاوه بر فقدان اصالت خانوادگی از جسارت پدر همبهرهای نداشت، در میان اطرافیان خود، بهاییان را بیش از همه شایستهیاعتماد میدانست. از آن پس نقش عناصر بهایی در حكومت از حالت غیرعلنی عصررضاشاه خارج گردیده و بسیاری از مناصب و شغلهای مهم وحساس در اختیار آنهاقرار گرفت.به خصوص كه با شدت عمل رضاشاه در سیاست اسلامزدایی، روحانیت تااندازهی زیادی قدرت خود را از دست داده بودند و بسیاری از اختیارات علمادر حیطهی دستگاه قضایی و تعلیم و تربیت، اینك به دولت منتقل شده بود.
بااین حال، هنوز نفوذ و محبوبیت دین اسلام در میان مردم پا برجا بود و درستدر زمانی كه شاه و اربابان انگلیسی و امریكایی اش فكر میكردند دیگر دینو روحانیت در ایران كمرنگ شده است، ظهور زعیم عالیقدر شیعه، حضرت امامخمینی (ره) و حماسهی عظیمی همچون 15 خرداد 1342 تمام معادلات را درصحنهیسیاست ایران بر هم زد.
زمینههای قیام 15 خرداد از زمانی فراهم شد كهپس از فوت آیتالله بروجردی، دستگاه دولتی حركت ضددینی خود را شدت بخشیدو لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی را تقدیم مجلس كرد. طرح انقلاب شاه وملت نیز در همین سالها ریخته شد. اما دستگاه دینی و به خصوص روحانیتمعتقد به مداخله در امور سیاسی در مقابل این اصلاحات قد علم كرد. سردمداراین مخالفت، یعنی شخص امام معتقد بود انجمنهای ایالتی و ولایتی در واقعهمان بیتالعدلهای بهاییان(15) است و این اصلاحات توطئهای بیش نیست تااسلام را در میان جامعه كم رنگتر كند.
پافشاری امام وحمایت علما ومردم از ایشان سرانجام به لغو لایحهی انجمنها انجامید. اما درجریانانقلاب سفید و رفراندوم فرمایشی، شاه دیگر حاضر نبود به هیچ قیمتی، حتیسركوب خونبار قیام 15 خرداد، در مقابل خواستههای روحانیون و مردم تسلیمشود. پس از آن، شاه تصمیم گرفت برای كنترل نیروهای مخالف، به عناصر بهاییقدرت بیشتری بدهد و آنها را به طور علنی، بی هیچ ابایی، در دستگاه دولتیبه كارگیرد.
از جمله مهرههای بهایی كه پس از سركوب قیام 15 خرداد دربخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی و هنری كشور حضور پیدا كردند، میتوان بهافرادی همچون هژبر یزدانی سرمایهدار، ثابت پاسال رئیس رادیو تلویزیون ،فرخرو پارسا وزیر آموزش و پرورش، دكتر شاهقلی وزیر بهداری، تیمسار ایادی نزدیکترین عنصر بهائی به شاه و پرویز ثابتی معاون ساواك، اشاره كرد.
اما برجستهترین مهرههایبهایی كه توانست در مصدر نخستوزیر قرار گرفته و در دوران صدارتش تعلق اوبه بهاییت شهرت وسیع یافت، امیرعباس هویدا بود. (16) این انتصاب عمقبیاعتنایی شاه را نسبت به افكار عمومی و توسل و اعتماد او را نسبت بهبهاییان نشان میداد. در دوران نخستوزیری هویدا، بهاییان بیش از پیش بهمراكز حساس كشور دست انداختند. طرفداران این فرقه در عصر پهلوی دوم منابعاطلاعاتی و جاسوسی انگلستان در ایران به شمار میآمدند و اسناد بسیاریدربارهی رابطهی عناصر بهایی با سرویسهای اطلاعاتی سفارت انگلیس ومقامات انگلیسی در دست است. (17) آنان در تضعیف اقتصادی كشور نیز نقش داشتندو اجناسی را كه درایران ارزانتر تولید میشد، از خارج وارد میكردند. (18)اعتماد محمدرضا شاه به بهاییان باعث شد آنها از موقعیت بدست آمده برایكسب ثروت و قدرت بهره بگیرند. مركز بهاییگری در اسراییل قرار داشت وآنها با تشكیلاتی بسیار منظم و گسترده، با این مركز در ارتباط بودند. (19)به همین مناسبت،غیر از نفوذ دولتی، آنان با داشتن ارتباط با كشورهایخارجی به خصوص اسرائیل و انگلستان در جهت تضعیف اقتدار دولت و اقتصاد كشوردر راستای منافع بیگانگان عمل میكردند، اقدامات خائنانهی این گروه برعلیه مصالح ملت و مملكت از جملهی عواملی بود كه به برانگیخته شدن خشممردم و انفجاری به نام انقلاب اسلامی انجامید.
پینوشتها :
1 . شیخیگری انشعابی از شیعه اثنی عشری است که در قرن دوازدهم هجری قمری پدیدآمد و بنیانگذار آن شیخ احمد کسایی بود.
2 . دکتر سید سعید زاهد زاهدانی، بهاییت در ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 105 ـ 104.
3 . علی اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران: مدبر، 1374، ص 152- 151.
4 . بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهاییت، تهران: سخن، 1368، ص 21.
5 . برای مثال: یوسف فضایی، شیخیگری، بابیگری بهایی گری، کسروی گرایی، تهران: عطایی، 1353؛ محمد رضا فشاهی، واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال،تهران: جاویدان، 1356)
6 . کاتوزیان اقتصاد قرن نوزدهم ایران را بهسه دوره تقسیم میکند؛ دوره ی اول مصادف است با سلطنت فتحعلی شاه و محمدشاه؛ دورهی دوم به تخت نشستن ناصرالدین شاه (1227 – هـ. ش.– 1848 م) ودورهی سوم باقی ماندهی سلطنت ناصری تا به هلاکت رسیدن شاه در 1275 هـ. ش.– 1896 را در بر می گیرد. دورههای اول به رغم جنگهای ایران و روس،دورهی ثبات و تحکیم است. دوره ی دوم قحطی، رکود بازار ابریشم و امتیازنافرجام رویتر را در خود دارد که وضع اسفبار اقتصادی را در دورهی سوم بهدنبال می آورد (محمد علی کاتوزیان اقتصاد سیاسی ایران، تهران: نشر مرکز، 1377، ص 71 ) شیوع بیماری های واگیر دار و قحطی نیز از دیگر مصیبتهاییبود که هر چند سال یک بار ایرانیان را فرا می گرفت و آفات آن هم از شمارسکنه میکاست و هم بنیه و روحیهی بازماندگان را تضعیف کرده و در نتیجه بهاقتصاد کشور لطمه می زد. (سید تقی نصر، ایران در برخود با استعمارگران،تهران: شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1363، ص 390-389)
7 . ظهوررضاشاه در صحنهی سیاسی ایران، در واقع نتیجهی قدرتیابی بورژوازی وابستهبه غرب بود. حاکمیت این قشر بر جامعهی ایرانی، یک سری از اقدامات موردنظر غرب را به اسم اصلاحات ونوگراییهای مناسب با اوضاع را میطلبید کهرضاشاه به عنوان نمایندهی این قشر، این اقدامات را انجام داد. تقویتحکومت مرکزی، سرکوبی هر گونه مخالفت، آوردن صنایع جدید و کارخانه هاینوین، رواج بیحجابی، تربیت متخصص و تأسیس نظام بانکداری مدرن، تشویقسرمایه گذاری خارجی و ... در چارچوب این هدف بود.
8 . شمیم، ص 244.
9 . نگاه کنید به اسناد ارائه شده در افراسیابی، ص 341 به بعد.
10 . برای اطلاع بیشتر دربارهی حمایت انگلستان از بهاییت، نگاه کنید به: افراسیابی ص 405 به بعد.
11 . پهلوی، منسوب به پهلو یا پارت، شعبه ای از قوم آریایی بود که در شمال شرقایران می زیستند و در سال 250 پ. م امپراطوری اشکانی را تاسیس کردند.
12 . سرگرد صنیعی در آن زمان از بهایی های طراز اول بود. او بعدها سپهبد و مدتیهم وزیر جنگ شد. انتصاب او به سمت آجودان مخصوص ولیعهد، حاکی از احترام واعتمادرضاخان به بهایی ها و میزان نفوذ آنان در دستگاه دولتی است ( خاطراتارتشبد سابق حسین فردوست ،موسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1385، ج 1،ص 57- 59)
13 . زاهدانی، ص 238.
14 . یکی از طرفداران سرسخت باب،دختری به نام قرةالعین بود که از پیشگامان امر بی حجابی در ایران به شمارمیرود. هم چنین آزادی معاشرت میان زنان و مردان یکی از اعتقادات بهاییاناست ( باب 15 از واحد چهارم کتاب بیان)
15 . در احکام بهاییان دربارهی تشکیل بیت العدل آمده است: « خداوند بر هر شهری نوشته است که باید در آنشهر بیت العدلی تشکیل دهند و نفوس بر عدد بهاء » در آن اجتماع کنند و اگرتعداد آنها از این اندازه بیشتر باشد، باکی نخواهد بود. آنها باید خود راچنین ببینند که گویا در محضر خدای علی اعلی وارد شدهاند و کسی را که دیدهنمیشود، ببینند. برای آنها سزاوار است که امناء ... برای هر کسی که رویزمین است، باشند و چنان چه در امور خودشان مشورت میکنند، در امور بندگاننیز برای خدا مشورت کنند (افراسیابی، ص 471)
16 . در مورد بهایی بودنهویدا، بهترین و گویاترین سند، نامهای است با امضای اسکندر که در مهر ماه 1343 به وسیلهی پست برای اکثر مقامات دولتی آن زمان ارسال شد که به افشایسوابق او میپردازد (خاطرات فردوست ج 2، ص 277-375 ) دو سند دیگر که بهاییبودن هویدا را تایید میکند، نامهی یکی از سران جامعهی بهاییت به نامقاسم اشرافی به هویدا و دیگری گزارش ساواک از جلسهی بهاییان ناحیه ی 2شیراز به تاریخ 19/5/1350 است. (همان جا، ص 385-384)
17 . عبدالله شهبازی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، موسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص455 .
18 . خاطرات فردوست، ج 1، ص 375-374.
19 . زاهدانی، ص 249.
منبع : موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی با تشکر از سرکار خانملاله فرزینفر نویسنده مطلب
خداوندی که وحدانیت و بی نیازی خود را نیازمند یک بشر است
کوتاه و خواندنی
بهائیت در ایران : فرقه انحرافی و ضاله بهائیت هجویاتی را بخورد پیروانش میدهد که انسان دارای عقل و شعور در حیرت است . شما تصور کنید خدائی را که بعنوان یکتای ، بی نیاری ، ازلی و ... مشناسید برای وحدانیت و بی نیازی نیازمند بشر باشد !!!!
جناب بهاء (پیامبر ساختگی بهائیت) در مقام تمجید از یکی از یارانش مینویسد:
" لولاه ما استوی الله علی عرش الصمدانیته و ما علی کرسی الوحدانیته.
اگر ملا حسین بشرویه ای نبود خدا بر عرش بی نیازی و بر کرسی وحدانیت مستقر و تثبیت نمی شد."
الهیات بهائی
نیازی به توضیح ندارد . حال کابر گرامی شما این سخنان را در مورد خداوند قادر بی همتای بی نیاز با پشتوانه عقلانیت و شعور میدانید یا زائیده فکر یک دیوانه فاقد عقل و شعور ؟
نفوذ یهود و اسرائیل زیر سایه بهائیت
بهائیت در ایران : بعد از توجه مقام معظم رهبری به موضوع نفوذ و اینکه کارگذاران نظام میباید مراقب نفوذ دشمنان انقلاب ، خصوصا بعد از اجرائی شدن توافق برجام باشند ، در رسانه ها در باره نفوذ و ابعاد آن بسیار مطلب آورده شد . اما ما در این مطلب می خواهیم به موضوع نفوذی بپردازیم که بطور فعال از زمان پهلوی اول با شکلی کاملا سازمانیافته شروع و در زمان پهلوی دوم به اوج خود رسید . قاعدتا بعد از انقلاب با توقف مواجه شد . اما آنهائیکه این سازمان را اداره میکردند مترصد فرصت فعالیت مجدد بودند . قطعا فرصت به اصطلاح پسا برجام نقطه شروع خوبی خواهد بود ، لذا شناساندن این سازمان مفید خواهد بود ،
با این شرایطی که در منطقه حاکم است ، اینکه اسرائیل بعنوان دشمن قسم خورده انقلاب اسلامی بخواهد تمام ظرفیتهای بالقوه خود در منطقه را برای دستیابی به اهدافش بکار گیرد امری کاملا معقول و بدیهی است . و نگاه غیر از این اساسا غیر منطقی و ساده لوحانه خواهد بود . خوب حالا ببینیم ابزار های این رژیم در منطقه خصوصا ایران کدام است . جریان بهائیت به چند دلیل واضح قابل دسترسترین ابزار است چرا ؟
·جریان بهائیت از ابتدای استقرار خود در منطقه فلسطین کمک شایانی را به ایجاد نطفه شومی بنام اسرائیل نمود است . این ارتباط خصوصا در زمان شوقی افندی و بعدها توسط اعضای بیت العدل تعمیق داده شد .
·اساسا صاحبخانه برای استفاده بیشتر مستاجر از امکانات درخواستهائی دارد که میباید تامین شود .
·جریان بهائیت گرچه بسیار کم اما در ایران ( بعنوان به اصطلاح مهد امرا الله ) حضور فعالی دارد و این حضور میتواند برای کشوری که در راس دشمنان نظام مقدس ج.ا.ا قرار دارد امکان بسیار خوبی برای دستیابی به اهداف باشد .
·اگر براین دلایل یهودیان بهائی شده را هم اضافه کنیم با یک مجموعه ای از نیروهای آماده بکار قسم خورده برای اسرائیل روبرو خواهیم بود ، که در اقصی نقاط ایران ، زیر سایه بهائیان حضور داشته و هر کدام امکان بر آورده کردن نیازهای رژیم صهیونیستی را دارا هستنند .
·لازمه سازمان دادن این نیروها یک رابط است که البته بیت العدل بخوبی زیر سایه بهائیت از عهده این کار بر خواهد آمد .
لذااز نکاتی که بسیار حائز اهمیت و قابل توجه است و شایسته دقت مضاعف پژوهشگران است، مسئله نفوذ و گم کردن ردپای سیاست بهائیان و نوکران اسرائیل غاصب در ایران است؛ که درزمان رژیم پهلوی به اوج خود رسیده بودو اکنون به صورت کم رنگتری نسبت به آن دوران ادامه دارد و اگر غفلت شود ملّت و مردم ما از جهات متعدد-نظیر آموزههایدینی و استقلال ملّی،نفوذ وجاسوسی در ارکان دولتو تبلیغات سوء بهائیت، ایجاد و پیگیری سیاستهای استعماری- دچارآسیبهای فراوانی خواهند شد.
بدون تردید برخی از اعتراضات علماء و مراجع در نهضت اسلامی سال ۱۳۴۲، در عکسالعمل به وضع بهائیت، در ایران بوده است.[۱] به نظر میرسد که نفوذ شدید بهائیان در این ایّام به قدری زیاد بوده، که جناب صبحی از مبلّغان بزرگ (تائب)بهائیت را واداشته است تا به قدر مقدور به افشاگری بپردازد؛ ایشان در کتاب خود چنین بیان و افشاء کرده است: «همه کسانی که روزی در این کیش (بهائیت) استوار بوده و سرافرازی مینمودند، به کناری رفتند و اکنون یک مشت جهود (پیروان یهود) در این کیش آمدهاند، که از سویی نام یهودی را ننگ میشمارند و از سویی با مسلمانی دشمنند و به گفتهی مردم میخواهند، ایز گم کنند (به گمراهی بیندازند) و اگر کسی بپرسد شما چه دینی دارید بگویند: بهائی، دیگر هیچ نامی از کیش خود نبرند. این را هم بدانید که من با مردمِ هیچ کیش و آیینی دشمنی ندارم.
اینها در سایهی این نام (بهائیت) که مردم آنها را یهودی ندانند، کارهای زشت بسیار کردهاند، که زیانش به مردم همهی کشور رسیده است. گرانی خانهها و بالا بردن بهای زمینها و ساختن داروهای دغلی و دزدی و گرمی بازار، رباخواری و بردن نشانههای باستانی به بیرون کشور و تبهکاری و ناپاکی و رواج بازار زشت کاری و فریب زنان ساده به کارهای ناهنجار، همه به دست این گروه است که از نام یهودی گریزان و به بهائیگری سرافرازند».[۲] جناب صبحی، در پایان کتاب خویشبه شرح حال یکی از بهائیان بچه دزد میپردازد، یا از دزدی یکی از بهائیان که رئیس حسابداری بنگاه تلفن بوده حکایت میکند و یا در شرح حال یکی از مبلّغان بهائی به نام (آشچی) چنین مینویسد: «یکی از مبلّغان این طایفه به نام آشچی، به یکی از خانمهای بهائی «کتاب اقدس»که نوشته و دستورهای بهاست، میآموخت؛ رفته رفته پا از جادهی پاکی بیرون گذاشت و زن بیچاره را فریب داد و شیفته نمود و گفت: فرمودهاند رفع قلم (در این روز به پاکی چیزی ننویسند)؛ آرزویش این بود که با او یار و همخواب شود. روزها اینچنین بودند، تا روزی که شوهر زن ناگهان به خانه آمد و آن دو را در یک بستر دید، هیاهو و داد و فریاد به راه انداخت. کار به محفل روحانی کشید (محفل روحانی بهائیان)، بیچاره زن در نزد همسایگان رسوا شد و چون تاب نیاورد خودکشی کرد و پروندهی آنها در محفل روحانی است. از اینگونه کارها بسیار شد که من برای نگهداری آبروی مردم و امید آنکه بتوانم آنها را به راه راست بخوانم، یک یک را نمیگویم، ولی این را میگویم که هیچکس از این بدکاران، رانده نشدند و گرفتار خشم شوقی نگشتند».[۳]
از دیگر کارهایی که گزارش مختصر آن توسط صبحی مبلّغ بزرگ بهائیان بیان شده است، کلاه برداری کلان شخصی بهائی به نام (عزیز نویدی) از ارتش بود که با صحنه سازی (قلعه مرغی) را تصاحب کرد. پول هنگفت بیست میلیون تومانی -مَبلغ سرسام آور پنجاه سال قبل- از ارتش کلاه برداری کرده و مَبلغ فوق را برای شوقیافندی ارسال کرد.[۴] البته جاسوسی عدّهای از بهائیان در زمان کنونی که برای سازمانهای جاسوسی بیگانه نظیر،موساد (سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی)، فعالیتمیکردند و در ایران به آشوب دست میزدند، خود گواه بر این است که رژیم صهیونیستی بهائیان را برای نوکری خویش در ایران و انجام اهدافش پشتیبانی کرده و میکند.با گذری در تاریخ و مشاهده حال کنونی بهائیت به این نکته پی میبریم که آئین خرافی بهائیت و پیروان فریب خورده آن، از ابتداء تا کنون فقط مایهی دردسر برای این کشور و ملّت بودهاند و به جز ظلم و جنایت و خیانت، فایدهی دیگری برای مردمنداشتهاند. / ادیان نت
پینوشت:
[۱]. برای آگاهی بیشتر ر.ک. به خاطرات فلسفی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران ۱۳۶۷، ص۱۹۹-۱۸۵.
[۲]. پیام پدر، فضلالله صبحی مهتدی، ص۲۲۷.
[۳]. همان، ص۲۳۴.
[۴]. همان، ص۲۳۶.
روند توسعهی بهائیت در ایران (قسمت اول)
بهائیت در ایران:
دین و مذهب همواره عامل تعیین كنندهای در تحولات سیاسی و اجتماعی كشور مابوده است. تاریخ ایران، از دوران باستان تا به امروز، مملو از جنبشهاییاست كه براساس ایدئولوژی شكل گرفتهاند. امپراطوری هخامنشی با اتكا بهایدئولوژی مكتب زرتشت قوام گرفت و دولت ساسانیان همبستگی میان دین و دولترا به كمال رساند؛ خلفای بنیامیه و بنیعباس، قرنها با داعیهی اسلام براین سرزمین حكومت كردند و سرانجام، از زمان صفویان به بعد، حكومتهای ملیكشور ما با دین عجین گردیدند. چنان كه سلسلهی صفوی با تكیه بر مذهب شیعه،حدود دویست سال دوام یافت و شاهان قاجار، با استعانت از دین و استفادهیاز لقب «ظلالله» پذیرش حكومت خود را بر مردم هموار نمودند.
اغلبجنبشهای اجتماعی معاصر ایران، به نوعی از دین بهره گرفتهاند. اما اینواقعیت كه برای ایجاد تغییرات سیاسی در این سرزمین، میتوان از علایقمذهبی مردم آن بهره برد، حكم شمشیر دو لبه را دارد زیرا هم میتواند ازجانب اصلاحگران و در جهت بهبود اوضاع به كار گرفته شود و هم میتواند بهعنوان برگ برنده در اختیار استعمارگران قرار گیرد تا با شناختی كه ازتاریخ و علایق مذهبی مردم كشور ما دارند، به اهداف خود نزدیك شوند. درمورد اخیر، از مذهب برای جذب مردم استفاده میشود و استعمارگران هدف خودرا با نام دین پیش میبرند.در مواردی نیز استعمارگر با حمایت ازبدعتهای مذهبی، میكوشد تا اصول عقاید تودهها كه آنان را به تحریك علیهمنافعش وادار میكند، مورد حمله قرار داده و در آنها تردید و تزلزل بهوجود آورد. از جمله مهمترین این قبیل بدعتگذاریها كه به عنوان حركتی برضد سنتهای دینی و اجتماعی ملت ایران و با پشتیبانی استعمار خارجی واستبداد داخلی در تاریخ معاصر ایران قد علم كرد، فرقهی بهائیت است كه باهدف از میان بردن نفوذ تشیع و روحانیت شیعه، در ایران عصر پهلوی شكل گرفت.
بهاییتبا هدف قراردادن اصول مذهب تشیع، سعی داشت مانع از گسترش آموزههای ظلمستیزانهی آن شده، تا امكان تكرار جنبش های مذهبی از میان برود. به همینخاطر هم بود كه رژیم پهلوی و اربابان انگلیسیاش به شدت از آن حمایتمیكردند و سعی داشتند از تفكر بهایی به عنوان اهرمی علیه اندیشههایانقلابی مردم كه امام خمینی (ره) سمبل آن شناخته میشد، استفاده كنند. بهویژه پس از حماسهی خونین پانزدهم خرداد 1342 كه رژیم بیش از پیش به قدرتو نفوذ معنوی روحانیت و شخص امام در میان مردم پی برد، توجه و حمایت آننسبت به عناصر بهایی فزونی گرفت و از حالت ناپیدا خارج شد.مقالهیحاضر بر آن است تا با نگاهی به پیشینهی تاریخی و نحوهی پیدایش فرقهیبهایی، دلایل و چگونگی گسترش آن در عصر پهلوی و روند صعودی توسعهی بهاییترا در ایران، تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، به اجمال بررسی نماید.
تاریخچه :
بهاییگریاز بابیت نشأت گرفته و بابیت خود ریشه در شیخیگری(1) دارد. عقاید اولیهیفرقهی بهایی تلفیق و تركیبی از عقاید تشیع، عرفان ایرانی، نظریههایحكمای اسلامی و یونانی است كه پس از سپری شدن عمری هزارساله، به صورتشیخیگری، سپس بابیگری و سرانجام بهاییت درآمد. اما آن چه امروز در فرقهیبهایی مطرح میشود، با شیوه و افكار بنیانگذاران آن تفاوت دارد.ظهورشیخیه مصادف با دوران فتحعلیشاه قاجار (1250 ـ 1212 ه. ق) و بدعت بابیانمقارن با سلطنت محمدشاه (1264 ـ 1250ه. ق) است. بنیانگذار فرقهی بابیه،شخصی به نام سیدعلیمحمد شیرازی بود كه مدتی در عتبات درس خوانده و چندسالی در حومهی بغداد و سپس بوشهر، گوشهنشینی اختیار كرده و ریاضت كشیدهبود، او پس از یك اعتكاف چهلروزه در مسجد كوفه و سفر به مكه، به بوشهربازگشت و خود را «باب الهی» نامید. سپس مبلغینی به شیراز فرستاد و عدهایازجاهلان و ساده لوحان را به عنوان مرید به دور خود جمع كرد.البته مخفینماند كه عمال انگلیسی كمپانی هند شرقی نیز از او و پیروانش حمایت مالیمیكردند و به وسیلهی همین پولها هم بودكه منوچهر خان معتمدالدوله حاكماصفهان، باب را به اصفهان فراخواند و در آن جا آزادی كامل به او اعطانمود. به این ترتیب، باب تا سال 1263 ه. ق كه سال فوت معتمدالدوله بود،در سایهی حمایت او به تبلیغات پرداخت و مریدانش در زنجان و یزد رو بهفزونی گذاشتند.
عمدهی فعالیتهای جنبش بابیه در این زمان پیراموناندیشهی مهدویت دور میزد. اما با گذشت زمان، علیمحمد باب كه نخست خودرا باب امام زمان (عج) میخواند، پس از چندی ادعای مهدویت كرده و نغمهیایجاد دین تازهای را سرداد. سپس ادعای نبوت كرد و سرانجام نیز دعویربوبیت و الوهیت نمود. (2) اما با درگذشت حاكم اصفهان، به دستور محمدشاهقاجار، باب را در قلعهی چهریق اردبیل زندانی كردند و او تا زمانی كه بهدستور امیركبیر در تبریز اعدام شد، در آن قلعه به سر میبرد. (3) (شعبان 1266 ه. ق) با این حال، پیامد حركت باب همچنان ادامه یافت. چرا كه سنگینیفشارهای روزافزون و طاقتفرسای اقتصادی بر پیكر جامعهی عصر قاجار ـ بهویژه محمدشاه وناصرالدین شاه ـ طبقهی زحمتكش ایرانی را سخت به ستوهآورده بود و نارضایتیهای اجتماعی تنها نیاز به جرقهای داشت تا آتش خشممردم را نسبت به دولتمردان بیكفایت، روشن سازد. اكنون باب، در بافت وپوشش مذهب، بهترین فرصت را برای اظهار وجود به مخالفین میداد. البتهگسترش دعوی باب دلایل سیاسی دیگری نیز داشت كه در ادامه به آن خواهیمپرداخت.
باب یك سال پیش از اعدامش، میرزا یحیی نوری ملقب به «ازل» رابه جانشینی برگزید. اما ازل كه از ترس دولت زندگی مخفی اختیار كرده بود،همهی كارها را به برادر پدریش میرزا حسینعلی بهاء سپرد و بهاء به عنوانپیشكار او، رشد و نفوذ بسیاری در میان طرفداران باب یافت. چندی نگذشت كهبه دلیل فشارهای حكومت ناصری، بابیان جایی برای ماندن در ایران نیافتند واز بغداد سردرآوردند كه در این زمان تحت امر سلطان عثمانی بود. در آن جاحسینعلی بهاء برای ارضای حس جاهطلبی خود، دست به اقدام عجیب وبیسابقهای زد. ماجرا از این قرار بود كه باب در زمان حیات خود كتابی بهنام «بیان» نوشت كه كتاب احكام او به شمار میآمد. او در این كتاب وعدهداد كه در آیندهای بس دور، از میان بابیان، كسی به نام «من یظهرهالله»ظهور خواهد كرد و همه باید اطاعت او را گردن نهند. ولی بهاء به ابتكار خوداین فاصلهی زمانی بسیار طولانی را كوتاه كرد و تنها چند سال پس از مرگباب، ادعا كرد كه او همان من یظهرهالله است كه وعدهاش در كتاب «بیان»آمده بود.ادعای گزاف و جاهطلبی بهاء موجب اختلاف شدید میان او و ازلگردید. دولت عثمانی چون وضع را به این منوال دید، بهتر دانست كه بابیان رااز بغداد به استانبول و از آن جا به «آورند» در یونان، كوچ دهد، دو برادردر این مدت همچنان به درگیری خود ادامه میدادند و علاوه بر دشمنی باشیعیان، بادامن زدن به اختلاف داخلی، موجب ناراحتی مردم را نیز به وجودمیآوردند. لذا، دولت عثمانی چاره را در آن دید كه به طور رسمی و با رأیدادگاه، هر یك از دو برادر را به همراه پیروانش به نقطهای دور از یكدیگربفرستد. سپس، میرزا یحیی ازل به جزیرهی قبرس و حسینعلی بهاء به عكا، گسیلداده شدند. از آن پس در میان بابیان دو فرقهای ازلی و بهایی پدید آمد.بهاءپس از جدایی از برادر و به هنگام اقامت در عكا از دعوی من یظهره الله همگذشته و نه تنها خود را یك برانگیختهی الهی مینامید، بلكه ادعای خدایینیز میكرد. (4)
زمینههای پیدایش :
اغلب تحلیلگرانی كه دربارهیبهاییت مطالعه میكنند، علت بروز این جنبش را در زمینههای اقتصادی جستجوكرده و فقر و فلاكت مردم را عامل اصلی آن میدانند. (5) البته تردیدی نیستكه اوضاع اسفبار اجتماعی و اقتصادی ایران در دورهی قاجار، میتوانستزمینهی برخی مخالفتها را علیه حكومت مركزی ایجاد نماید (6) و برخاستن هرندای اعتراضآمیز، شور و هیجان مردم را به دنبال داشته باشد. در غیر اینصورت، چه لزومی داشت تا زمانی كه دین كامل و آسمانی اسلام در جامعهیایرانی رسوخ كرده و با گوشت و خون آدمی پیوند خورده، تعلیمات ابتدایی وبیمحتوای فرقههایی از این دست در میان تودهی مردم جایی برای خود بازكند؟
بابیگری و بهاییت، بدعتی بود كه براساس بنیانهای مذهب شیعه بناشده بود و حرف تازهای برای گفتن نداشت. اما فوجی كه به دنبال خود كشید،میتواند به نوعی قیام مردم را علیه خوانین، فئودالها و زمینداران بزرگ ـكه اغلب در بین اقشار دولتی و مذهبی حضور داشتند ـ به ذهن متبادر سازد.بااین حال، رشد و گسترش این فرقه، در مدت زمانی كوتاه و به رغم تماممخالفتهای موجود، میبایست دلایلی علاوه بر اوضاع اقتصادی مردم داشتهباشد. خاصه آن كه با عبور از عصر قاجار و تشكیل حكومت پهلوی، شاهد برخیاصلاحات در امور اقتصادی اجتماعی و نظامی هستیم: (7) اما، این وضعیت نه تنهامانعی برای گسترش بهاییت نمیشود، بلكه نفوذ و توسعهی بهاییگری در عصرپهلوی دوم به اوج خود میرسد. پس، گذشته از زمینههای اقتصادی پیدایشبهاییگری، بد نیست نگاهی به نقش استعمارگران خارجی در ظهور گسترش اینفرقه بیاندازیم. عاملی كه با گذشت زمان، نه تنها كاهشی در آن پیدا نشد،بلكه فرمانبرداری مستقیم شاهان پهلوی از اربابان خارجی، آن را پررنگتر وقویتر از قبل نمود.سؤال این جاست كه استعمارگران از بدعتگذاری دردین ملت ایران و ایجاد انشعاب مذهبی میان آنها چه نفعی میبردند؟ به عبارتدیگر، وحدت دینی مردم چه مانعی درمقابل استعمارگران به وجود میآورد؟
پاسخاین سؤال ها را باید در مقطعی از تاریخ جست و جو كنیم كه به «عصرامتیازات» معروف است. دورهای كه ظهور سرمایهداری در غرب موجب شد كشورهایصنعتی هر كدام به میزان تواناییاشان، برای به دست آوردن مواد اولیه وبازار مصرف، به آسیا و آفریقا چنگاندازی كنندو این درست مقارن با دورهیزمامداری بیكفایتترین شاهان در طول تاریخ ایران بود. به زودی كشور ماصحنهی رقابتهای استعماری سه كشور فرانسه، انگلستان و روسیه گردید و هریك از آنها طی معاهدات و قراردادهای سیاسی یا اقتصادی، گوشهای از خاكش راتصاحب كردند، یا ثروتی را به غارت بردند.پذیرش معاهدات ننگینی چونپاریس، گلستان و تركمانچای و واگذاری امتیازات گزافی چون تأسیس بانك شاهی،كشتیرانی روی رود كارون، رویتر و اكتشاف معادن ایران به انگلستان؛ تأسیسبانك استقراضی ماهیگیری در دریای خزر، احداث خط تلفن، احداث خط راه شوسه وسرانجام اجازهی تأسیس بریگاد مستقل قزاق كه در حقیقت تسلط بر نیروی نظامیكشور بود، (8) نشانهی آن است كه دولت ایران در مقابل استعمارگران به ذلتافتاده بود و توان مقاوت در مقابل زیادهخواهی آنان را نداشت. اما به رغمدریوزگی دولت، شواهد محكمی مبنی بر استقامت ملت و مقابلهی آن با ایندزدیهای آشكار وجود دارد. نمونههای بارز این تقابل، فتوای جهاد توسطعلما و بسیج مردم در جنگهای ایران و روس و پیروزیهای شگفت حاصل از آن،مقاومت نهضت تنگستان علیه نیروهای نظامی انگلیس و سرانجام نهضت تنباكو بهرهبری علما و با حمایت مردم در مقابل واگذاری امتیاز رویتر است.بنابراین،با آن كه استعمارگران با اعطای وامهای كلان، دولت ایران را برای خودخریده یا از بیكفایتی رجال آن بهره میگرفتند، در مقابل ملت پابرهنه، امامتحد ایرانی، هیچ توفیقی به دست نیاورده بودند. ملتی كه به زور اسلحهتسلیم نمیشد، با اتكاء به دین و آیین، با دست خالی، در مقابل بیگانگانمیجنگید. نقش عظیم روحانیت، بالاخص علمای شیعه، در ایجاد وحدت و پیشبرداهداف مردم، چیزی نبود كه از نگاه تیزبین استعمارگران به دور مانده باشد. آنان به عینه میدیدند كه صدور فتوا از جانب یك روحانی سالخورده، میتواندچه موج عظیمی میان مردم ایجاد كند و قویترین سدها را بشكند. وحدت دینی وهمبستگی مردم با اتكاء به علمای مذهبی، تنها مانع برای نفوذ هر چه بیشتراستعمارگران در ایران بود، مانعی كه میبایست پیش از سرایت به سایرمستعمرات، چارهای برای آن می اندیشیدند.
سیاست «تفرقه بیانداز وحكومت كن» در طول تاریخ بارها امتحان خود را پس داده و كارآمدیاش را بهنمایش گذاشته بود. ایجاد اختلاف مذهبی نیز پیشتر در عثمانی آزمایش شدهانگلستان را برای سلطه بر آن كشور، به توفیق رسانده بود. اینك، روسیه بادرس گرفتن از این تجارب از سیدعلیمحمد باب حمایت میكرد تا با ایجادتفرقهی مذهبی، اقتدار دین و روحانیت و به تبع آن، مقاومت ملت ایران رادر هم شكند. (9) كمی بعد، یعنی در دورهی ناصری، انگلیسیها هم به صف حامیانجدی این فرقهی بدعتگزار پیوستند. (10)از آن پس، هر قدر استعمارگراننفوذ و قدرت بیشتری در ایران پیدا میكردند، حمایت آنها از فرقهی بهایینیز علنیتر و قویتر میشد. تا زمانی كه سرسپردگی كامل خاندان پهلوی بهاربابان خارجی، اوج گسترش و توسعهی این فرقه و نفوذ آن را در اركانحكومتی به دنبال داشت.
ادامه دارد ...
منبع : با تشکر از سرکار خانم لاله فرزینفر نویسنده مطلب
چه عاملی موجب عدم خروج بهائیان رویگردان از این فرقه ضاله شده است
نوشته شده توسطچه عاملی موجب عدم خروج بهائیان رویگردان از این فرقه ضاله شده است
بهائیت در ایران : علیرضا روزبهانی بروجردی گفت: بسیاری از کسانی که از بهائیت خارج نمی شوند علت عدم خروجشان از فرقه بهائیت را استفاده کردن از امکانات و یا مسائل عاطفی که برایشان وجود دارد بیان می کنند.
برنامه «شعبده شوم»از رادیو گفت وگوبا حضور دکتر علیرضا روزبهانی بروجردی و عبدالقادر همایون اساتید حوزه و دانشگاه، به نقد و بررسی موضوع فرقه بهائیت پرداخت.
دکتر علیرضا روزبهانی بروجردی با اشاره به فرقه بهائیت گفت: وقتی می خواهیم در مورد گروه اجتماعی صحبت کنیم باید به مسائلی که پیرامون آن هستند نیز توجه داشته باشیم در حال حاضر ما با گروهی بنام بهائی ها مواجه هستیم. این گروه خودشان را یک دین می دانند و تلاش می کنند خودشان را به عنوان دیانت بهائی معرفی کنند و در سایت ها و گفتوگوها و شبکه های مختلفی که در اختیار دارند و آثاری که منتشر می کنند خودشان را به عنوان دیانت بهائی بلکه دیانت جهانی بهائی معرفی می کنند.
وی به بررسی دین بودن، فرقه بهائیت پرداخت و اظهار داشت: در تعریف دین تعارف زیادی داریم. اما تعریفی که علامه طباطبایی در آثارشان از دین ارائه می دهند، می فرماید مجموعه ای از معارف است یعنی دین باید مجموعه معارفی را به جامعه بشری تقدیم کند، معارفی از قبیل مسائل مربوط به حیات دنیایی، حیات اخروی و موضوعاتی که بتواند در حیطه احکام و اخلاق و اعتقادات تکلیف بشر را روشن کند. ما در فرقه ضاله بهائیت با احکام و مسائل اخلاقی و مسائل اعتقادی مواجه هستیم.
وی افزود: اما در هر سه مورد چه در مسئله احکام، چه در مسئله اخلاقیات و چه در مسئله اعتقادات، چالش های فراوانی را در این آموزه ها و معارف در بهائیت شاهد هستیم که بهائیت باید پاسخگو باشد و بررسی ها و مطالعات و تحقیقاتی که انجام شده نشان می دهد که بهائیت پاسخگو نیست چراکه اساسا پاسخی برای این موضوع ندارد.
این استاد حوزه و دانشگاه به وحیانی نبودن دین بهائی اشاره داشت و بیان کرد: دومین پارامتری که دین را معرفی می کند این است که می فرماید دین مجموعه ای از معارف است که از یک منبع وحیانی به دست آمده باشد و دارای پیامبر باشد، اما آیین هایی که خدا را نفی می کنند نمی توانند دین نام بگیرند و دین باشند.
وی افزود: در فرقه بهائی شاهد هستیم کسی به نام سید علیمحمد شیرازی و شخص دیگری بنام میرزا حسینعلی نوری که اولی ملقب به باب و دومی ملقب به بهاء الله است این دو ادعای پیامبری دارند ولی در اثبات پیامبری این دو نفر ما چالش های فراوانی را داریم یعنی این دو نفر برای اثبات اتصالشان به منبع غیبی و پیام هایی که برای مردم آوردند با چالش های متفاوتی روبه رو هستند. این دو نفر هیچ کدام قادر به اثبات برهانی نبوت خودشان نیستند.
وی به ساختار جامعه فرقه ای اشاره داشت و گفت: جامعه فرقه ای جامعه ای است که مثلا غیر پویا باشد یعنی عناصر دورن این سازمان فرصتی برای ابراز وجود و فکر در این جامعه را ندارند و تحت تاثیر سازمان مرکزی فرقه قرار می گیرند، حتی اگر عالم فرهیخته باشند.
روزبهانی بروجردی، داشتن سرکرده در راس هرم را از جمله ویژگی های فرقه ها بیان کرد و اظهار داشت: فرقه ها بدون سرکرده و بدون رهبر و لیدر به آنها فرقه گفته نمی شود و ممکن است جریان منحرف اجتماعی باشند اما وقتی سر کرده می آید و در راس هرم می ایستد این را تبدیل به فرقه می کند.
وی ویژگی سوم فرقه ها را ساختار هرمی فرقه بیان داشت و تصریح کرد: در رأس هرم سرکرده می ایستد و بقیه عناصر تامین کننده منافع و نظرات سرکرده هستند.
روزبهانی بروجردی با بیان اینکه در فرقه بهائیت جایی برای پرسش افراد فرقه وجود ندارد، افزود: در مسیر انکار اندیشه سوالاتی برای فرد پیش می آید، این سوالات را نه به طور معمول که به صورت غیرمعقول و غیرمنطقی پاسخش را می گیرد و فرد را در شرایطی از نظر روحی قرار می دهند که اساسا پرسیدن سوال را به صلاح خودش نمی بیند.
این استاد حوزه و دانشگاه علت عدم خروج افراد از فرقه بهائیت را مسائل مادی و عاطفی بیان کرد و گفت: وقتی فرد در درون سازمان فرقه قرار می گیرد از یکسری امکانات مادی بهره می گیرد، بسیاری از این افراد، علت عدم خروجشان از فرقه را استفاده کردن از امکاناتی که برایشان وجود دارد و یا مسائل عاطفی که برایشان وجود دارد بیان می کنند.
وی با بیان اینکه در فرقه بهائیت دو کمیته وجود دارد به توضیح این کمیته ها پرداخت و گفت: در فرقه ضاله بخشی وجود دارد که انحصاری و منحصر به فرد است، این فرقه کمیته ای بنام صیانت و کمیته ای بنام تبلیغ دارد، یعنی همانجوری که سازمان تبلیغ و جریان تبلیغ در فرقه تلاش می کند برای جلب دیگران به درون فرقه، کمیته صیانت بلعکس، برای جلوگیری از خروج اعضا از فرقه تلاش می کند.
وی متذکر شد: این کمیته صیانت به اشکال مختلف تلاش می کند افرادی که به هر دلیلی ممکن است از فرقه خارج شوند را مانع شوند و اگر کسی این ریسک را پذیرفت و از فرقه جدا شد تنبیهاتی را برای آنها بسته به شرایطی که تشخیص می دهند، در نظر می گیرند.
بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام -2
بهائیت در ایران: نقش قدرتهاي استعماري در شكل گيري و گسترش بهائيت
از آن زمان كه سرزمين ايران در معرض يورش و تاخت و تاز نيروهاي اشغالگر روس و انگليس درآمد و اين دو كشور استعماري به منابع سرشار ثروت ايران چشم دوختند و با انعقاد قراردادهاي مختلف به كسب امتيازهاي موردنظر از شاهان و عناصر مفلوك و متزلزل دربار اهتمام ورزيدند , قدرت اسلام و نفوذ مراجع و علماي دين در توده هاي مسلمان و وحدت و اتحاد ديني بين شيعيان را تنها نيروي بازدارنده در برابر خويش مشاهده نمودند. اين قدرت و نيروي مقاوم و استوار كه مانع بسط سيطره سياسي و نظامي و چپاول ثروت و اخذ امتيازات اقتصادي و حتي ضميمه كردن مناطقي از سرزمين ايران به تصرفات و مستعمرات كشورهاي سيطره جو محسوب مي شد , آنان را در ايجاد رخنه و شكاف در اين صف پولادين و متفرق و پراكنده كردن اين جمعيت همدل و متحد , مصمم ساخت .
از ديدگاه اين دو قدرت , اسلام و عقايد و تعاليم ديني عامل اوليه براي ظهور وحدت و اتحاد مسلمانان در سايه رهبري روحانيت به شمار مي رفت و از همين رو , به وجود آوردن فرقه ها و مذاهب ساختگي در برابر اسلام و زمينه سازي براي رشد و ترويج آنها و جانبداري و حمايت هاي بي دريغ از مباني و اصول و فروع دروغين و ساخته و پرداخته اذهان بيمار و دلهاي خبيث و حقيقت ستيزشان , مستحكم ترين گام براي به آشوب كشيدن ايران و تحقق سياست شيطاني « تفرقه بينداز و حكومت كن » , محسوب مي شد.
اولين حركت شيطاني توسط روسيه بنيان نهاده شد و پس از آن انگليس به ميدان آمد و از آبهاي گل آلود ماهي هاي مراد را صيد نمود.
بابيگري و بهائي گري ـ كه هر دو داراي يك آبشخور و اصول و تفكر مي باشند و اولي به رهبري سيدعلي محمدباب و دومي به جانشيني و رهبري ميرزا حسينعلي نوري يا بهاالله پاي در عرصه وجود نهادند ـ از نتايج شوم عملكرد قدرت استعماري روسيه تزاري در ايران محسوب مي شوند.
بهائيت با اصول و عقايد كفرآميز و با منسوخ اعلام كردن اسلام و نبوت پيامبر اكرم (ص ) و امامت پيشوايان معصوم (ع ) , همان حركت مخرب و فتنه بزرگي بود كه آرزوي ديرينه استعمار براي تقابل با تعاليم مقدس قرآن محسوب مي شد.
اسناد موجود تاريخي و عملكردهاي مخرب و روابط و ارتباط هاي آشكار و صريح رهبران و عناصر اصلي بابيت و بهائيت با دشمنان اسلام , بر جاسوس بودن آنان و نقش كشورهاي بيگانه در پيدايش اين مذهب استعماري , مهر تاييد مي زنند.
« كينياز دالگوركي » از مامورهاي اطلاعاتي و يكي از اعضاي مهم و كليدي سفارتخانه روسيه در ايران كه بعدا وزير مختار روسيه در ايران شد , درباره نقش روسيه در بنيان نهادن اين فرقه مذهبي در ايران , يادداشت هايي دارد كه به بخشي از آنها اشاره مي كنيم .
1 ـ پس از آن كه « علي محمد باب » با ادعاهاي استعمار ساخته خود عليه اسلام مي شورد و خود را مهدي موعود و سپس پيامبر معرفي مي كند و در نهايت نيز ادعاي الوهيت مي نمايد , دستگير و در شيراز محاكمه و زنداني مي شود. حاكم اصفهان به نام « منوچهر خان گرجي معتمدالدوله » در اثر گرايشات استعماري , عوامل خود در شيراز را به آزاد كردن باب از زندان و فرستادن او به اصفهان فرمان مي دهد. « دالگوركي » مامور و وزير مختار روسيه در ايران در يادداشت هاي خود درباره حمايت و فضاسازي هاي لازم براي آزاد كردن علي محمدباب كه عامل مستقيم آنها محسوب مي شد , چنين مي نويسد :
« .. همين كه به من اطلاع رسيد , وارد اصفهان شده , يك نامه دوستانه به معتمدالدوله حكمران اصفهان نوشتم و سفارش سيد را نمودم كه از دوستان من و داراي كرامت است , از او نگهداري كنيد! الحق معتمدالدوله چندي از او خوب نگاهداري كرد , ولي از بدبختي سيد , معتمدالدوله (1 ) مرحوم شد. سيد بيچاره را گرفتند و به تهران روانه نمودند. من هم توسط ميرزا حسينعلي و ميرزا يحيي و چند نفر ديگر در تهران هو و جنجال به راه انداختم كه صاحب الامر را گرفته اند و لذا به دستور دولت , او را از « كناره گرد » روانه رباط كريم و از آنجا به طرف قزوين و يكسر به تبريز و از آنجا به « ماكو » بردند , ولي دوستان من تلاش كردند و جنجال به راه انداختند ... » (2 )
براساس سند مزبور , سيدعلي محمدباب تحت حمايت روسيه قرار داشت و « دالگوركي » وزير مختار اين كشور استعماري پس از دستگيري او به جنجال آفريني براي آزاد ساختن عامل و سرسپرده روسيه مي پردازد و به برخي از القائات خودشان به او تحت اين عناوين كه سيدعلي محمدباب « صاحب الامر » ! مي باشد و داراي « كرامت » ! و لذا بايد او را از زندان رها نمود و زمينه هاي فعاليتهاي تبليغي استعمار ساخته اش را فراهم آورد , اشاره مي نمايد.
2 ـ « دالگوركي » در قسمتي ديگر از يادداشت هاي خود به « ميرزا حسينعلي نوري » معروف به « بهاالله » كه بعدا جانشين سيدعلي محمد باب مي شود و رهبري بهائيت را به عهده مي گيرد , مي پردازد و از تلاش خويش در راه آزادسازي او سخن به ميان مي آورد :
« .. ميرزا حسينعلي و بعضي ديگر از محارم مرا هم گرفتند. من از آنها حمايت كردم با هزاران زحمت . همه كاركنان سفارت حتي خود من شهادت داديم كه اينها بابي نيستند , لذا آنها را از مرگ نجات داده به بغداد روانشان كرديم . من به ميرزا حسينعلي گفتم كه تو ميرزا يحيي را در پس پرده بگذار و او را « من يظهره الله » بخوان و نگذار با كسي طرف مكالمه شود , و مبلغ زيادي پول به آنها دادم كه شايد بتوانم كاري صورت بدهم ... چه بايد كرد كاري را كه با آن همه زحمت به جريان انداخته بودم نمي توانستم دست بردارم . وانگهي مبلغ زيادي از براي اين كار خرج كرده بودم ... » (3 )
در اين بخش از يادداشت وزير مختار روسيه , به وضوح به تلاش اين مامور استعمار در آزادسازي بهاالله از مرگ و روانه كردن او و ساير عناصر طرفدار علي محمدباب به بغداد سخن به ميان آمده است . موضوع ديگر اين است كه « دالگوركي » ميرزا حسينعلي را مامور مي كند كه مقدمات ظهور يك امام زمان استعمار ساخته ديگر را فراهم آورد تا پس از مرگ سيدعلي محمدباب , پاي در ميدان نهد و ماموريت استعماري او را ادامه دهد. عنوان « من يظهره الله » كه وزير مختار روسيه براي ميرزا يحيي انتخاب مي نمايد , همان عنواني است كه قبلا براي سيدعلي محمد باب انتخاب كردند و بالاخره پس از تمهيدات لازم « من يظهره الله » روسي ! يعني كسي كه به ادعاي ساخته و پرداخته آنان خداوند او را ظاهر مي سازد , به موقع ! و براساس دستور استعمار ظهور! نمود و ماموريت خويش را به نحو احسن انجام داد! البته بعدا بين ميرزا حسينعلي و ميرزا يحيي اختلاف و تضاد شديدي به وجود مي آيد و سرانجام ميرزا حسنيعلي « من يظهره الله » مي شود!
3 ـ بخش سوم از يادداشت هاي مامور رسمي روسيه در ايران براي مذهب سازي و ايجاد تفرقه و تشتت در صفوف شيعيان , حايز واقعيت هاي تلخ و در عين حال عبرت آموز براي امروز و فرداي ماست . ابتدا اين بخش از يادداشت هاي « دالگوركي » را از نظر مي گذرانيم و سپس در واقعيت هاي آزاردهنده در متن آن تامل مي نمائيم :
« .. يك قسمت كار سفارتخانه , منحصر به تهيه الواح و انتظام كار بابي ها بود. هر كسي را كه متواري بود و روي رفتن به وطن نداشت با مبلغي جزئي به عنوان زيارت كربلا پيش ميرزا حسينعلي مي فرستاديم تا جمعيت زيادي دور او جمع شد. همه ماهه براي او و مردمش دو سه هزار تومان پول مي فرستادم . در اين بين , دولت عثماني آنها را به استانبول و از آنجا به « ادرنه » فرستاد. دولت روسيه هم به تقويت آنها پرداخت , خانه و مكان براي آنها ساخت . قسمت عمده لوايح آنها به وسيله وزارت خانه ما براي آنها تهيه مي شد...
در اين بين , ميرزا حسينعلي با برادر خود , سر رياست به هم زدند و ميرزا يحيي زير بار برادر خود نرفت , معلوم شد كه تحريك رقيب ما (انگلستان ) سبب اختلاف آنها شده , ميرزا يحيي به طرف جزيره قبرس رفت ... و به محض آنكه بين ميرزا حسينعلي و ميرزا يحيي به هم خورد , ميرزا حسينعلي « من يظهره الله » شد , ولي از بي سوادي « من يظهره الله » چه بگويم ! الواحي كه ما تهيه مي كرديم نمي توانست بخواند...
هر كس در تهران بهائي مي شد , با او همراهي و مساعدت مي كرديم ... تا اينجا كار من به خاتمه رسيد و اختلاف دين جديد را در دين اسلام درست نمودم , تا خود آنها با دين جديد چه كنند » (4 )
در واقعيت هاي تلخ نهفته در اين يادداشت تعمق مي ورزيم :
ميرزا حسينعلي نوري يا « بهاالله » كه جانشين سيدعلي محمد باب مي شود و رهبري بهائيت را به عهده مي گيرد , توسط روسيه و با ماموريت هاي خاص و ويژه « دالگوركي » در كربلا نگهداري مي شود و با صرف بودجه مالي و جمع آوري نيروي انساني براي او توسط سفارتخانه روسيه در ايران , تقويت مي گردد تا در فرصت مناسب و پس از خاموش شدن آتش فتنه باب , وارد عرصه شود و ماموريت استعماري سيدعلي محمدباب را ادامه دهد.
« دالگوركي » در اين بخش از يادداشت , چند بار به اين واقعيت تلخ اشاره مي كند كه قسمت عمده كار سفارتخانه روسيه , تهيه « الواح » و فرستادن آنها براي رهبران بهائيت بود!
« الواح » كه در نزد بابيان و بهائيان بسيار « مقدس » و حكم وحي » را دارد , همان مجموعه « اصول » و « احكام » جمع آمده در دو كتاب مقدس بهائيان است . كتاب اول « بيان » نام دارد كه توسط سيدعلي محمدباب تنظيم شده است , و كتاب دوم را « كتاب اقدس » مي گويند كه به وسيله ميرزا حسينعلي (بهاالله ) رهبر بهائيت تنظيم و آماده شده است .
مي بينيم كه چسان سهل و آسان توسط استعمارگران « دين سازي » مي شود و طرحها و برنامه هاي شيطاني و اسلام ستيزشان راتحت عنوان « الواح مباركه » جانشين « وحي الهي » مي كنند و دو مامور سرسپرده خود يعني علي محمدباب و بهاالله را در كسوت دو « پيامبر » براي القائات شيطاني در جامعه و ايجاد فتنه و آشوب و تفرقه در ميان مسلمانان مجهز مي سازند!
در فرصت و شرايط مناسب , سفارتخانه روسيه « من يظهره الله » يعني كسي كه خداوند به ظهورش براي دين جديد اراده نموده است را بر مسند قدرت مي نشاند و ميرزا حسينعلي نوري يا بهاالله رهبر و پيشواي بهائيت مي شود تا نقشه هاي روسيه در ايران را مو به مو به مرحله عمل درآورد و زمينه ساز سلطه جهنمي قدرتهاي اسلام ستيز در اين سرزمين شود.
عبارت « از بي سوادي من يظهره الله » چه بگويم كه ارواح ساخته و ارسال شده ما را نمي توانست بخواند » , نشان دهنده نقطه اوج تسلط و سيطره استعمار روسيه بر پيشوايان بهائيت , و نيز نافهمي و تسليم و سرسپردگي و اطاعت محض اين رهبران مذهبي ساختگي در برابر استعمارگران جنايتكار مي باشد!
« دالگوركي » اين مامور كهنه كار استعمار , در نهايت به نقطه پاياني ماموريت خود اشاره مي كند و بشارت مي دهد كه من « دين جديد » را بر اساس دستورات و نقشه هاي زمامداران روسيه تزاري درست كردم و بذر اختلاف و تفرقه و فتنه را پاشيدم و اسلام را تضعيف و در تشتت افكندم , و از اين پس بايد اين رهبران پرورش يافته ما , دين جديد ساخته شده و اعلام گرديده را به بهره برداري هاي مكرر و هميشگي برسانند.
پس از سقوط و اضمحلال روسيه تزاري و روي كارآمدن رژيم ماركسيستي , بهائيت به انگليس بيشتر متمايل مي شود و اگر چه پيش از اين نيز ماموران استعمارگر پيرانگليس در رشد وتقويت عناصر بابي و بهائي نقش غيرمستقيم داشتند و خود را آماده مي كردند كه در شرايط مناسب گوي سبقت را از روسيه بربايند , لكن با سقوط روسيه تزاري بهائيت به طور كامل در قبضه قدرت و بهره برداري انگليس درآمد.
انگليس به بهائيت « مركزيت » بخشيد و در شهر « عكا » واقع در فلسطين اشغالي به رشد و گسترش آنها و ايجاد ارتباط بين اين مركز با ساير مناطق اسلامي براي فتنه انگيزي و بسط قدرت و سيطره خود اهتمام ورزيد و از وجود اين عناصر خائن و جاسوس , در كشور عثماني به نفع خود استفاده هاي فراوان برد.
بهائيان در سرسپردگي و تسليم و خدمتگزاري به انگليس از هيچ كوششي فروگذار نكردند و همچنان به ملت و سرزمين ايران خيانت ورزيدند و بر حلقه هاي محاصره و ستم و تعدي و غارت ثروتهاي اين ملت مظلوم توسط قدرتهاي استعمارگر جهان افزودند.
وقتي دولت بزرگ عثماني كه مجموعه سرزمين هاي اسلامي آن روزگار را تشكيل مي داد و به همين دليل مورد طمع استعمار انگليس بود و در معرض فتنه ها و حيله گري ها و توطئه هاي فراوان قرار داشت تا تجزيه شود , در اثر سياست هاي شيطاني روباه پير استعمار فرو پاشيد و قطعه قطعه گرديد و سرزمين اسلامي فلسطين به اشغال انگليس درآمد , عباس افندي يا عبدالبها يكي از رهبران بهائيت كه از شادي در پوست خود نمي گنجيد , در نامه اي خطاب به يكي از بهائيان ايران , در باره اين فتح مسرت بخش ! چنين مي نويسد :
« در اين ايام , الحمدلله , به فضل الهي , ابرهاي تيره متلاشي و نور راحت و آسايش , اين اقليم را روشن نمود وسلطه جابر (دولت عثماني ) زائل و حكومت عادله (انگلستان ) حاصل , جميع خلق از محنت كبري و مشقت عظمي نجات يافتند . » (5 )
« ادوارد براون » انگليسي از جمله كساني است كه از طرف انگلستان مامور به زمينه سازي براي رشد و گسترش فرقه هاي استعماري بابيگري و بهائي گري در ايران بوده است . او كتابي به نام « يك سال در ميان فارس ها » به رشته تحرير درآورده است كه در بخش هايي از آن شرح مي دهد كه مدت هاي طولاني در شهرهاي ايران با « عبا » ! و « ردا » ! و « سجاده » ! مسافرت مي كرده و بيشتر با مردم « عوام » معاشرت داشته ومحور بحث او « بابيگري » بوده و از اين راه اين « مذهب » ! را ترويج مي كرده است . (6 )
بدين ترتيب ابرهاي تيره و ظلماني در فضاي پاك و روشن سرزمين ايران نمايان و گسترده شدند و به دست استعمارگران روسيه و انگليس نطفه اوليه « بهائيت » با عقايد و احكام و تعاليم كفرآميز و استعمار ساخته و القا شده توسط دشمنان قرآن و اسلام و تشيع به منظور از هم گسيختن زنجيرهاي مستحكم اتحاد و وحدت شيعيان و از بين بردن محوريت مرجعيت شيعه در بسيج نيروهاي مسلمان براي دفع سلطه استعمار خارجي و جلوگيري از تعدي و جنايت و غارتگري , نضج گرفت .
در مبحث بعدي , به بررسي اسنادي مي پردازيم كه تعامل و حمايت هاي متقابل بهائيان و دولت هاي استعماري روسيه , انگليس , اسرائيل و آمريكا را نمايان مي سازد و رشد و گسترش همه جانبه اين پيوند و ارتباط را پس از شكل گيري نطفه هاي اوليه اين مذهب و حزب استعمار ساخته , به نمايش مي گذارد.
پاورقي :
1 ـ حمايت منوچهر خان گرجي معروف به معتمدالدوله از سيدعلي محمد باب تصادفي نبود. منوچهرخان گرجي از اسرايي به شمار مي رفت كه توسط آغامحمدخان قاجار از تفليس به ايران آورده شد. او ابتدا ارمني بود و سپس مسلمان شد , لكن اسلام آوردنش ظاهري بود و در باطن به دين مسيحيت باقي ماند و عليه اسلام به فعاليت پرداخت . اين عنصر پس از حضور در تشكيلات دولت قاجار نقش غلام و پيشخدمت مخصوص را ايفا مي نمود , ولي به مرور و در اثر حمايت ها و دخالت هاي دولت روسيه , از نزديكان و مقربان دولتمردان قاجار محسوب شد و لقب « معتمدالدوله » ! دريافت نمود. اين عنصر خطرناك در اثر جلب نظر قاجار سرانجام به استانداري اصفهان منصوب گرديد و اگرچه علماي اسلام عليه اين انتصاب اعتراض كردند , لكن نتيجه اي بدست نياوردند و ديديم كه ارتباط او با دولت روسيه و خيانتش عليه ايران با آزاد كردن رهبر بابيگري از شيراز و آوردن آن به اصفهان و كمك و مساعدت هاي بي دريغ او در نشر عقايد و افكار كفرآميز اين عامل دست نشانده استعمار , به اثبات رسيد!
2 ـ پرنس دالگوركي , ص 114 ـ اميركبير , قهرمان مبارزه با استعمار , ص 278
3 ـ همان منبع , ص 114
4 ـ همان منبع , 119 ـ 116
5 ـ خاطرات صبحي , ص 78 ـ اميركبير , قهرمان مبارزه با استعمار , ص 281
6 ـ اميركبير , قهرمان مبارزه با استعمار , ص 282
سفارتخانه روسيه تزاري توسط مامور كهنه كار خود « دالگوركي » طرحها و برنامه هاي اسلام ستيزشان را تحت عنوان « الواح مباركه » جانشين « وحي الهي » مي كردند و دو جاسوس سرسپرده خود يعني « علي محمد باب و بهاالله » را در كسوت دو « پيامبر » براي القائات شيطاني در جامعه و ايجاد فتنه و آشوب و تفرقه در ميان مسلمانان مجهز مي ساختند!
« ادوارد براون » انگليسي در آثار مكتوب خود شرح مي دهد كه مدت هاي طولاني در شهرهاي ايران با « عبا » ! و « ردا » ! و « سجاده » ! مسافرت مي كرده و بيشتر با مردم « عوام » معاشرت داشته و محور بحث او « بابيگري » بوده و از اين راه اين « مذهب » ! را ترويج مي كرده است .
تلاش براي از هم گسيختن زنجيرهاي مستحكم اتحاد و وحدت مسلمانان و از بين بردن محوريت مرجعيت شيعه در بسيج نيروهاي مسلمان براي دفع سلطه استعمار خارجي , مهم ترين انگيزه استعمارگران روسي و انگليسي براي بنيان نهادن بابيت و بهائيت در سرزمين ايران بود.
به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي