مقالات بهائیت (3597)
ناگفته هايى از بهائيت
نوشته شده توسط رحيم نيكبخت*
بهائیت در ایران: شاید هیچ تحلیلی گویاتر از اسناد موجود در بررسی ماهیت فرقۀ بهائیت و اقدامات مخرب و انحرافی پیروان آن وجود نداشته باشد. نوشتار حاضر، به بیان ناگفتههایی از بهائیت براساس بعضی اسناد اختصاص یافته است.
تاريخ معاصر ايران، ناگفتههاى بسيارى دارد كه از جملۀ آنها، نقش مخرّب فرقۀ بهائيت در تحولات سياسى، اقتصادى و اجتماعى ايران است و شرح آن فرصتى بسيار گسترده مىطلبد. آنچه در اين مجال در پى آنيم، اشاره به ناگفتههايى از فعاليت اين فرقه است.
خوشبختانه، بر اساس اسناد بهجامانده از دوران رژيم پهلوى، اطلاعات بسيار ارزشمندى از فعاليتهاى خيانتآميز سران اين فرقه در دسترس محققان و پژوهشگران قرار گرفته است،[1] ضمن اینکه، خاطرات روشنگرانۀ عدهای از مطلعان، نظير مرحومان فضلالله مهتدى معروف به صبحى، عبدالحسين آيتى (آواره سابق)، حسن نيكو و ديگران، كه سالها از نويسندگان و مبلغان زبدۀ بهائيت بوده و سپس تائب شده و به دامان اسلام برگشتهاند، مىتواند خلأهاى پژوهشى اسناد را جبران نمايد.
نفوذ و فعاليت گستردۀ بهائيان در سطوح بالاى دستگاه ادارى كشورمان در زمان سلطنت محمدرضا پهلوى بر كسى پوشيده نيست.[2] ضمن اينكه در عصر پهلوى، پيوندهاى مستحكم و آشكارى بين سران اين فرقه و رژيم اشغالگر قدس وجود داشت. همزمان با دوران نهضت ملى نفت به بعد، بهويژه سال 1332، فعاليت گسترده و سازماندهىشدهاى از طرف بهائيان در كشورمان آغاز شد. متقابلاً در همان سالها واعظ شهير، مرحوم حجتالاسلام فلسفى، در سال 1334 به اشاره و دستور آيتاللهالعظمى بروجردى سخنرانیهای روشنگر و پرشوری عليه بهائيت انجام داد كه (بهرغم مخالفت شديد دستهای از مسئولان عالىرتبۀ رژيم، نظير اسدالله علم) از راديو پخش شد و درواقع يكى از عکسالعملهای مهم نيروهاى مذهبى در مقابل گسترش فعاليت فرقۀ ضاله بود.[3]
اسناد موجود، نكات مهمى از برنامههاى بلندمدت بهائيان در اين مقطع را فاش میسازد. اولين برنامۀ بلندمدت فرقه از سال 1332 شروع شد و در 1342 به پايان رسيد. با رحلت مرحوم آيتالله بروجردى، همزمان با اجراى سياستهاى مورد نظر امريكايىها توسط محمدرضا پهلوى در ايران، بهائيان هم فعاليتهاى خود را شدت بخشيدند.
در قسمتى از گزارشى كه سال 1344 دربارۀ برنامۀ دهسالۀ فرقه تهيه (و به نظر شاه هم رسانده) شده چنين آمده است: «...به طورى كه فوقاً به عرض رسيد، از مفاد نامهها و بخشنامههاى صادره محفل مركزى چنين استنباط مىگردد كه هدف نهايى، ازدياد وابستگان به فرقۀ بهائى و تا حداكثر امكان نفوذ در تمام قسمتها و نقاط كشور به خصوص در ميان مردم دهات و ايلات و عشاير است... .» در دستوراتى كه محفل بهائيان صادر كرده بود راهكارهاى رسيدن به اهداف مورد اشاره، ارائه شده بود كه از جملۀ آنها، راهاندازى محافل بهائى در نواحى فاقد محفل، و داير كردن كلاسهاى رفع اشكال و نيز گردآورى «هرگونه كتب خطى يا مطبوع كه داراى مطالبى دربارۀ افكار و عقايد، روحيات و خصوصيات مرسوم و عادات يا هرنوع اطلاعات ديگرى راجع به عشاير و ايلات» و ارسال آن به مركز میباشد.[4]
از موضوعات جالب توجه، همزمانى پايان برنامۀ دهسالۀ اول بهائيان با اوجگيرى نهضت اسلامى ملت ايران به رهبرى مراجع معظم تقليد و در رأس آنها امام خمينى(ره) است. امام و ساير علما و مراجع، معتقد بودند كه سران بهائيت در ايران، عمال اسرائيلاند و لايحۀ انجمنهاى ايالتى و ولايتى (مصوّبۀ دولت عَلَم) بيشتر براى هموار ساختن راه نفوذ اين فرقه در كشور طراحى شده است: «حساسيت موضوع، زمانى روشن مىشود كه دانسته شود بهائيان، ايران را بعد از اسرائيل دومين سرزمين بهائيان، و آن را مركز قيام و تسخير جهان مىدانستند. آنها با چاپ نقشۀ ده سالۀ خود اهميت ايران را براى بهائيان نشان دادند.»[5]
در بهار سال 1342 دوهزار نفر زن و مرد بهائى با مساعدت دولت ايران (يعنى همان كابينۀ اسدالله علم، كه به دستور امريكا، قيام ملت در 15 خرداد همين سال را به خاك و خون كشيد) از طريق فرودگاه مهرآباد به لندن رفتند تا در هشتم ارديبهشت در يك اجتماع پانزدههزار نفرى براى معارفۀ گروه نُه نفرى رهبرى اين فرقه شركت جويند.[6]
اقدام نادرست و خلاف شرع و عرفى كه خروش اعتراضآمیز امام خمينى را به دنبال داشت: «از چيزهايى كه سوء نيت دولت حاضر را اثبات مىكند، تسهيلاتى است كه براى مسافرت دوهزار نفر يا بيشتر از فرق ضاله قائل شده است و به هر يك پانصد دلار ارز دادهاند و قريب 1200 تومان تخفيف در بليط هواپيما دادهاند، به مقصد آنكه اين عده در محفلى كه در لندن از آنها تشكيل مىشود و صد درصد ضدّ اسلامى است شركت كنند. در مقابل براى زيارت حجاج بيتالله الحرام چه مشكلات كه ايجاد نمىكنند و چه اجحافات و خرجتراشيها كه نمىشود»؟![7]
پنج روز پس از سركوب خونين قيام پانزده خرداد نيز محفل ملى بهائيان تهران نامۀ تشويقآميزى به تيمسار سرتيپ پرويز خسروانى (فرماندۀ ژاندارمرى ناحيۀ مركز در زمان كشتار پانزده خرداد، و بعدها آجودان فرح، معاون نخستوزير و رئيس سازمان تربيت بدنى، و نيز مديرعامل باشگاه تاج بعد از بازنشستگى) نوشت و طىّ آن، قيام حقطلبانۀ ملت مسلمان به رهبرى مراجع معظم تقليد و در رأس آنان امام خمينى را «تجاوز اراذل و اوباش و رجاله» و «سوء عمل جهلاى معروف به علم»! ناميد و ضمن «تقدير» از «زحمات و خدمات و سرعت عمل تيمسار» نوشت: «تاريخ امر بهائى آن جناب را در رديف همان چهرههاى درخشان و نگهبان مدنيت عالم انسانى ثبت و ضبط خواهد نمود»![8]
در چنين شرايطى بود كه امام خمينى، در پيامها و اعلاميههاى كوبندۀ خويش بهائيان را عمال اسرائيل ياد كرد و با روشنگریهای خود، خواب خوش آنها، و قدرتهاى مستبد و جهانخوار حامىشان در داخل و خارج كشور را، برآشفت: «اين جانب حسب وظيفۀ شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مىكنم. قرآن كريم و اسلام در خطر است. استقلال مملكت و اقتصاد در معرض قبضۀ صهيونيستهاست كه در ايران به شكل حزب بهائى ظاهر شدند و مدتى نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تأييد عمال خود قبضه مىكنند و ملت مسلمان را از هستى در تمام شئون ساقط مىكنند. تلويزيون ايران پايگاه جاسوسى يهود است.[9] و دولتها ناظر آن هستند و از آن تأييد مىكنند. ملت مسلمان تا رفع اين خطرها نشود سكوت نمىكنند و اگر كسى سكوت كند، در پيشگاه خداوند قاهر، مسئول... است.»[10]
به گواه اسناد موجود، محفل بهائيت، براى رسيدن به اهداف مهمتر خويش، برنامۀ ديگرى تهيه كرد كه اجراى آن از اواخر سال 1343، يعنى پس از تبعيد امام (به جرم مخالفت با كاپيتولاسيون) آغاز گرديد. برنامۀ دوم بهائيت، كه نُه ساله بود، تا سال 1354 ادامه يافت و مىتوان گفت كه در طول اين برنامه، با حمايت شاه، امريكا و اسرائيل، تمامى اركان رسمى كشور در اختيار بهائيان قرار گرفت. در 1351 طبق اسناد ساواك، 112 تن از امراى ارتش، شهربانى و ژاندارمرى از بهائيان بودند. «بهائيان در مدت كوتاهى چنان رشد كردند و مشاغل حساس را به اشغال خود درآوردند كه در كابينۀ هويدا نُه وزير بهائى» حضور داشتند.[11]
از اسناد و گزارشهاى موجود در مركز اسناد انقلاب اسلامى چنين روشن مىشود كه هر چه دوران شروع انقلاب اسلامى نزديكتر مىشد نفوذ روزافزون و همهجانبۀ اين فرقۀ استعمارى در تمامى اركان حكومت افزونتر میگشت. به علاوه جسارت و جرئت بهائيان در سطح جامعه و مجامع دانشگاهى افزايش مىيافت، تا جايى كه به وابستگى خود به بيگانگان افتخار میکردند و از بيان علنى اين امر ابايى نداشتند. در گزارش زير از سال 1356 آمده است: «طبق اطلاع، اخيراً شخصى به نام شهرام عيسىخانى، دانشجوى سال اول رياضى دانشكده علوم دانشگاه آذرآبادگان، در كلاس درس، ساير دانشجويان را به قبول مسلك بهائيت تشويق و چنين اظهار مىدارد كه دولت شوروى و انگليس مخفيانه به بهائيان پول مىدهند كه تا كميتۀ بهائيان را تقويت كنند. ما نيز افراد بهائى، بهويژه اشخاصى را كه به اين مسلك بپيوندند از نظر تأمين مسكن و كمكهزينۀ زندگى حمايت و كمك مىكنيم.»[12]
در همين زمینه، گزارش بسيار جالبى از جلسۀ بهائيان شيراز وجود دارد كه مراحل پيشرفت و اهداف واقعى فعاليت بهائيان در ايران و خواستۀ اصلى ايشان را بهخوبى نشان مىدهد. قسمتى از گزارش ساواك از سخنان فردى بهائى به نام ولىالله لقمانى چنين است: «اكنون از امريكا و لندن صريحاً دستور داريم در اين مملكت مد لباس و يا ساختمانها و بىحجابى را رونق دهيم كه مسلما[نا]ن نقاب از صورت خود بردارند. به طورى كه من مطالبى در منزل آقاى معتمد قرائت كردم و تمام دختران و پسران بهائى خوشحال شدند.»
راهكارهايى كه فرد بهائى فوق ارائه داده جالب است: «در ايران و كشورهاى مسلمان ديگر هرچه بتوانيد با پيروى از مد و تبليغات، ملت اسلام را رنج دهيد تا آنها نگويند امام حسين[ع] فاتح دنيا بوده و على[ع] غالب دنيا. البته بهائيان هم تصديق دارند، ولى نه براى قرن اتم؛ اتمى كه به دست بهائيان درست مىشود، اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائيل ساخته مىشود. اين مسلمانان آخر به دست بهائيان از بين مىروند و دنياى حضرت بهاءالله رونق مىگيرد»![13]
در ادامه، چند سند تاريخى در خصوص برنامۀ اول و دوم بهائيت در كشورمان در دهههاى 1340 و 1350 شمسى آورده شده است:
سند شمارۀ 1:
نسخۀ شمارۀ چهار و چهار یک
به 20 هـ 4[14]
از 321
شماره: 1242/321
تاریخ: 5/4/48
گیرندگان: 302ــ310
موضوع: فعالیت بهائیان
به قرار اطلاع، در جلسۀ هفتگى مورخ 25/4/48 بهائيان كه در خيابان سبلان كوچه كرمى پلاك 27 تشكيل گرديده بود، شخصى به نام واحديان ضمن صحبت دربارۀ امور مذهبى اظهار داشته است: «كارهايى كه اكنون به دست اعلیحضرت همايون شاهنشاه آريامهر صورت مىگيرد هيچ كدامش روى اصول دين اسلام نيست، زيرا خود شاه به تمام دستورات بهائى آشنايى دارد و حتى ايشان با اشرف پهلوى در دوران كودكى در مدرسۀ بهائيان در خيابان اميريه كه در آن زمان از مدارس عالى تهران بود درس خواندهاند و دليلش آن است كه عكس آن زمان شاه و اشرف هماكنون موجود است كه ايشان ايستادهاند و قبل از اينكه به کلاس درس بروند دعا مىخوانند. حالا مردم احمق مىگويند شاه بهائى است؛ چكار مىتوانند بكنند. فلسفى بالاى منبر مىگويد شاها مواظب باش ببين دكتر شما چه شخصى است، كارها را به دست بهائيان ندهيد. ولى اين گفتار اثرى ندارد ــ هماكنون تيمسار صنيعى، وزير جنگ، و تيمسار شيرينسخن بهائى هستند و هرچه نزديكتر شويد مىبينيد كه چه كارهاى مهمى به دست بهائيان است. چرا؟ براى اينكه آنها بيشتر مىفهمند.»
تحقيق پيرامون موارد زير مورد نياز است:
1ــ تعيين صحت و سقم موضوع؛ 2ــ واحديان شناسايى و مشخصات بيشترى از وى اعلام دارند؛ 3ــ گردانندگان جلسات مزبور چه كسانى هستند و هدف از تشكيل اين جلسات آيا جنبۀ مذهبى دارد يا فعاليتهاى ديگرى در پوشش مذهب [است؟]؛ 4ــ در جريان جلسات مورد بحث قرار گرفته و نتيجه را به موقع اعلام دارند.[15]
سند شمارۀ 2:
طبقهبندی حفاظتی: خیلی محرمانه
گزارش خبر
صفحۀ یک از یک
صفحۀ شمارۀ یک از چهار
1ــ به: 321
2ــ از: 7 هـ[16]
3ــ شمارۀ گزارش: 7596/ هـ
4ــ تاریخ گزارش: 18/2/50
منبع: 1699
تاریخ وقوع: 11/2/50
تاریخ رسیدن خبر به منبع: 11/2/50
تاریخ رسیدن خبر به رهبر عملیات محل: 12/2/50
موضوع: بهائيان
جلسهاى با شركت نُه نفر از بهائيان ناحيه 15 شيراز در منزل آقاى فرهنگ آزادگان و زير نظر آقاى لقمانى تشكيل گرديد. بعد از قرائتنامه، آقاى ولىالله لقمانى در مورد اديان جهان و آمار آنها و شهداى بهائيت سخن گفت. وى اضافه كرد آقايان بهائيان بهتر است بيشتر مطالعه نمايند و از روى حقيقت قضاوت كنند تا بفهمند معنى بهائيت كه امروز آزادى بيشترى دارند يعنى چه؟
در زمان قديم، احبّاء نمىتوانستند بگويند ما بهائى هستيم و نمىتوانستند تبليغ كنند. اگر هم مبارزهاى مىنمودند، فوراً آنها را مىكشتند، ليكن اكنون آن تعصبها كنار گذاشته شده است. اكنون از امريكا و لندن صريحاً دستور داريم در اين مملكت مد لباس و يا ساختمانها و بىحجابى را رونق دهيم كه مسلما[نا]ن نقاب از صورت خود بردارند. به طورى كه من مطالبى در منزل آقاى معتمد قرائت كردم و تمام دختران و پسران بهائى خوشحال شدند. در ايران و كشورهاى مسلمان ديگر هر چه بتوانيد با پيروى از مد و تبليغات، ملت اسلام را رنج دهيد تا آنها نگويند امام حسين[ع] فاتح دنيا بوده و على[ع] غالب دنيا. البته بهائيان هم تصديق دارند ولى نه براى قرن اتم؛ اتمى كه به دست بهائيان درست مىشود، اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائيل ساخته مىشود. اين مسلمانان آخر به دست بهائيان از بين مىروند و دنياى حضرت بهاءالله رونق مىگيرد.
نظریۀ یکشنبه:[17] اظهارات شنبه مورد تأیید است. دریانی.
نظریۀ چهارشنبه: صحت اظهارات شنبه مورد تأیید است.
نظریۀ 7/ هـ ــ نظریه چهارشنبه مورد تأیید است. م
بایگانی شود... .[18]
پینوشتها
* کارشناس مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[1]ــ رک: آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پروندۀ بهائیت.
[2]ــ محمدحسن رجبی، زندگینامۀ سیاسی امامخمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص231
[3]ــ برای شرح ماجرا رک: خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی، ویرایش علی دوانی، محمد رجبی و محمدحسن رجبی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص190 به بعد.
[4]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده بهائیت در آذربایجان.
[5]ــ روحالله حسینیان، سه سال مرجعیت شیعه در ایران (1343ــ1341)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1384، ص179؛ عنوان نقشۀ دهساله چنین نوشته شده است: «وقت قیام و خروج و هجوم و جوش و خروش و کفاح و تسخیر مدن و فتح اقطار و غلبه بر جهان و جهانیان است (شوقی افندی)، وظایف 19گانۀ محفل روحانی ملی ایران در اجرای نقشۀ دهساله.» (رک: سند شماره 3)
[6]ــ محمدحسن رجبی، همان، صص278ــ277
[7]ــ امامخمینی، صحیفه نور، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1361، ج1، ص44
[8]ــ رک: سیدحمید روحانی، نهضت امامخمینی، ج1، تهران، عروج، چاپ 15، 1381، ص 1516، سند شماره 266
[9]ــ میدانیم که تلویزیون ایران، در عصر پهلوی، پیش از آنکه در اختیار دولت قرار گیرد، در تملک حبیب ثابت، بهائی سرمایهدار و صهیونیستمآب مشهور، قرار داشت.
[10]ــ امامخمینی، همان، ج1، ص34
[11]ــ روحالله حسینیان، همان، صص186ــ185
[12]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده بهائیت آذربایجان، سند شماره 1030 ــ 21 ــ 55 به تاریخ 7/3/1356
[13]ــ روحالله حسینیان، همان، ص183، سند شماره 13
[14]ــ «20 هـ»، ادارۀ ساواک تهران؛ 310، دفتر ادارۀ یکم عملیات و بررسی (وابسته به ادارۀ کل سوم: «امنیت داخلی» سازمان ساواک؛ و 321 نیز ادارۀ دوم عملیات و بررسی آن سازمان، بخش دانشگاه تهران است.
[15]ــ آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[16]ــ مقصود از 7 هـ ساواک استان فارس است.
[17]ــ شنبه، منبع نفوذی ساواک؛ و چهارشنبه، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت منطقه و رئیس ادارۀ کل ساواک است. مقصود از 7 هـ نیز ساواک استان فارس است.
[18]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پروندۀ بهائیت تهران.
منبع : زمانه ( ماهنامه اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر)- شماره 61
ارتباط ماسونهای ایران و بهائیان
کوتاه و خواندنی
بهائیت در ایران : در میان اعضای فراماسونری ایران، درصد بالایی از بهائیان وجود دارند؛ از مهمترین فعالان در این عرصه میرزا ملکمخان ارمنی -مشهور به پدر فراماسونی ایران- است.
در میان اعضای فراماسونری ایران، درصد بالایی از بهائیان وجود دارند؛از مهمترین فعالان در این عرصه میرزا ملکمخان ارمنی -مشهور به پدر فراماسونی ایران- است و افرادی همچون علیقلی نبیلالدوله، میرزاآقاخان کرمانی، ابراهیم حکیمی، سیدجمال واعظ، ذبیحالله قربان، احسان یارشاطر، امیرعباس هویدا، پری اباصلتی از این دستهاند. در فعالیت تروریستی دوران مشروطه نیز که توسط مجامع مخفی طراحی میگردید، افرادی نظیرسردار محیی، احسانالله خان دوستدار، اسداللهخان ابوالفتحزاده و... نقش اساسی داشتند که بسیاری از اعضای آن بابی و بهائی بودند و پس از تأسیس سازمان ماسونی لژ بیداری ایران (۱۹۰۷ م) در پیرامون آن مجتمع شدند. فعالیتها و اقدامات چنین افرادی که کاملا در راستای اهداف استعمار طراحی و برنامهریزی میشد، یکی از عمدهترین عوامل انحراف مشروطیت به شمار میرود.[۱]
در دوران پهلوی نیز بهائیان در کنار عناصر فراماسون و صهیونیست، نقش مهمی در اجرای نظرات و سیاستهای استعمار داشتند. بسیاری از نزدیکان شاه و خاندان پهلوی و عدّه زیادی از کارگزاران و متولّیان پستهای حساس و کلیدی کشور بهائی بودند.[۲]
در سالهای نهضت ملّی شدن صنعت نفت، شاهد تشکیل لژ همایون در ایران هستیم که یکی از کارکردهای اصلی آن مقابله با نهضت ضد استعماری نفت، و جاسوسی برای انگلیس بود. یکی از اعضای این لژ دکتر ذبیح قربان از اعضای فرقه بهائیت بود که نفوذ فراوانی در شیراز داشت. او رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه شیراز و عضو مؤسس لژ دیگری به نام حافظ نیز بود.[۳]
در سال ۱۳۴۱ تعداد ماسونهای آمریکایی به حدی رسید که لژ محلی آمریکا درصدد ایجاد لژی در ایران برآمده و چندی بعد ریاست این لژ آمریکایی به یکی از فراماسونهایبهائی که دارای مقام ژنرال ماسونی درجه ۳۳ بود، به نام علینقیخان نبیلالدوله واگذار گردید.[۴]
در مدّت ۳۷ سال سلطنت محمدرضا، در سراسر کشور جولانگاه محافل و مأموران بهائی-ماسونی گردید. اکثر کسانی که در این مدّت به عنوان نخستوزیر انتخاب شدند، یا از استادان و اعضای بلندپایه لژهای فراماسونری بودند و یا از دستنشاندگان و مأموران یهود و ماسون. به عنوان نمونه، امیرعباس هویدا که از نخستوزیران معروف دوران سلطنت محمدرضا پهلوی به شمار میرفت، از نوادگان میرزا یعقوبیهودی و از بهائیان مشهور بود که در دهه ۱۳۲۰ وارد شبکه تار عنکبوتی سیاسیون متمایل به انگلستان شد و از فعالان و اعضای بلندپایه فراماسونری ایران گردید. و در دوران سیزده ساله (از بهمن ۱۳۴۳ تا مرداد ۱۳۵۶) نخستوزیری خویش خدمات زیادی را در راستای تحقق اهداف شوم صهیونیسم و استعمارگران انجام داد. در این دوران پیوندهای نهان و عیان دربار پهلوی با محافل قدرتمند و چپاولگر غرب و صهیونیسم جهانی، به مستحکمترین شکل خود رسید.[۵] بدین ترتیب فرقه ضاله بهائیت در ارتباط با سازمانهای فراماسونری خدمات شایانی به صهیونیسم و استعمارگران و خیانتهای جبران ناپذیری به ملّت ایران و فرهنگ اسلامی این سرزمین، کرده و میکنند.
پینوشت:
[۱]. سایه روشنهای بهائیت۹۱، روزنامه کیهان، شنبه۲۸آبان۱۳۸۴.
[۲]. جواد منصوری، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج۱، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۷،ص۳۲۴.
[۳]. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین،. تهران امیرکبیر، ۱۳۵۷،ج۳، ص۳۸۰.
[۴]. محمدخاتمی، فراماسونری، تهران، کتاب صبح، ۱۳۸۰، ص۱۳۲.
[۵]. محمد احمدی، پژوهه صهیونیت، تهران ضیاء اندیشه، ج۱،ص۳۹۱-۳۹۰.
رابطه براندازی امیرکبیر و گسترش بهائیت
بهائیت در ایران: این مطلب با عناوین متفاوت در این پایگاه درج شده . لکن بدلیل اهمیت آن مجددا باز نشر داده میشود . پرنس دالگورگي در جهت حمايت بي دريغ از بابيان و خصوصا ميرزا حسينعلي، با همكاري مهداوليا (مادر شاه ) تلاش بي وقفه خود را در براندازي ميرزا تقي خان امير كبير مصروف داشت و ميرزا آقا خان نوري را كه در زمان ميرزا آغاسي منفور بود و در تبعيد به سر مي برد، دوباره برگرداند و در نهايت به صدر اعظمي نشاند . از اين رو ميرزا آقا خان نوري نيز هميشه از ايشان سپاسگذار بود و از هر گونه كمك به وي فرو گذار نبود.
ميرزا آقا خان نوري اعتماد الدوله نوري به صدارت عظمي منصوب گرديد… لذا نامه اي بحضرت بهاءالله نگاشت و حضرتش را به تهران دعوت كرد. پس از وصول نامه عازم پايتخت گرديده در ماه رجب وارد تهران شد، ميرزا آقاخان برادر خود جعفر قليخان را مخصوصاً به پيشباز حضرت بهاءالله فرستاد و تبريك ورود تقديم نمود، حضرت بهاءالله پس از ورود به تهران يكماه تمام در منزل برادر وزير اعظم مهمان بودند، صدر اعظم جعفرقليخان برادر خود را مأمور پذيرایي آنحصرت نموده بود.(1)
ميرزا حيسنعلي نوري (بهاءالله) نيز بعدها با نامي كه براي دين نوظهور و نيز دخترخود برگزيد مراتب تشكّر خود را از دولت روس ابراز داشت، زيرا قبلاً دولت ايران را عليّه، انگلستان را فخيمه و دولت روس را بهيّه مي گفتند ـ تمبرها و اسنادي بدين صورت موجود است ـ مشهور آنكه ميرزا حسينعلي زمان پناهنده شدن به سفارت دولت بهيّة روس قول داد نام دينش بهائي باشد. جناب ميرزا نه تنها به وعده خود وفا نمود بلكه براي اثبات خدمتگزاري و سر سپردگي بدولت بهيّه روس نام دخترش را نيز بهيّه خانم گذاشت. (2)
در بغداد بين دو برادر بر سر جانشيني باب اختلاف سختي در گرفت و هر كدام از دو برادر نسبتهاي زشتي به يكديگر دادند. در آن ايّام بهاءالله ادعاي من يظهر اللهي سر داد. در پي اين اختلافات دو برادر مجبور به مهاجرت به "ادرنه" عثماني شدند كه در آنجا نيز دست از اختلاف برنداشتند و ناگزير دولت عثماني اقدام به جدا سازي دو برادر نمود؛ ازليان به قبرس و بهائيان به عكّا كوچانده شدند. ازليان با مرگ ميرزا يحيي تقريباً به نابودي كشيده شدند، ولي مهاجرت بهائيان را بايد ابتداي فعّاليّتهاي آنان دانست.
دالگورگي در خاطرات خود مي نويسد: يك قسمت از كار سفارتخانه، منحصر به تهيه الواح و انتظام كار بابي ها بود ... به محض آنکه بين ميرزا حسينعلي و ميرزا يحيي به هم خورد، ميرزا حسينعلي من يظهره الله شد ولي از بي سوادي من يظهره الله چه بگويم! الواحي كه ما تهيه مي كرديم نمي توانست بخواند!(3)
ميرزا حسينعلي بهاء بعدها به جانشيني باب اكتفا نكرد و چون او، ابتدا ادعاي نبوّت و سپس ادعاي الوهيت كرد. به خاطر همين موضوع بود كه جناب نبيل زرندي او را نصيحت كرده مي گويد:
خلق گويند خدايي و من اندر غضب آيمپرده برداشته مپسند به خود ننگ خدايي
او هم نصيحت را بجان و دل قبول كرد ! و در قصيده اي چنين ابراز داشت:
كل الالوه من رشح امري تألهتكل الربوب من طفع حكمي تربت(4)
يعني: تمام خدايان از ترشح امر من خدا شدند و همه پروردگاران از دميدن حكم [من] پروردگار گرديدند.(5)
پی نوشت:
1 - نقطه الكاف. ص 239
2- همان. نقل از محاكمه باب و بهاء. ص198
3- كواكب الدرّيه. ص 339. مقاله سياح ص88
4 - مطالع الانوار. ص674
5- كواكب الدرّيه.ج1 ،ص336
بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام -5
بهائیت در ایران: بخش پنجم از مجموعه مطالب با عنوان " بهائیت ، مذهب استعمار ساخته برای مقابله با اسلام " جهت بهره برداری کاربران محترم بازنشر داده می شود .
خودكامگي و نقصان معرفت ديني , دامهاي استعمار براي مذهب سازي
قدرتهاي استعماري براي تحقق سياست شيطاني « مذهب سازي » به منظور تقابل و تعارض با « اسلام » , به گزينش عناصري مي پرداختند كه در اوج نفسانيت و بيماري هاي اخلاقي و رواني , آماده پذيرش همه گونه ماموريت براي تامين شهوات و تمايلات خودخواهانه بودند و سوار بر مركب نفس و تاخت و تاز در ميادين غرور و قدرت طلبي و رياست پرستي و علو و برتري جويي را بر هر خواسته و تمايل ديگر ترجيح مي دادند و براي دست يابي به آنها تا نفي نبوت و معاد و ادعاي نبوت جديد! پيش مي تاختند.
قدرتهاي استعماري وقتي عناصر مورد نظر را مي يافتند , توجهي به جهل و كم داني هاي آنان نمي كردند و توانايي علمي و مراتب بالاي مطالعه و بينش و دانش را ملاك و معيار قرار نمي دادند , زيرا اولا رشد علمي و معرفتي و كسب شناخت هاي لازم نسبت به فرهنگ و انديشه اسلامي عامل نيرومندي در نفي القائات استعماري محسوب مي شد و به همين دليل بود كه عالمان انديشمند و ژرف نگر پس از آن كه در معرض پذيرش دعوت هاي سيد علي محمدباب قرار گرفتند , بسيار سريع و صريح به ماهيت استعماري اين تفكرات و عقايد واقف گشتند و به شدت به نفي و طرد دعوت كنندگان كه فرستادگان و تبليغ گران باب بودند , اهتمام ورزيدند و به مقابله با اين مذهب استعمار ساخته پرداختند. ثانيا بينش و معرفت هاي ژرف و عميق علمي كه خود عاملي است براي خشوع در برابر حقيقت اسلام , با تمايلات و خواهشهاي سركش دروني و نفساني كه صاحبان خود را آنچنان كور و نابينا مي ساخت كه تا ادعاي مهدويت و نبوت پيش مي تاختند , در تضاد و تنافي قرار داشت و قدرتهاي سلطه گر جهاني هرگز با وجود عناصر بصير و فكور به جامه عمل پوشاندن سياست هاي شوم خود توفيق حاصل نمي نمودند.
استعمار انگليس و روسيه , به طور آشكار و مشخص , به دنبال انتخاب عناصري بودند كه ضمن داشتن تمايلات شديد نفساني و خودكامگي و احساس علو و برتري , از دانش و بينش اندكي برخوردار باشند تا سهلتر و سريعتر بتوانند القائات اعتقادي و فكري منحط خود را در وجود بيمار آنان بارور سازند و با تحريف حقايق اسلامي , زمينه ساز تدريجي خروج عليه اسلام و اعلام دين جديد را فراهم بياورند.
استعمار انگليس با تلاش هاي مستمر جاسوس كهنه كار خود در كشورهاي اسلامي , سرانجام فرد مورد نظر را با دو ويژگي « خودكامگي » و « ضعف دانش ديني » شناسايي مي كند تا بدين وسيله مذهب استعماري « وهابيت » را براي معارضه با اسلام اصيل و ناب به وجود آورد.
« همفر » جاسوس انگليس اعلام مي كند : « پس از مدتي آشنايي و مراوده با محمدبن عبدالوهاب , به اين نتيجه رسيدم كه فرد شايسته براي اجراي مقاصد بريتانيا در منطقه , شخص او تواند بود. روح بلند پروازي , غرور , جاه طلبي و دشمني با علما و مراجع اسلام , خودكامگي و.... برداشت او از قرآن و حديث كه تفاوت آشكار با واقعيت داشت , بزرگترين نقطه ضعف او بود كه مي توانست مورد استفاده قرار گيرد! » (1 )
اين خودخواهي ها و جاه طلبي ها در كنار ضعف هاي ايدئولوژيك (2 ) باعث شد كه « همفر » به مرور و در جلساتي متوالي محمدبن عبدالوهاب را به تحريف آيات قرآن و انكار ضرورت « جهاد » و « امر به معروف و نهي ازمنكر » و نفي « نبوت » و آلودگي به « شراب » و « فساد » وادار سازد و او را به اعلام « دين جديد » ! ترغيب نمايد تا سرانجام با انعقاد قراردادهاي لازم با وزارت مستعمرات انگليس , عليه اسلام و قرآن بپاخيزد!
همين سياست و روش , ابتدا توسط استعمار روسيه و سپس با تداوم آن توسط استعمار انگليس درباره « سيد علي محمدباب » به ظهور و عينيت رسيد.
سيد علي محمدباب , هم از لحاظ غرور و خودكامگي و نفسانيت , و هم از جنبه ضعف هاي اعتقادي و معرفتي و بينش و دانش ناچيز و اندك , عنصر بسيار مناسبي بود تا « بابيت » را بنيان نهد تا اين اساس و بنيان شيطاني و ساخته و پرداخته استعمار , تحت عنوان « بهائيت » و با رهبري ساير عناصر وابسته به انگليس و اسرائيل و آمريكا تا امروز تداوم يابد.
چنان كه بيشتر اشاره كرديم , « دالگورگي » جاسوس و وزير مختار روسيه در ايران ماموريت داشت تا نطفه هاي اوليه بابيگري و بهائي گري را در ايران بارور سازد. او در يادداشت هاي خود از الواحي ياد مي كند كه به زبان عربي براي سران بابيت و بهائيت يعني سيدعلي محمدباب و ميرزا حسينعلي نوري (بهاالله ) تهيه مي نمايد و تحويل آنان مي دهد تا براساس القائات و به هم بافته هاي سفارتخانه روسيه , به تبليغ و ترويج دين جديد! بپردازند.
دالگوركي به صراحت مي نويسد :
« يك قسمت از كار سفارتخانه , منحصر به تهيه الواح و انتظام كار بابي ها بود.... به محض آن كه بين ميرزا حسينعلي و ميرزا يحيي به هم خورد , ميرزا حسينعلي « من يظهره الله » شد , ولي از بي سوادي « من يظهره الله » چه بگويم ! الواحي كه ما تهيه مي كرديم نمي توانست بخواند! » (3 )
واقعيت هاي انكارناپذير تاريخي , صحت سخنان دالگوركي را به اثبات مي رساند و مشخص مي كند كه « سيد علي محمدباب » و مسلك « بابيگري » همچون « محمدبن عبدالوهاب » و مسلك « وهابيت » , محصول استعمار و از نتايج خودكامگي و ضعف معرفت ديني اين دو عنصر آماده براي پذيرش القائات فكري و سپس ماموريت هاي محوله از جانب قدرتهاي استعماري مي باشند. در اين واقعيت هاي تاريخي تامل مي كنيم .
1 ـ سيد علي محمدباب گروهي از پيروان خود را در كسوت دعوت كننده و تبليغ گر عقايد و افكار خود به شيراز گسيل داشت . اين افراد بدون تزلزل و در اوج تعصب و جانبداري به تبليغ افكار باب پرداختند و در مجلسي كه از علماي شيراز و حاكم آن شهر به نام « حسين خان نظام الدوله تبريزي » براي بررسي احوال آنان تشكيل شده بود , نوشته ها و كتاب هايي از باب را ارائه دادند و آنها را « وحي آسماني » ناميدند!
حاكم شيراز پس از مجازات آنان , با روش خاصي براي اتمام حجت نسبت به عقايد كفرآميز بابيت , ابتدا دستور داد علي محمدباب را از بوشهر به شيراز بياورند و سپس شبي محرمانه او را به حضور پذيرفت و به ظاهر خويشتن را از مريدان سرسخت و ترويج كنندگان بابيگري معرفي نمود و اعلام كرد كه حاضر است با اشتياق تمام اموال و امكاناتش را در مسير نشر عقايد و افكار او ايثار كند.
والي شيراز با اين چاره انديشي , غرفه هاي وسيعي را با تمام وسايل و ابزار در دارالعماره اش به باب و پيروانش اختصاص داد و به مرور تا آن جا خود را مريد و عاشق و دلباخته دين جديد او اعلام كرد كه رضايتش را براي حضور در مجمع فقها و علماي اسلام به منظور هدايت آنان با تبليغ اصول و مباني مذهب جديد! جلب نمود.
سيدعلي محمدباب با اين ترفند حاكم , مجذوب و فريفته شد و با غرور و خودكامگي در مجمعي كه به درخواست والي شيراز از فقها و علما و گروهي از افراد سرشناس شيراز تشكيل شده بود , حاضر شد. او به منظور تبليغ دين جديد! اين گونه به هدايت و ارشاد علما و فضلاي حاضر در مجلس پرداخت :
« اي علما , آيا هنگام آن فرا نرسيده است كه هوا و هوس را پشت سر اندازيد و هدايت را پيروي كنيد و ضلالت را ترك نمائيد و سخنان مرا گوش دهيد و اوامر مرا اطاعت كنيد پيغمبر شما بعد از خود جز قرآني به جاي نگذاشته و اين نيز كتاب من « بيان » است . بيائيد آن را تلاوت و قرائت كنيد تا به شما معلوم گردد كه عبارات آن از قرآن فصيح تر و احكامش ناسخ احكام قرآن است . پس سخنان مرا گوش كنيد و نصيحت مرا بپذيريد و پيش از آن كه شمشير در ميان شما كشيده شود , گردن هايتان زده و خونتان ريخته شود , جان و اطفال و اموالتان را محفوظ بداريد. سخنان مرا گوش و امر مرا اطاعت كنيد. من شما را چنين نصيحت مي كنم » (4 )
علماي حاضر در مجلس بنابه درخواست حاكم و توافق قبلي , سكوت اختيار كردند و در برابر اظهارات كفرآميز سيدعلي محمدباب هيچ واكنشي از خود نشان ندادند.
حاكم شيراز از جاي برخاست و از باب تقاضا نمود كه دعاوي خويش را بر كاغذ بنگارد تا به اين وسيله برهان و حجت مكتوب از خود برجاي نهد. باب بنا به تقاضاي حاكم عباراتي بر كاغذ نگاشت . وقتي علماي مجلس بر دعاوي و نوشته هاي او نظر گستردند هم از لحاظ ساختار كلمات , هم از جنبه جمله بندي و تركيب , هم از جهت مفهوم , نارسايي و اغلاط و مطالب نامربوط در آن مشاهده كردند كه اين ها بر ضعف علم و نقصان معرفت و بينش او دلالت داشت .
علماي اسلام اغلاط نوشته باب را برايش برشمردند و توضيح دادند , لكن باب مي كوشيد كه آنان را قانع نمايد كه « در مدرسه اي تعلم نكرده , و در مكتبي درس نخوانده و آنچه را كه مي نويسد از عالم غيب به او الهام مي شود و يا وحي آسماني مي باشد كه بر او نازل مي گردد و مردم نبايد به الفاظ و عبارات توجه داشته باشند , بلكه بايد معاني را مورد توجه قرار داده , مغز را بگيرند و پوست را به كنار اندازند . » (5 )
باب با اين سخنان مي خواست خود را از بي سوادي و ضعف دانش و معرفت ديني تبرئه نمايد و آن را به گردن وحي آسماني ! بيندازد! لكن علماي اسلام به صراحت و روشني , او را در كفر انديشي و اعتقادات ضدالهي معترف و مجرم يافتند.
در اين هنگام , حاكم شيراز كه تا اين لحظه خود را مريد سينه چاك بابيگري معرفي مي كرد , زبان گشود و خطاب به سيدعلي محمدباب چنين گفت :
« اي جا هل مغرور , اين چه بدعت شومي است كه در اسلام احداث كرده اي چگونه ادعاي نبوت و رسالت يا مهدويت مي كني و حال آن كه نمي تواني مكنون ضمير خود را به عربي صحيح اظهار كني و با اين حال ادعا داري كه سخنان تو از قرآن محمد(ص ) فصيح و بليغ تر مي باشد و مانند آيات بينات تو در قرآن پيدا نمي شود ... » (6 )
سيدعلي محمدباب بعد از اين اظهارات و اعترافات كفرآميز ناشي از « جهل » و « خودكامگي » تعزير مي شود و سپس در زندان شيراز به اسارت درمي آيد تا از گسترش افكار مسمومش جلوگيري شود.
2 ـ پيروان باب در شهرهاي مختلف به ترويج بابيگري اشتغال داشتند و عناصر برجسته كه نقش بازوان باب و سازمان دهي و رهبري گروههاي تبليغي را ايفا مي نمودند در گام نخست سعي مي كردند به نزد علماي اسلام بروند و آنان را با ارائه آثار باب , به دين جديد! متمايل سازند.
ملاحسين بشرويه اي كه از عناصر فعال و تلاشگر بابيت محسوب مي شد به همراه يكي ديگر از عناصر پركار به نام حاجي ميرزا جاني به منظور جذب « حاج ملامحمد مجتهد » كه فرزند ملااحمدنراقي و از مايه هاي علمي و معرفتي بالايي برخوردار بود , به كاشان شتافتند.
به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي
تناقض در اعتقاد و عمل
به بهانه22 آذر سالروز جنایت بهائیان به حمایت از رژیم منحوس پهلوی در شیراز
بهائیت در ایران : روز۲۲ آذر۱۳۵۷ مردم سعدیه شیراز ، شاهد وقوع جنایتی هولناک توسط استوار "صفت الله فهندژ" ، بهایی بودند. در اثر تیراندازی این جنایتکار از روی پشت بام خانه اش 11 تن از مردم مسلمان محله سعدیه کشته و دهها نفر دیگر زخمی شدند.
درسالروز وقوع این جنایت (22 آذر 1357) در مقاله پیش رو تلاش شده است با اتکاء به دو سند برجای مانده از ساواک و گزارش ژاندارمری استان فارس به وزارت کشور در آن زمان ، ماجرای کشته و زخمی شدن دهها نفر از مردم شیراز توسط این استوار بهایی را بازخوانی کنیم .
در ابتدا متن سند اول مربوط به تلفنگرام مامور ساواک از شیراز را باهم مرور می کنیم :
به 312 و 341 شماره تلفنگرام 07 21940/ ه 1
«ساعت 1500 روز 22/9/57 بتحریک سه نفر از افراد متعصب مذهبى به اسامى عین اللّه فهن دژ ـ غلامحسین فهن دژ فرزند خواجه عوضعلى و امین فهن دژ فرزند نیاز و تعدادى از اهالى محله سعدیه شیراز به قبرستان بهائیان حمله و پس از تخریب زمینها در ساعت 1800 به منازل و محافل حضیرت القدس بهائیان حمله مىنمایند که به همین علت بهائیان ساکن در محل به منظور دفاع از خود با سلاح هائى که در اختیار داشتهاند شروع به تیراندازى نموده که در نتیجه 11 نفر از متعصبین مذهبى توسط بهائیان و یکنفر از بهائیان توسط مأمورین فرماندارى نظامى بضرب گلوله کشته و عدهاى در حدود سى نفر به سختى مجروح و حالشان وخیم مىباشد. که در بیمارستانهاى شیراز تحت مداوا قرار گرفته اند. وصبح روزجارى نیز چند دستگاه از منزل بهائیان آتش زده شده است که امکان آتش زدن برخى از منازل متعصبین مذهبى هست. ضمنا آخرین وضعیت مجروحین و اسامى کشته شدگان متعاقبا باستحضارمىرسد
گزارش دهنده : جوان گوینده متن تلفن گرام : آقاجانیان گیرنده تلفن گرام : قاسمپى
ساعت 00/10 تاریخ : 23/9/ 1357 » (1)
همانطور که ملاحظه می شود در این سند گفته شده است که بهاییان به روى مسلمانان آتش گشوده اند. اما درسند بعدی که توسط ژاندارمرى استان فارس ارائه شده است جزئیات بیشتری از ماجرای یک استواربهایی و یک سرباز وظیفه و نفر دیگرى که دستگیر شدند و مردم را به گلوله بسته اند. توضیح داده شده است:
«گزارش هنگ ژاندارمرى شیرازحاکى است درساعت 1830 روز22/9/1357 درمنطقه سعدى شیراز بین مسلمانان و بهائیان زد و خوردى بوقوع پیوسته چون منطقه مزبورجزو حوزه فرماندارى نظامى است ماموران فرماندارى نظامى مستقیما دربرقرارى نظم و امنیت دخالت نموده و فرمانده گروهان شیراز نیز با عده اى ماموراز نظر کمک و انجام امور قضائى درمحل حاضر، معلوم شد نزاع براثر اختلافات مذهبى رخ داده و در اثر تیراندازى از جانب چند نفر از افراد بهائى که در پشت بامهاى منازل خود سنگر گرفته بودند تعدادى از افراد مهاجم مسلمان ساکن سعدى را کشته و زخمى شدهاند و یکى از افراد تیرانداز استوار فهندژ درجهدار شاغل ارتش جمعى مرکز پیاده بود که در اثر تیراندازى مامورین فرماندار نظامى کشته و یکنفر دیگر بنام شهرام فهندژ که با یک قبضه اسلحه دولول سوزنى و یکنفر سرباز وظیفه که هویت وى تاکنون معلوم نشده در حال فرار دستگیر میگردند که پس از برقرارى نظم و آرامش بدستور فرماندار نظامى مامورین فرماندارى بیگان مربوطه مراجعت مینمایند و تعداد کشته شدگان 13نفر ( 12 نفر مسلمان و یکنفر بهائى ) بود ه و تعداد زخمى شدگان 15 نفر که در بیمارستان سعدى و نمازى شیراز بسترى و صبح روز جارى، مجددامسلمانان قریه سعدى شیراز که تعداد آنان درحدود 5 هزارنفرتخمین زده میشد بمنازل بهائیان حمله در نتیجه حدود یکصد دستگاه از منازل بهائیان را تخریب وطعمه حریق قرار داده بهائیان ساکن سعدى بارتفاعات اطراف سعدى که گویا بعضى از آنها مسلح به تفنگ شکارى مجاز میباشند متوارى و دراین جریان یک قبضه اسلحه دولول سوزنى که ازقنداق جدا میباشد با یک قبضه اسلحه پنج تیر گلوله زنى یک برنو با چهار تیر فشنگ متعلق به استوار فهندژ و یک رشته فانسقه متعلق به شهرام فهندژ کشف در حال حاضر نظم و آرامش در محل حکمفرماست .نتیجه اقدامات بعدى متعاقبا بعرض میرسد. (2)
قبل از آنکه به بررسی این دو سند مهم بپردازیم بد نیست مروری بر گزارش مطبوعات همان زمان در این مورد داشته باشیم:
نشریه اخبارجنبش اسلامی شماره هشت به تاریخ سی ام آذر 1357 در این مورد گزارش میدهد :
«مردم از مساجدى که در منطقه سعدى قرار دارد بیرون آمده و در حالى که بقیه از بالاى پشت بامها آنان را با نداى تکبیر همراهى مىنمودند، به تظاهرات مىپردازند. در این هنگام ارتش به وسیله نورافکن محل جمعیت را روشن نموده و یک استوار به روى مردم تیراندازى مىنماید که در نتیجه 23 نفر کشته مىشوند. یک سرباز شجاع، استوار قاتل را به سزاى عملش مىرساند که فرداى آن شب اعدام میگردد. »
در مقابل این گزارش ، نشریه پیک خجسته شماره 1179 بیست و پنجم آذر 1357 صفحات 1و 5 فاجعه شهرک سعدى را از جانب گروه هاى مشکوک و از پیش آماده شده، بیان مىکند و مىنویسد :
«استوار یکم صفاتاللّه فهندژ به همراه فرزندش شهرام، گروهى از مردم این شهرک را به گلوله بست که در نتیجه 21 نفر کشته و 28 نفر مجروح شدند. در این حادثه استوار مذکور کشته و فرزندش دستگیر گشتند. از خانه این فرد هفت قبضه تفنگ، 12 اسلحه کمرى و 2 دستگاه پوکه سازى و پوکه پرکنى به دست آمد. »
از این دو گزارش، جالبترادعای فصلنامه مطالعات ایرانى است . (سال سیزدهم 1980، ش 1 تا 4، صفحه 55 تا 81 ) این نشریه که در امریکا چاپ می شود ، از قول یک مددکار اجتماعى شیرازى نقل می کند که هیچ سربازى در آنجا حضور نداشت ؛ مردم خودشان زدند وخوردند و 9 نفر به ضرب چاقو کشته شدند و این نشریه مىنویسد همه کشته شدگان بهایى بودند!!
خانم لیلا چمن خواه پژوهشگر تاریخ معاصر در کتاب خود به نام " بهائیت و رژیم پهلوی " مجموعه این اقدام را ساخته و پرداخته ساواک در آن زمان می داند خانم چمن خواه در این مورد می نویسد:
« ماجرا ازآنجا آغازشد که شماری ازعناصر بد نام ساواک برای تحریک بهائیان ساکن این محله [سعدیه] در جلوی خانه های آنها که در مجاورت هم قرار داشت تجمع کرده و با طرح یک سری تقاضا ها و توهین به ساکنین ، قصد برانگیختن و عصبانی کردن آنها را داشتند. برخلاف آنچه که اکثریت وساواک در مورد تعداد خانوارهای بهایی محل اغراق و بزرگنمایی می کردند ، در این منطقه فقط حدود 20 تا 30 خانواده بهایی با جمعیتی در حدود 100 نفر زندگی می کرد » (3)
تحلیل تاریخی رویداد
حادثه محله سعدی شیراز به چند دلیل اهمیت اساسی داشت:
1-زمان وقوع حادثه : 22آذرماه سال 1357 مصادف است با دوازدهم محرم 1399هجری قمری یعنی تنها دو روز پس از برگزاری راهپیمایی میلیونی روزعاشورا توسط مردم ایران در سراسر کشور، در این روز تاریخی در عظیم ترین راهپیمایی دوران قبل از پیروزی انقلاب تا ان روز، مردم با شرکت فعال خود خواستار سرنگونی حکومت شاه شدند.
در واکنش عجولانه به این راهپیمایی گسترده ساواک که به شدت موقعیت رژیم سرکوبگر شاه را در خطر می دید؛ با طراحی انواع و اقسام حیله ها، تلاش داشت از گسترش روز افزون نهضت آزادی خواهی و ضد استبدادی و ضد استعماری امام خمینی جلوگیری کند. بنابراین دور از ذهن نیست یکی از راه هایی که آنها به آزمایش گذاشته باشند ، انحراف مبارزه مردم از ضد سلطنت شاه و همپیمانانش ، به سمت مبارزه علیه بهایی ها باشد.
احتمالا ساواک قصد داشت با به راه انداختن جنگ بهائیان علیه مسلمانان از یکسو جهت گیری مبارزه را از ضدیت با نظام ستم شاهی به مبارزه علیه بهایی ها سوق دهد. تا بین مردم انقلابیون اختلاف و دودستگی بوجود آورد. از سوی دیگر این اقدام بهانه ای برای مخدوش کردن چهره های انقلابی در نزد افکارعمومی مردم جهان شود.
شاید با درنظر گرفتن این دو ملاحظه مهم بود که آیت الله شهید دستغیب و مرحوم آیت الله بهاءالدین محلاتی با صدور اعلامیه ای از مردم خواستند ضمن حفظ هوشیاری در برابر این توطئه رژیم شاه ، مانع ازتغییر مسیر مبارزه انقلابی مردم به سمت شروع یک جنگ داخلی علیه بهایی ها شوند. (4)
2-مکان جنایت
شهر شیراز به عنوان محل تولد "سید علی محمد باب" وازنگاه بهائیان محل « اظهار امر» جایگاه ویژه ای در نزد بهائیان دارد. به همین دلیل برخی ازپیروان فرقه بهائی شهر شیراز را «مرکزامربهایی» می دانند. همچنین بخاطرقرارداشتن منزل سید علی محمد باب مشهور به "بیت الحکمه" در شیراز توجه خاصی به این شهر در فرقه بهایی وجود داشته است . بنابراین ایجاد درگیری های فرقه ای در شیراز برای ساواک بیش از هر شهر دیگری می توانست زمینه شعله ور کردن آتش جنگ داخلی را در کوران حوادث انقلاب فراهم سازد. اگر هوشمندی روحانیت شیعه در آن زمان نبود احتمالا می توانست جریان درگیری های محله سعدی شیراز به سایر مناطق این شهر گسترش پیدا کند و چه بسا جریان مبارزه اصیل مردم را علیه استبداد ستم شاهی منحرف سازد.
3-نتایج و تاثیرات این نوع درگیری ها
بطور کلی می توان گفت در جریان حرکت انقلاب اسلامی علیه نظام شاهنشاهی در ایران، برای اولین بار یک حرکت انقلابی در جهان بر اساس اندیشه های دینی و اسلامی توانست از حضور مردم در صحنه و با رهبری خردمندانه مرجع تقلید ، انقلابی اسلامی را به ثمر بنشاند که تا پیش از ان هرگز در محافل دانشگاهی ، نظریه ای که بتوان با اتکاء به اندیشه های اسلامی و رهبری دینی، انقلابی را با بدون اتکاء به قدرتهای سلطه گر به نتیجه رساند، مطرح نبود. بنابراین یکی از راههایی که می توانستند این حرکت مردمی و مستقل دینی را متوقف سازند ، منحرف کردن جریان اصیل مبارزه علیه استبدا د شاه و حامیان استعماری اوبه سمت مبارزه با یک فرقه ساخته وپرداخته شده توسط انگلیس بود.
کشتارمسلمانان درمحله سعدی شیراز در22 آذر ماه سال 1357 یعنی درست دوماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی وتظاهرات اعتراضی بعدی آن، با هوشمندی رهبران دینی در شیراز به یک جنگ انحرافی منجر نشد. بلکه می توان گفت این رویداد تلخ به یک درس بزرگ تبدیل گشت که چگونه در سر بزنگاه های تاریخی می توان با اتکاء به شخصیت های دور اندیش روحانی ، مانع شروع فتنه ای شد که عواقب و نتایج مخرب آن قابل پیش بینی نبود.
پی نوشت ها :
(1) کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک ، کتاب بیستم ، صفحه 146
(2) همان صفحه 147
(3) چمن خواه ، لیلا ، بهائیت و رژیم پهلوی ، نشرنگاه معاصر چاپ دوم 1391 صفحه 149
(4) همان صفحه 159
منبع :سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
دغل بازی سران بهائیت
کوتاه و خواندنی
بهائیت در ایران : دغل کاریهای بهائیان در ایران غیر قابل انکار است . به یک حساب دو ، دو تا چهار تای منطقی معقول توجه کنید :
علیرغم ارسال مبالغ سرسام آور پول از ایران به شوقیافندی (سرکردهی بهائیان) و بعد از او به بیت العدل در اسرائیل ، در هیچ یک از حوادث طبیعی چون زلزله و ... هیچگونه کمکی به مردم آسیب دیده از جانب این عنصر مروج وحدت عالم انسانی گزارش و یا دیده نشده است. در بیخ گوش بیت العدل کودکان فلسطینی قتل عام میشوند ، به غیر انسانی ترین شکل مورد آزار قرار میگیرند . باز هم از جانب مدعیان وحدت عالم انسانی صدائی در نمی آید . چرا ؟
این واقعیت تلخ به قلم مبلّغ بزرگ بهائیت، جناب صبحی خواندنیتر است: «در این سالها چندین بار مردم برخی از دِهها و شهرها دُچار زمین لرزه، سیلاب و دیگر آسیبها شدند و نیکخواهان جهان کمکهایی کردند، آیا شنیدید ، که شوقی دستکم، ده لیر هبه دهد و با بینوایان همراهی کند؟ یکی نیست به این مردک بگوید تو که دم از این سخن میزنی: «ای اهل عالم همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار، به عالم انسانی مهربانی کنید و به نوع بشر مهرپرور گردید...»[۱] چرا کوتاهی کردی و از پول گزافی که هرسال با نیرنگ و افسون از کیسهی مردم نادان این آب و خاک (ایران) در میآوری اندکی از آن را بخشش نکردی؟ اگر تو پابستهی این آموزهای ، پس چرا پول و خواستهای را که میشود بینوایان و مستمندان را از آن به نوائی رساند، به هزینه طلا و سنگ مرمر میدهی و مردم ساده و بیچاره را سرگرم این اندیشهها مینمایی؟ آری تنها کاری که در اینگونه پیشآمدها میکنی که جز از نهاد پست برنمیخیزد، شادی و شادمانی است که میگویی سپاس خدا را که مردم گرفتار بدبختی و تیره روزی شدند». [۲]
جالب اینجاست که این فرقه تنها به دزدی از اموال به مردم به نام دین، بسنده نکرده است . جناب صبحی در این زمینه، اینچنین افشاگری میکند، که حکایت حال امروز ما با بهائیت نیز اینگونه است: «بسیار پیش آمده است که در شهری یا در دهی میان دونفر بر سر یک کار کوچک جنگی در گرفته و یکی از اینها در زد و خورد سرش شکسته، بیدرنگ نزد او رفته و عکسی از او برداشته و در روزنامههای جهان پخش کرده کهای مردم! بر ستمدیدگی ما دلسوزی کنید و ببینید که چگونه در برابر یک کار کوچک، یک مسلمان سر یک بهائی را میشکند! سپس میگویند این که چیزی نیست، در فلان ده در نیمهی شب به خانهی یکی از هم کیشان ما ریختند و همه را، از زن و مرد کشتند و یک تن را به جا نگذاشتند، هرچند کودک شیرخواری بود، باور نمیکنید این هم عکس آنها. آن وقت یک عکس درست میکنند که سه چهار نفر زن و مرد لخت بر روی زمین افتاده و یک سر بریده کودک هم در دست یک نفر است که نشان بیننده میدهد!! این عکس را به همهی روزنامههای جهان میدهند و چاپ میکنند و آبروی کشوری را میریزند، که صد گونه سود از آنجا میبرند و هزار جور نادرستی میکنند». [۳] البته بر کسی پنهان نیست که بهائیان با اینگونه اقدامات سعی در تقلید از قوم یهود، که برای تشکیل دولت غاصب اسرائیل، دست به مظلوم نمایی زده و واقع تخیلی هولوکاست را ادعا کرده و از آن سوء استفادهها کردهاند، میباشند.
دسیسه، جوسازی و سوء استفاده از ناآگاهی مردم، شگرد همیشگی این فرقه بوده و هست. این دسیسه بازی و شانتاژهای زیرکانه را در اغلب قضایا، چون واقعهی ابرقو و... میتوان دید: «اینها (بهائیان) با دستهای نهانی، آشوبها به پا میکنند و کارهای زشت مینمایند و مردم ساده را برمیانگیزند تا شورشی به راه بیندازند آنگاه بیگانگان بگویند ببینید این مسلمانان با ما چه میکنند، ما در این کشور از دست اینها روز خوش و آسایش نداریم. ای سروران جهان! به داد ما برسید و به فرمانروایان ما بگویید مگر ما نباید آزادانه زندگی کنیم، چرا جلوی ستمکاران و نادانان را نمیگیرند؟ هرچند بهائیان زور و نیرویی ندارند، ولی چون در بدسگالی (دشمنی) یک روش دارند، از ندانستگی مردم بهرهمند میشوند...»[۴] با توجه به این نکات، ضروری است محققان و پژوهشگران تاریخ معاصر، مجدداً حوادث و وقایعی را که در آن بهائیان دخیل بودهاند، از نو مورد بررسی قرار دهند.
پینوشت:
[۱]. مکاتیب، عباسافندی، ص ۱۶۰
[۲]. پیام پدر، فضلالله صبحی مهتدی، ص ۲۴۱
[۳]. همان، ص ۲۴۴-۲۴۳.
[۴]. همان، ص ۲۶۴
مغازله با همسايه شمالي
نگاهی به همكاري بهائيان با تشكيلات (سياسي و اقتصادي) مرتبط با روسيه در ايران
بهائیت در ایران: موارد فراواني از همكاري بهائيان با مؤسسات سياسي و اقتصادي وابسته به روسيه در ايران وجود دارد كه در زير به برخي از آنها نمونهوار اشاره ميكنيم:
عزيزالله خان ورقا، از اعاظم بهائيان تهران، در بانك استقراضي روس در تهران عضويت داشت. نوشتهاند: زماني كه عزيزالله وارد خدمت بانك استقراضي روس در تهران شد، اگروبه، رئيس مقتدر بانك، «غايت اعتماد و محبت و احترام را به او حاصل نمود و او يگانه واسطه فيما بين رجال و اولياي امور و محترمين متنفذين كشور با آن بانك پرقدرت قرار گرفت و خانه و اثاثيه در قسمت عُلياي شهر و درشكه با اسب زيبا و سر طويله مخصوص فراهم گرديد و غالبا سوار بر آن درشكه خود و با سواران قوي هيكل با لباسها و نشانهاي مخصوص بانك پي رتق و فتق امور ميگذشت و فلان الملك و بهمان الدولهها ناچار از احترامش بودند» . وليالله خان ورقا، برادر ميرزا عزيزالله خان، نيز مدتي كارمند سفارت روس بود و سپس منشي اول سفارت عثماني در تهران شد.1
گفتني است كه بهائيان، از روابط خود يا دوستان و آشنايانشان با تشكيلات روسيه در ايران كاملا براي مقابله با حكومت ايران و تخلص از فشارهاي وارده از سوي دولت و مردم بهره ميجستند، كه به نمونهاي از آن ذيلا اشاره ميكنيم: به گفته «مصابيح هدايت» ، از منابع مهم بهائي، زماني كه ورقا (يكي از سران بهائيت) همراه ميرزا حسين زنجاني (پسر محمد متوفي 1302ق در عشقآباد) در زنجان توسط علا الدوله حاكم آنجا دستگير شد، با اشاره به روابطي كه بين ميرزا حسين و دامادش با سفارت روسيه در ايران بود، حاكم را از عواقب اين اقدام ترسانيد. ماخذ مزبور مينويسد كه علاءالدوله خطاب به ورقا گفت: فردا ميرزا حسين را د7م توپ ميگذارم و تو را با پسرت به تهران ميفرستم. حضرت ورقا محرمانه فرموده بود كه ميرزا حسين به اطلاع قنسول و به امر ناصرالدين شاه از عشقآباد آمده و دامادشان هم مترجم روس است؛ اين مطلب را دنبال ميكنند و از براي سركار خوش واقع نخواهد شد. به نظر چنين ميآيد كه او را هم با ما به تـهـران بـفـرسـت.2 ورقـا، كـه فـوقـا از گـفـتـگـوي تهديدآميزش با حاكم زنجان ياد شده ظاهرا همان ميرزا علي محمد ورقا، مبلغ سرشناس بهائي، است كه در 1312ق از قفقاز وارد زنجان شد، علاءالدوله او را بازداشت كرد و در دارالحكومه، با حضور جمع زيادي از اعيان شهر، به مناظره با شيخ ابراهيم زنجاني مشهور واداشت و زنجاني در اين مناظره، ورقا را محكوم كرد و سپس نيز كتابي موسوم به «رَجمُ الدجال في رد باب الضّلال» (يا «ارشاد الايمان» ) در نقد و رد مسلك بابيت و بهائيت نگاشت.3 مناظره پيروزمندانه شيخ ابراهيم با ورقا، البته براي شيخ خالي از خطر نبود و حتي چنانكه مينويسد، به صدور دستور ترورش از مركز بهائيت انجاميده است.4
به نوشته يكي از محققان معاصر5 : در دوران قاجاريه، سفارتخانههاي اروپايي در ايران را به شكلي آشكار و گاه زننده، حامي بابيها و بهائيها مييابيم. براي نمونه، شيخ علياكبر قوچاني، بهائي معروف (نياي خاندان شهيدزاده)، با اروپاييان ارتباط داشت و به اين جرم به دستور ميرزا عبدالوهاب خان آصفالدوله، حاكم خراسان، زنداني شد. او از زندان نامهاي به كاستن، رئيس گمركات خراسان، نوشت به اين مضمون: «چون ابناي وطن بر ايذاي من قيام نمودهاند و بر اهل و عيال و بستگانم سخت گرفتهاند از شما، كه شخصي بيطرف هستيد و خدمتگزار دولت ايران ميباشيد، خواهش ميكنم كه اگر ميتوانيد از مجراي قانوني جلوگيري كنيد و تحقيق نماييد كه به چه سبب شجاعالدوله كسان مرا تحت فشار قرارداده و اگر در اين مملكت جز هرج و مرج چيزي حكمفرما نيست دست زن و فرزند خود را گرفته به يكي از دول خارجه پناه برم» .6 نمونه ديگر، ماجراي زنداني شدن بهائيان آذربايجان است. ميرزا حيدرعلي اسكويي و گروهي از بهائيان مدتي در تبريز زنداني شدند ولي با مداخله كنسولهاي روسيه و فرانسه رهايي يافتند. حتي كنسول روسيه به شجاعالدوله، حاكم تبريز، «تغير نمود» و شخصا شبانه به زندان رفته بهائيان را آزاد كرد و با درشكه شخصي خود به كنسولگري برد و پذيرايي نمود.7
در تاييد اظهارات فوق، ميتوان به رضاقلي نيكوبين «نايب» (1353 ـــ1255ش) از نظاميان بهائي اصفهان اشاره كرد كه در دستگاه ظلالسلطان خدمت ميكرد و نياي مادريش جزو نخستين كساني بود كه در اصفهان به باب گرويد و نامش در بيان و اقدس آمده است.8 رضاقلي، در غائله مشهور اصفهان كه به واقعه قنسولخانه شهرت دارد «به واسطه ملبس بودن به لباس نظام، آزادانه به» بهائيان «متحصن» در سفارت روسيه «كمك و همراهي ميكرد» و به همين دليل بعدا از سوي ظلالسلطان به زندان افتاد و عباس افندي لوحي در تقدير از او صادر كرد.9 نوشتهاند: رضاقلي «تنها كسي بود كه در اصفهان، موقع پناه بردن احبا به سفارتخانه روس، ميتوانست در آنجا با لباس رسمي رفت و آمد كند و مايحتاج پناهندگان را تامين نمايد» .10
سر در سفارت روسیه
پانوشتها:
1. «جستارهايي از تاريخ بهائيگري در ايران...» ، عبدالله شهبازي، تاريخ معاصر ايران، س 7، ش 27، ص 20، به نقل از: تاريخ ظهور الحق، ج 8 ، ق 1، صص 496 - 491. تقيزاده نيز تصريح ميكند كه: ميرزا عزيز الله خان ورقا، از اصحاب عباس افندي، مستخدم بانك استقراضي روسيه در تهران بود. ر.ك، يادگار، سال 5 ، ش 6 و 7، ص 130؛ مقالات تقي زاده، به كوشش ايرج افشار، 2/86 .
2. مصابيح هدايت، عزيز الله سليماني اردكاني، لجنه ملي نشريات امري، تهران 1326، 1/181.
3. ر.ك، خاطرات شيخ ابراهيم زنجاني، علي ابوالحسني، صص 139 - 133 و 149.
4. در مورد مناظره يادشده و پيامدهاي ان، و نيز مشخصات كتاب زنجاني ر.ك، شيخ ابراهيم زنجاني...، صص 26 - 23.
5. جستارهايي از تاريخ بهائيگري...، همان، ص 21.
6. مصابيح هدايت، 2/ 329 328.
7. همان، 5 / 213- 218.
8. آمد اخبار امري، سال 1356، ش 19، ص 752.
9. همان، سال 1354، ش 9، صص 236 - 235
10. همان، سال 1356، ش 19، ص 753.
بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام -4
بهائیت در ایران: بخش چهارم از مجموعه مطالب با عنوان " بهائیت ، مذهب استعمار ساخته برای مقابله با اسلام " جهت بهره برداری کاربران محترم بازنشر داده می شود .
بابيگري و بهائي گري , مباني اعتقادي و فروع عملي
« مذهب سازي » كه يكي از حربه هاي بزرگ قدرت هاي استعماري براي مقابله با « اسلام » و ايجاد شكاف و جدايي در صفوف « مسلمانان » و قطع پيوندهاي مستحكم بين توده هاي مردم با مرزبانان توحيد يعني مراجع , فقها , انديشمندان و عالمان اسلامي در اعصار و دوره هاي مختلف تاريخ محسوب مي شود , با اصول و فروع جنون آميز همراه مي باشد! « بابيگري » يكي از مذاهب ساخته و پرداخته دست استعمار است و « بهائي گري » كه در تداوم آن و به منظور ايجاد انتظام در بابيگري به وجود آمد , و نيز ساير فرقه هاي انشعاب يافته از آن , همه از يك آبشخور سيراب مي شوند و از يك استراتژي واحد و با تاكتيك هاي مختلف و مناسب با نحوه تعامل قدرتهاي استعماري با كشورهاي اسلامي و اهداف و برنامه هاي خاص آن در مهار اسلام و مقابله با خيزش هاي اسلامي , برخوردار مي باشند.
« بهائيت » عنواني است كه دربرگيرنده همه اين فرقه ها و انشعاب ها مي باشد و اصول و مباني و فروع و شيوه هاي گمراه سازي اين مذهب استعماري را دربرمي گيرد.
« بيان » كتاب مورد احترام همه پيروان بابيت و بهائيت است كه در آن الواح و آثار و اصول تعاليم « علي محمد باب » بنيان گذار بابيگري در آن گرد آمده است .
آشنايي اجمالي با اصول و فروع تعاليم علي محمد باب بسيار ضروري و لازم است و از همين جاست كه روشن مي شود هدف اصلي و ريشه اي بنيان گذاري و رشد و گسترش و تقويت همه جانبه بهائيت توسط قدرت هاي استعماري چيست و آنها چگونه با تحريف گري , دروغ بافي , به هم آوردن بافته ها و اوهام و تعاليم ساختگي به نام « مذهب جديد » , به جنگ و مقابله صريح با مباني اوليه دين مبين اسلام مي پردازند و اصل « وحي » و تعاليم و قوانين و ارزشهاي نهفته در قرآن كريم را در معرض تهاجم قرار مي دهند.
علي محمد باب در ابتدا خود را باب و نايب خاص امام زمان (عج ) مي ناميد و واسطه فيض رساني و ارتباط حضرت حجت با مردم مي دانست , به مرور زمان و پس از آن كه گروهي از پيروانش با جسارت به اسلام , آواي شوم ساقط شدن احكام الهي را از گلو برمي آورند , علي محمد باب پا را فراتر مي نهد و ادعاي مهدويت مي كند , در مرحله بعد و در تكميل حركت شومي كه براي مقابله با اسلام آغاز شده بود , ادعاي مهدويت به ادعاي شارعيت تغيير شكل مي دهد و علي محمد باب به دين سازي جديد مي پردازد كه به طور طبيعي با نفي و انكار اصل اسلام و نبوت حضرت نبي اكرم (ص ) تحقق مي يابد.
در بررسي لوايح و آثار علي محمد باب كه در كتاب « بيان » جمع آمده است به اصول ذيل به عنوان تعاليم او واقف مي شويم :
1 ـ علي محمد باب با مطرح كردن تعابير و عناويني چون « خداوند از ادراك بشر بيرون است و هيچكس را به سبحات جلال و سرادق عرفان او راهي نبوده و نيست و مراد از معرفت الله معرفت مظهر اوست . » (1 ) , هر گونه رابطه مستقيم با حضرت پروردگار را كه در فرهنگ و تفكر اسلامي به صورت راز و نياز و پرستش و نيايش و به شكل نماز و اذكار و ادعيه عينيت مي يابد , نفي مي كند. و نيز « لقا الله » را كه حقيقتي مسلم در قرآن كريم و متون روايي و آموزه هاي عرفان اسلامي است منكر مي شود و اعلام مي كند : « آنچه در كتاب آسماني ذكر لقا او شده , ذكر لقا ظاهر به ظهور اوست » (2 ) كه اين تعبير غلط و باطل , شان مظهر را تا الهيت ارتقا مي دهد كه ديدگاهي منسوخ و برخلاف تعاليم اسلام و سيره و روش و عمل پيامبر اكرم (ص ) و ائمه اطهار(ع ) مي باشد.
2 ـ سيد علي محمد باب در كتاب بيان با عبارات چند پهلو و مبهم و به هم بافته تحت اين عناوين كه « قيامت عبارت است از وقت ظهور شجره حقيقت در هر زمان و به هر اسم » (3 ) و « يوم قيامت يومي است مثل كل ايام شمس طالع مي گردد و غارب » (4 ) و « جنت عبارت است از اثبات يعني تصديق و ايمان به نقطه ظهور » (5 ) و « نار عبارت است از نفي يعني عدم ايمان به نقطه ظهور و انكار او » (6 ) , به نفي قيامت و بهشت و جهنم مي پردازد و در ادامه اين عقايد باطل و استعمار ساخته , به گونه اي خاص تعبيرهاي خودبافته درباره مرگ و قبر و سئوال ملائك و ميزان و صراط و حساب و پاداش و جزا ارائه مي دهد و در نهايت به نفي آنها اقدام مي نمايد.
3 ـ سيد علي محمد باب به همين روش و با به كارگيري عبارتهاي خود ساخته و نامتكي به اصول و مباني سرچشمه يافته از وحي الهي كه بر پيامبر اكرم (ص ) نازل گرديد و در قرآن كريم براي هدايت بشريت در همه عصرها و نسل ها به وديعه گذاشته شده است , به نفي نبوت پرداخت و خود ادعاي نبوت نمود و از اين نيز پيش تر تاخت و ادعاي ربوبيت و الوهيت كرد و دين جديدي را تاسيس نمود!
بابيان و بهائيان را اعتقاد بر اين است كه او شش مرتبه ادعاي خويش را تغيير داد. در مرتبه اول به سيد ذكر مشهور مي شود و ادعاي ذكريت مي كند. در مرتبه دوم ادعاي بابيت مي نمايد و خود را باب و نايب خاص امام زمان (ع ) و واسطه خير و فيض بين او و مردم معرفي مي كند . در مرتبه سوم دعوي مهدويت مي نمايد و خود را مهدي موعود مي داند. در مرتبه چهارم ادعاي نبوت مي كند و خويشتن را پيامبر معرفي مي نمايد. در مرتبه پنجم ادعاي ربوبيت ودر مرحله و مرتبه ششم دعوي الوهيت مي كند!
بدين ترتيب او با اين ادعاهاي خويش اوج جهل و حمق و جنون و به تعبيري ديگر شدت دست نشاندگي و سرسپردگي اش را در برابر قدرت هاي استعماري به نمايش مي گذارد و نقشه ها و طرحهاي پشت پرده دشمنان اسلام را براي تقابل با تعاليم و قوانين وحدت بخش و استعمار ستيز قرآن و ايجاد تفرقه و تشتت در صفوف مسلمانان به ويژه شيعيان ظاهر مي سازد و به همين دليل است كه توده هاي مردم مسلمان بر او مي شورند كه در نهايت به دستگيري و اعدام او مي انجامد.
4 ـ تعاليم سيد علي محمد باب علاوه بر اصول و مباني كه به اشاره از نظر گذشت , از فروع نيز تشكيل يافته است . بعضي از فروع تعاليم باب را معرفي مي كنيم :
تمام كتب ديني و اخلاقي و ادبي و علمي بايد محو و نابود شوند! تنها كتاب « بيان » معتبر مي باشد و با وجود آن , نبايد به كتب و آيات و تفاسير و دليل و برهان هاي ديگر رجوع نمود و به آنها ايمان آورد!
واجب است انهدام و نابودي تمام ابنيه و بقاع روي زمين از كعبه و قبور انبيا و ائمه و تمام مساجد و كنيسه ها و كليساها و بتخانه ها و هر بنايي كه به نام ديانت ساخته مي شود.
واجب است بر سلاطيني كه به دين باب روي مي آورند , خانه علي محمد باب در شيراز را كه در آن تولد يافته و زندگي كرده , به گونه اي خاص بنا كنند كه از بيرون نود و پنج درب داشته باشد و از ميان نود درب , و آنقدر وسعت داشته باشد كه تمام شيراز را دربرگيرد و زماني كه اهل دنيا به حج بابيگري مي روند گنجايش آن را داشته باشد. و علاوه بر خانه شيراز كه « كعبه » مي شود , هيجده بقعه رفيع ديگر بر قبر هيجده حروف حي كه مومنين او هستند بنا نمايند.
بايد ذكر بيت الحرام باب و ترتيب حج و زيارت آن براساس آنچه در كتاب بيان آمده انجام گردد.
حج كعبه شيراز بر تمام مردان پيرو باب واجب است , و نيز بر همه مردان و زنان شيراز.
سال 19 ماه , ماه 19 روز , روزه 19 روز , و روز عيد فطر اول نوروز است !(7 )
5 ـ اصول تعاليم « ازليه » كه از فرقه هاي ديگر پيرو علي محمد باب مي باشند , همچون اصول تعاليم باب و بر مبناي كتاب « بيان » تنظيم شده است و ميرزا يحيي نوري كه يكي از جانشينان باب و رهبر فرقه ازليه مي باشد , راه و روش باب و تعاليم « بيان » را تداوم بخشيد.
اصول و ايدئولوژي « بهائيه » كه فرقه ديگر پيرو علي محمد باب مي باشد نيز براساس تفكر و اعتقادات و تعاليم باب تنظيم يافت و رهبر اين فرقه يعني « حسينعلي نوري » معروف به « بها الله » همچون باب دين اسلام را منسوخ اعلام كرد و دين و مذهب جديدي همانند آنچه علي محمد باب ترويج نمود , بنيان نهاد و همچون او ادعاهاي كفرآميز نمود. او زماني اعلام كرد كه « من هيچم و كم ز هيچ هم بسياري » و زماني ديگر خويشتن را بر تخت الوهيت نشاند و خداي خدايان و آفريننده پروردگاران نام نهاد و در لوح عهدي كه به منزله وصيت نامه از خويش باقي گذاشت , از موضع الهيت پيروانش را به اطاعت و تبعيت از جانشينان خود تشويق و ترغيب نمود!(8 )
6 ـ در فروع تعاليم بهائيه به احكامي برمي خوريم كه بعضي از آنها عبارت است از :
ازدواج با محارم غير از زن پدر , حلال مي باشد. (يعني با حكم بر حرمت ازدواج با زن پدر , ازدواج با خواهر و دختر و عمه و خاله و ديگران حلال مي گردد!)
معاملات ربوي آزاد و حلال است .
حجاب زنان ملغي مي باشد ( و بي حجابي آزاد و حلال )
دخالت در سياست ممنوع مي باشد . (9 )
مي بينيم كه براساس يك برنامه و طرح و نقشه از پيش تعيين و تنظيم شده , به مرور و در مراحل مختلف , عوامل استعماربه منسوخ اعلام نمودن دين اسلام و نفي و انكار نبوت , امامت , معاد و تعاليم و قوانين و احكام مقدس و نوراني قرآن مي پردازند و سپس ابتدا ادعاي نيابت خاص حضرت حجت (عج ) و سپس ادعاي مهدويت و پس از آن ادعاي نبوت و مرحله آخر ادعاي الوهيت و خدايي مي نمايند! آنگاه به هدم و نابودي آثار اسلام يعني كعبه و قبور انبيا و امامان و مساجد فرمان مي دهند و سپس به ساختن كعبه جديد! در شيراز اهتمام مي ورزند و با آداب و ادعيه و ذكر و زيارتنامه هاي استعمار ساخته به طواف به گرد آن مي پردازند! و نيز به صدور احكام جديد دين تازه ساخته شده مي پردازند و مطابق با خواست و اهداف استعمار , به رفع حجاب و پوشش زنان فرمان مي دهند و دخالت در سياست را كه آرزوي ديرينه قدرتهاي سلطه جوي جهاني در مناطق اسلامي مي باشد و همواره از تعاليم و آموزه هاي سياسي اسلام و تشيع رنج برده اند و از اصل ورود و دخالت در سياست به عنوان يك تكليف و وظيفه اسلامي ضربه خورده اند , ممنوع اعلام مي نمايند!
بدين ترتيب همه زمينه ها آماده و مهيا مي شود تا مباني و اركان اعتقادي و ارزشهاي اخلاقي و پايبندي هاي معنوي متزلزل شوند و وحدت و يكپارچگي مسلمانان در ايران به تفرقه و تشتت تبديل گردد و از قدرت بي نظير مذهب تشيع و مراكز علم و فقاهت و مراجع و فقها و علماي بيدار و آگاه كه مدافعان راستين اسلام و سنگرهاي مستحكم دفاع از هويت ديني و استقلال و شرف و اعتلا و اقتدار مسلمانان مي باشند , كاسته شود و راههاي تاخت و تاز و سلطه استعمار خارجي صاف و همواره گردد.
پاورقي :
1 ـ بيان , الواح و آثار سيد علي محمد باب , واحد دوم و سوم , باب هفتم
2 ـ بيان , واحد دوم و سوم , باب هفتم
3 ـ بيان , واحد دوم , باب هفتم .
4 ـ بيان , واحد هشتم , باب نهم
5 ـ بيان , واحد دوم , باب اول
6 ـ بيان , واحد دوم , باب شانزدهم , به نقل از بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , از انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي , ص 103 ـ100
7 ـ همان منبع , 108 ـ106
8 ـ مجموعه الواح , ميرزا حسينعلي نوري (بها الله ) , ص 403 , به نقل از بهائيت در ايران , ص 110
9 ـ همان منبع , ص 112 و 113
« علي محمدباب » در اولين مرحله ماموريت استعماري خويش براي « مذهب سازي » ادعاي « بابيت » مي كند و خود را باب و نايب خاص امام زمان و واسطه خير و فيض او و مردم معرفي مي كند. در مرتبه بعد ادعاي « مهدويت » مي نمايد و خود را مهدي موعود مي نامد. در مرحله ديگر ادعاي « نبوت » مي كند و خويشتن را پيامبر معرفي مي نمايد. و در مرحله آخر و در تكميل عقايد و افكار استعمار ساخته و جنون آميز خود ادعاي « ربوبيت و الوهيت » مي كند!
« علي محمد باب » براساس فروع تعاليم استعمار ساخته « بابيگري » اعلام مي كند كه تمام كتب ديني و اخلاقي و ادبي و علمي بايد محو و نابود شوند و تنها كتاب « بيان » ـ كه اصول و مباني مذهب جديد ساخته و پرداخته دست اربابان خارجي اوست ـ معتبر مي باشد! همچنين اعلام مي كند كه واجب است كعبه و قبور انبيا و ائمه و تمام مساجد منهدم شوند و خانه او در شيراز به صورت كعبه جديد! وسعت يابد تا حج بابيگري ! در آن برگزار شود.
رهبر بابيگري در كتاب « بيان » كه شامل الواح و اصول و مباني القا شده توسط قدرتهاي استعماري است , ارتباط و پرستش و مناجات و راز و نياز با خداوند متعال را نفي مي كند و به انكار معاد و قيامت و بهشت و دوزخ و حسابرسي اعمال و پاداش و جزا مي پردازد و حقيقت وحي الهي و تعاليم قرآن و نبوت و امامت را انكار مي نمايد!
منبع : به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي