• شرک در بهائیت

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

آخرین مقالات

cache/resized/f6cf16df4170fe0dc87046852f8b250c.jpg
بهائیت در ایران : برنامه هاي راديو به
cache/resized/532039bb4d96e66cb065c4cd67a7e4a0.jpg
بهائیت در ایران :  باتشکر از تهیه کننده
cache/resized/6d255b36c421dd58308f6b587bc782be.jpg
بهائیت در ایران : نکته حضرت علامه
cache/resized/6359e5ce79c56960f4da66cfca519d32.jpg
بهائیت در ایران : نفوذ بهائیان در دوران
cache/resized/f5e86f9eeb2d5789f979156d0e788b37.jpg
بهائیت در ایران : در میان جریانهای مخفی
cache/resized/cad17ead0354826567707603cbca7c44.jpg
با تشکر از نویسنده مطلب  جواد نوائیان

کتاب ها

در کتاب جمال ابهی علامه موسوی اردبیلی تحقیقات و مطالعات گسترده ای پیرامون بابیت و بهائیت از نظر تاریخی همچنین
بهائیت در ایران: پژوهش در خصوص ظهور رضاخان در عرصۀ سیاسی و متعاقب آن گسترش فعالیت بهائیت در ایران، که
به بهانه آغاز چهل و دومین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران بهائیت در ایران : "ماه عسل رژیم پهلوی و بهائیت"
بهائیت در ایران : با آشکارشدن دعوت رجعت حسینی و من‌یظهره‌اللهی میرزا حسینعلی بهاءالله، گروهی از بزرگان بابیان
  دلایل غلبه گفتمانِ شیخیه در ابتدای دوره قاجاریه و چرایی تلاقی تفکر آن با فرقه بابیه   دی 98 بهائیت
بهائیت در ایران :یکی از طرق شناخت ماهیت و مواضع سیاسی میرزا حسینعلی بهاء (مؤسس بهائیت)، بررسی روابط و مناسبات
بهائیت در ایران : تاریخ، درهای کوچک و بزرگ فراوانی دارد، با گشودن هر کدام، چراغی فراراه آدمی روشن می‌شود.
بهائیت در ایران:"آشنائی با فرق ومذاهب اسلامی و..."عنوان کتابی است که توسط آقای رضا برنجکار جمع آوری و تالیف
به بهانه فرا رسیدن چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران بهائیت در ایران : ماه عسل رژیم پهلوی و
نویسنده: خوان ریکاردو کول بهائیت در ایران : این مطلب توسط آقای کول که خود مدتی از پیروان آئین بهائی بوده
فریبا سعادتی فر* چکیده فرقه بابیه از انحرافات مهم اجتماعی در تاریخ ایران است که با فرهنگ و عقاید مردم
بهائیت در ایران : شاید بتوان به جرات بیان کرد که موثرترین مستبصر از آئین ضاله بهائیت جناب صبحی بوده است .
بهائیت در ایران :  کتاب " ادیان ، مذاهب و فرقه های استان همدان " با تلاش قابل تقدیر آقای علی زریابی سخا تدوین
بهائیت در ایران : ادوارد براون بعنوان یک شرق شناس به خاور میانه و ایران سفر کرد اما در مورد علت اصلی و
هدف از خلقت انسان، قرب الهی است و ایصال به او در گرو پیمایش راه اوست که دین می نامند. دین به عنوان همزاد بشر
کتاب حاضر بر اساس تحقیقات ابوالاعلی مودودی و ابوالحسن علی حسنی ندوی تالیف شده و توسط مترجم گرامی عبدالله
  بهائیت در ایران: کتاب " وارونه ها و خرافات در آخرالزمان " تالیف نویسنده ارجمند ابوالفضل سبزی در سال 1391
  بهائیت در ایران : موضوع این مطلب . کتاب «مدرنیته و هزاره : پیدایش آیین بهائی در خاور میانه قرن نوزدهم» اثر
  • Prev
دست خط امام خمینی(ره) در مورد فرقه ضاله بهائیت +
بهائیت در ایران : پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی ویژه‌نامه
نهضت امام(ره) تحریم خرید و فروش با بهاییان
بهائیت در ایران : به بهانه خرداد ماه ماه شروع نهضت امام
مجالست با بهائیت عقاید را سست می کند
 بهائیت در ایران : آیت الله ناصری در خصوص بهائیت اظهار
دست خط امام خمینی(ره) در مورد فرقه ضاله بهائیت +
 بهائیت در ایران :  پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی در
استفتاء از مقام معظم رهبری
  بهائیت در ایران:به نقل از پایگاه کانون حق پژوهی: با
استفتاء از حضرت امام خمینی (ره)
 بهائیت در ایران:نظر حضرت امام خمینی (ره) درباره بهائیت

دریافت نرم افزار

افراد آنلاین

ما 100 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم
×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام-10

بهائیت در ایران:  تا کنون 9 بخش از این مطلب ارائه شده است بخش پایانی به عنوان عوامل و زمينه هاي تاثيرپذيري و آشوب آفريني پيروان بهائيت جهت بهره برداری کاربران گرامی ارائه میگردد .

هتاکی عاشورای 88 با مدیریت شبکه بهائیان

سران بابيگري و بهائي گري در جلب و جذب اقشاري از توده هاي مردم و به اطاعت و فرمانبرداري محض و مطلق درآوردن آنها موفق بودند و بسيار سهل و سريع هواداران خود را براي تحقق اهداف و برنامه هاي استعماري خويش به حركت درمي آوردند , به گونه اي كه پيروانشان با اشاره سران و رهبران بابيه و بهائيه به سوي قتل و غارت و ستم به مردم مسلمان شتاب مي گرفتند و به راحتي فتنه و آشوب و آتش سوزي به پا مي كردند و اين اعمال و حركات جنون آميز را مايه افتخار خود مي دانستند و عبادت و عمل صالح مي پنداشتند!

موفقيت سريع سران بابيه و بهائيه در گردآوردن هواداران و تحريض و تهييج آنان براي حركات و عملكردهاي شنيع و جنايت بار , معلول زمينه ها و عواملي است كه به بررسي آن مي پردازيم .

1 ـ سران و عناصر رده هاي بالاي بابيت و بهائيت براي نيل به اهداف و برنامه هاي استعماري خويش حضور در ميان عوام و تبليغ و ترويج تعاليم گمراهي آفرين خود براي افراد تهي مغز و جاهل و سطحي نگر را بسيار موثر و راهگشا مي يافتند و به همين دليل براي القاي افكار و عقايد كفرآميزشان از جهل و حماقت و قشري گري گروههايي از مردم حداكثر بهره برداري را به عمل مي آوردند و در اين كار موفق بودند.

اين سياست قبل از آن كه مورد توجه علي محمدباب و حسينعلي نوري و قره العين و ساير عناصر رهبري كننده و تبليغ گر قرار گيرد , از شيوه هاي جاسوسان و ماموران گسيل شده از جانب قدرتهاي استعماري به ايران براي اجراي مقاصد شومشان در معارضه با اسلام محسوب مي شود و در واقع توسط آنان به عوامل و دست نشاندگان داخلي همچون علي محمدباب و ساير سران بابيه و بهائيه ابلاغ مي شد.
همان طور كه در مباحث گذشته اشاره كرديم يكي از ماموران انگليسي به نام « ادوارد براون » در آثار مكتوب خويش اشاره مي كند كه مدتهايي از عمر خود را در ميان ايرانيان سپري كرده و در حالي كه عبا و ردا به تن داشته و سجاده براي نماز ظاهري و فريبكارانه با خود حمل مي نموده , دقت و مراقبت لازم مبذول مي داشته كه براي تبليغ « بابيگري » درايران حتما به ميان مردم عوام و سطحي نگر و فاقد بينش و آگاهي حاضر شود تا به سهولت بتواند القائات استعمار انگليس را تحت عنوان بابيگري و بهائي گري در ايران گسترش دهد!
اكثريت قاطع كساني كه به عنوان پيروان باب در تشكيلات فرقه ضاله بهائيت جمع مي آمدند و به فعاليت هاي تخريبي عليه اسلام و وحدت مسلمانان اشتغال داشتند , همين سبك مغزان جاهل و سطحي نگران تهي از بينش و آگاهي بودند و سران و عناصر اصلي اين فرقه با علم و يقين به جهالت وقشري گري و تعصب پذيري آنان , هر طور كه مي خواستند از وجودشان بهره برداري مي كردند.
حضور پيروان متعصب و سبك مغز بابيه در جنگ و كشتارها و فتنه هايي كه سران اين فرقه به وجود مي آوردند , از مهمترين عرصه ها و صحنه هاي بهره برداري هاي مورد نظر محسوب مي شد. جهل و تعصب و قشري گرايي اين افراد موجب مي شد كه اولا بسيار سريع و با كوچكترين اشاره به ميدان هاي جنگ عليه مسلمانان بشتابند. ثانيا در مقابله با مردم در اوج قساوت و بي رحمي به كوچك و بزرگ و زن و مرد رحم نكنند و در مسيرهاي خود همه چيز را به آتش بكشند و نفوس انساني را به قتل برسانند و اموال را به غارت ببرند. ثالثا نه تنها بر عقايد كفرآميز و ضدالهي خود اصرار ورزند , بلكه حضور در ميادين نبرد و معارضه با اسلام و مسلمانان را براي خويش يك امر مقدس تلقي نمايند!

2 ـ بابيان و بهائيان در عناصر و نيروهاي اصلي خود در سطوح بالا « شخصيت كاذب » به وجود مي آوردند تا بدين وسيله از يافتن « حقيقت » غفلت ورزند و آنقدر در تمايلات و هواهاي نفساني فرو روند و به شهوت « تشخص طلبي » گرفتار آيند كه به هيچ وجه به اصول و مباني عقايد بابيه و بهائيه و فروع عملي آنها كه سراسر كفر و شرك و انحراف و انحطاط بود نينديشند , از اين بالاتر آن كه كوركورانه و چشم بسته به تبليغ و ترويج آنها بپردازند و خود را به اين به هم بافته هاي جنون آميز و استعمار ساخته مقيد و پايبند سازند!
اين عناصر سطوح بالا عبارت بودند از داعيان و تبليغ گراني كه به شهرها و روستاها گسيل مي شدند. همچنين فرماندهان نظامي و سركرده گروههاي فتنه گر , از عناصر اصلي و سطح بالا به شمار مي رفتند.

يكي از شيوه هاي ايجاد شخصيت كاذب در اين عناصر عبارت بود از دادن « القاب بزرگ » كه در ظاهر بسيار چشم پركن و اغواگر و در باطن از واقعيت تهي بود. اين القاب باعث مي شد كه عناصر مزبور احساس غرور و بزرگي و جلالت كنند و خود را در حال پرواز در آسمانها بيابند!

يكي ديگر از شيوه هاي ايجاد شخصيت كاذب در اين افراد القاي احساس قدرتمندي و توانايي و مديريت كارآمد در آنان به منظور حكومت بر شهرها و كشورهاي بزرگ جهان بود! رهبران بابيه و بهائيه پس از آن كه اين احساس را در عناصر اصلي وابسته به خود به وجود مي آوردند , شروع مي كردند به دادن وعده ها و بشارت هاي شيرين درباره به دست گرفتن حكومت هاي بزرگ ! مثلا برخي را به حكومت بر ولايات و شهرهاي ايران , بعضي را به حكومت مصر و حجاز , و گروهي ديگر را به تصاحب كشورهاي اروپايي بشارت مي دادند!

اين شخصيت پروري هاي كاذب و دروغين باعث مي شد كه داعيان و تبليغ گران بهائي اصول و فروع اين فرقه ضاله را عين حقيقت بدانند و در اوج تعصب و جانبداري در شهرهاي مختلف وارد شوند و الواح و نوشته هاي علي محمدباب را به اين و آن عرضه بدارند و از هيچ تهديد و دستگيري و زندان و تبعيد و قتلي بيم به دل راه ندهند!

تعصب و اصرار اين داعيان و تبليغ گران آنچنان افراطي و محكم و استوار بود كه حتي گروهي از آنان وقتي در جمع حكام و واليان دولتي منتصب در شهرها وارد مي گشتند و درباره اصول و مباني و فروع فرقه ضاله بهائيت و الواح و نوشته هاي علي محمدباب مورد سئوال واقع مي شدند , با شجاعت و بي باكي عقايد باب را اعلام مي كردند و الواح و دست نوشته هايي كه در دست داشتند را « وحي » نام مي نهادند و علي محمدباب را « پيامبر » معرفي مي كردند!

همچنين ايجاد شخصيت كاذب در فرماندهان نظامي و سركرده هاي فتنه و آشوب موجب مي شد كه آنان در مواجهه با مسلمانان و نيروهاي دولتي در اوج قساوت قلب و درندگي به هيچ كس رحم نكنند و به قتل و غارت و آشوب و آتش افروزي در شهرها و روستاها بپردازند و حتي اجساد كشته شدگان را در شعله هاي آتش بسوزانند و به شكنجه و قطع اعضاي بدن اسيران جنگي بپردازند!
3 ـ سران و رهبران بابيت و بهائيت براي عامل تاثيرگذار « فساد و بي بند و باري » اهميت خاص و ويژه اي قائل بودند و براي جلب و جذب هواداران و بهره برداري هاي مختلف سياسي و نظامي از آنان در مسير تعارض و تقابل با تعاليم مقدس اسلام و ايجاد آشوب و بلوا در ايران , استفاده هاي به موقع و كثير از اين حربه مي نمودند , همچنان كه قدرتهاي استعماري براي مذهب سازي و شكار رهبران بهائيت از همين شيوه و سياست شيطاني بهره جستند , و در كار خويش به موفقيت كامل دست يافتند!

سران بابيت و بهائيت و داعيان و تبليغ گران اين فرقه ضاله براي اين كه بهتر و بيشتر بتوانند براي خود مريد و هوادار مطيع و آماده براي اجراي هرگونه فرمان گردآورند از همان ابتداي كار همه محدوديت هاي شرعي و عقلي و انساني و وجداني را درباره ارتباط دختران و پسران و زنان و مردان مرتفع ساختند و هرگونه فساد و بي بندوباري جنسي را آزاد اعلام نمودند. آنان در اين فرهنگ سازي باطل تا آنجا پيش رفتند كه حتي مردان را اجازه دادند كه با زنان ديگران به هم آميزند و همسر خود را با همسر ديگران معاوضه كنند و شگفت انگيز اين كه براي اين آزادي جنسي لجام گسيخته و جنون آميز محمل و توجيه شرعي و ديني به وجود آوردند و اعلام كردند تا زماني كه علي محمد باب تمام اقاليم و سرزمين هاي كره خاكي را فتح نكرده است احكام و تعاليم دين جديد! را تشريح و اعلان نمي كند و لذا در اين ايام همه احكام و قوانين شرع اسلام همچون نماز و روزه و ازدواج و احكام مربوط به آن باطل و ساقط مي باشد و زنان و مردان بايد در آميزش جنسي راه « اشتراكيت » در پيش گيرند و به طور رها و آزاد و بدون رعايت هيچ قاعده و ضابطه شرعي و عقلي و قانوني به هم بياميزند و آنان را از جانب خداوند به خاطر اين اعمال هيچ بازخواست و عذابي نيست !

اين القائات و تعاليم شيطاني و ساخته و پرداخته قدرتهاي استعمارگر بسيار سريع و آسان « عقل » و « دين » را از انسان هاي متزلزل و ضعيف الايمان و آماده براي فساد و تباهي مي ربود و آنان را در دام شهوت و بي بندوباري مطلق جنسي اسير مي ساخت و براي انجام هر فرماني از جانب سران بهائيت مهيا و مطيع مي نمود!

4 ـ احكام و قوانين اسلام در ابعاد فردي و عبادي و اجتماعي و سياسي , به دليل « انسان سازي » و « جامعه سازي » همواره مورد كينه و عداوت دشمنان بشريت بوده است . مخالفان احكام و تكاليف و قوانين جامع اسلام ـ چه در محدوده هاي سرزمين هاي اسلامي , و چه در سطح ساير جوامع و كشورهاي دنيا ـ انسان هاي پرورش يافته در دامان اسلام را با موجوديت و اهداف و عملكردهاي جنايت بار و مطامع تمام نشدني خود در تضاد و تعارض مي يافتند و از همين رو براي تحكيم پايه هاي ستم و سيطره و حاكميت خويش , مقابله مستقيم و غيرمستقيم و پيدا و پنهان با احكام و تكاليف و قوانين ديني همچون نماز , روزه , جهاد , امربه معروف و نهي ازمنكر و ساير عبادات فردي و اجتماعي و سياسي را لازم مي دانستند.

ايجاد فرقه هاي گمراه و منحط در جوامع اسلامي توسط قدرتها و حكومتهاي داخلي و خارجي يكي از سهل ترين و كم هزينه ترين شيوه ها و راهكارهاي معارضه با احكام و قوانين اسلام و جلوگيري از نقش بسيار عميق و سازنده و تاثيرگذار آنها محسوب مي شود. اين روش و راهكار با اقدامات فكري و فرهنگي باطل و به صورت حركت هاي خزنده و همراه با تبليغات فريبنده به ظهور و عينيت مي رسد , به گونه اي كه در متن جوامع و سرزمين هاي اسلامي يكباره فرقه هاي منحط و گمراهي آفرين سربرمي آورند و به نشر و ترويج افكار و عقايدي مي پردازند كه در نهايت جامعيت و تاثيرهاي شگرف و حركت آفرين احكام و قوانين اسلام را به زير سوال مي برد و در مسلمانان فاقد بنيان هاي مستحكم اعتقادي و محروم از مطالعات ژرف در معارف دين , تزلزل ايجاد مي نمايد و آنان را به رها كردن احكام و تكاليف ديني كه خار چشم دشمنان داخلي و خارجي سرزمين هاي اسلامي است ترغيب مي نمايد!

 

به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي

«شیخیه »، بستر پیدایش بابیت و بهائیت - بخش 1

شیخ احمد احسایی، هر چند به وارستگی و تلاش در عبادات و ریاضت های شرعی، ستوده شده و به برخورداری از علوم مختلف و تربیت شاگردانی چند شهرت یافته بود; لیکن آراء و نظریاتش، مصون از خطا و اشتباه نبود و گاهی برخی از عالمان و اندیشمندان معروف آن عصر، با انتقاد جدی از اندیشه ها و لغزش های وی، او را «غالی » ، «منحرف» و حتی «کافر» می خواندند . احسایی خود می گوید:

شیخیه

فرقه شیخیه، براساس تعالیم عالم شیعی، شیخ احمد احسائی، در نیمه اول قرن سیزدهم به وجود آمد . پیروان این فرقه مجموعا از مردم بصره، حله، کربلا، قطیف، بحرین و بعضی از شهرهای ایران بودند . (1)

اساس این مذهب، مبتنی بر ترکیب «تعبیرات فلسفی قدیم » متاثر از آثار سهروردی با اخبار آل محمد صلی الله علیه و آله است . (2)آموزه های ویژه بنیان گذار این فرقه، غیر از آن که مایه انشعاب داخلی فرقه شد; زمینه ساز پیدایش دو فرقه منحرف «بابیت » و «بهائیت » نیز گردید .

نام دیگر این گروه «کشفیه » است . کشفیه، کنایه از کشف و الهامی است که رهبران این فرقه، برای خود قائل بودند . مدعی جانشینی شیخ، فردی به نام «سیدکاظم رشتی » بود . وی در خصوص نام گذاری شیخیه به «کشفیه » می نویسد:

«خداوند سبحان، حجاب جهل و کوری دین را از بصیرت ها و چشم های ایشان برداشته و ظلمت شک و ریب را از قلوب و ضمایر آن ها برطرف کرده است»(3)

این فرقه به «پایین سری » - در مقابل «بالاسری » - نیز نامیده شده است . علت نام گذاری آن ممنوع دانستن زیارت و اقامه نماز در بالاسر قبر امام معصوم علیه السلام است که مخالفان، آنان را «پایین سری » می خواندند .

شیخ احمد احسایی

شناخت شیخیه، با شناسایی «شیخ احمد» گره خورده است; چه این که شیخیه، به او منسوب اند و اساس تعالیم خود را، از او گرفته اند . مشرب و سیره شیخ احمد، دامنه تاثیر او را به پس از حیاتش رسانده، و تحولاتی را در تاریخ امامیه - از قرن سیزده به بعد - به بار آورده است . از این رو، دانستن شرح حال او(4)و ذکر ویژگی های علمی و عملی وی، ضرورت دارد .

شیخ احمد، مشهور به «احسایی » ; فرزند زین الدین بن ابراهیم است که در رجب 1166 به دنیا آمد و در ذیقعده سال 1241 به دیار باقی شتافت . وی را «عالم » ، «حکیم » و «فقیه » نام داری خوانده اند که با اظهار بعضی از عقاید و برداشت های فلسفی - عرفانی، مخالفت عده ای از فقیهان و متکلمان را برانگیخت تا جایی که برخی به «کفر» او شهادت دادند .

زادگاه شیخ احمد احسایی، روستای «مطیرفی » واقع در منطقه «احساء» در شرق عربستان است . به گفته احسایی، سابقه تشیع در نیاکان وی، به جد چهارم او «داغر» باز می گردد . «داغر» ، نخستین کس از خاندان او بود که بادیه نشینی را رها کرد و در «مطیرفی » اقامت گزید.(5)وی پس از مهاجرت، به تشیع گروید و نسل او همگی بر این مذهب بودند .

دوران کودکی

شیخ احمد احسایی، در ذکر وقایع دوران کودکی خود، از چند حادثه طبیعی و سیاسی یاد می کند که در سرزمینشان رخ داده و او را سخت به اندیشه درناپایداری دنیا، وا داشته بود.(6)

خاندان او، مانند دیگر مردم دیارشان، به سب دوری از شهر و نداشتن فردی عالم در میان خود، از معرفت احکام دین بی بهره بودند . او خود می گوید:

«اهل منطقه ما به غفلت گرد هم می آمدند و به لهو و طرب سرگرم می شدند و من در عین خردسالی، به سیره آنان دلبستگی زیادی داشتم; تا آن که خداوند خواست که مرا از آن حالات رهایی بخشد» . (7)

دوران تحصیل و رؤیاهای احسایی

روزی یکی از خویشاوندان شیخ احمد، نزد او از علم نحو نام برد و گفت: کسی که «نحو» نداند، به معرفت شعر راه نمی یابد . این سخن، شوق آموختن را در وی برانگیخت . پدرش از عزم او آگاه شده، وی را به روستای «قرین » در (یک فرسنگی زادگاهش) نزد یکی از خویشاوندان (به نام شیخ محمد بن شیخ محسن) فرستاد و احسایی، مقدمات ادبیات عرب را، از او فرا گرفت .

شیخ احمد، از رؤیایی در ایام تحصیل خود یاد می کند که در آن، شخصی تفسیر عمیقی از دو آیه قرآن به او ارائه کرده بود:

«این رؤیا، مرا از دنیا و آن درسی که می خواندم، روی گردان ساخت. از زبان هیچ بزرگی که به مجلس او می رفتم، نظیر سخنان آن مرد را نشنیده بودم و از آن پس تنها تنم، در میان مردم بود».(8)

این حالت، سرآغاز تحولی معنوی، در زندگی احسایی بود که رؤیاهای الهام بخش دیگری را در پی آورد! او یک سلسله از این رؤیاها را برای فرزندش، بازگو کرده است:

«پس از آن که به دلالت یکی از رؤیاها، به عبادت و اندیشه بسیار پرداخته است، پاسخ مسائل خود را در خواب از ائمه اطهار علیهم السلام دریافت می داشته و در بیداری به درستی و مطابقت آن پاسخ ها با احادیث پی می برده است».(9)

گزارش احسایی، جنبه های بارزی از مشرب او را نشان می دهد که نوعی گرایش به «باطن شریعت » و تاکید بر مرتبه «قدسی امام » است . همین گرایش، موجب برداشت ویژه او، نسبت به بعضی از مفاهیم دینی گردیده، وی حتی پای استدلال را بست و بدون اقامه دلیل، ادعاهای خویش را نشر داد; چنان که در هنگام مباحث علمی، هرگاه بر آرای وی ایرادی وارد می شد، می گفت: «در طریق من مکاشفه و شهود است نه برهان و استدلال . . .».(10)

بدیهی است که چنین طرز تلقی، خطرناک بوده و جایگاهی در ارائه نظریات علمی نخواهد داشت و چه بسا سر از شرک و کفر درآورد . به عنوان مثال، حکیم متاله حاجی سبزواری در حواشی بحث «اصالت وجود» می نویسد:

«از معاصران ما، برخی قواعد حکمت را قبول ندارند و به «اصالت وجود و ماهیت » قائل شدند و در بعضی از تالیفات آورده اند: «وجود» ، منشا کارهای خیر و «ماهیت » ، منشا کارهای شر است و همه این آثار، اصیل اند . پس منشا صدور آن ها، به طریق اولی اصیل خواهد بود; در حالی که شر، عدم ملکه است و علة العدم، عدم و ماهیت اعتباری را تولید می کند» .

علامه حسن زاده آملی در تعلیقه بر این سخن، آورده است:

«شیخ احمد احسایی که قائل به اصالت وجود و ماهیت است و قواعد فلسفی را معتبر نمی داند، بدون آن که متوجه باشد، در گرداب ثنویت افتاده است که قائل به یزدان و اهریمن هستند و سهمی از توحید ندارند . . .»(11)

سفرهای گوناگون و پی درپی

احسایی، در پی شیوع بیماری طاعون، در عراق، به وطنش (احساء) بازگشت و پس از اقامتی چهار ساله، در سال 1212 ه . ق رهسپار عتبات شد . در بازگشت، بعد از مدتی اقامت در بصره، به «ذورق » در نزدیکی بصره رفت و تا سال 1216 ه . ق در آن جا ماند . پس از آن نیز تا 1221 ه . ق چندین بار به طور موقت در بصره و روستاهای اطراف آن اقامت داشت . در این سال به عتبات رفت و از آن جا عازم زیارت مشهد رضوی شد و بین راه، در یزد توقفی کرد . اهل یزد، از او استقبال گرمی به عمل آوردند و وی به اصرار ایشان، پس از بازگشت از مشهد، در یزد مقیم شد . (12)

در این زمان که آوازه احسایی در ایران پیچیده بود، فتحعلی شاه قاجار،(13)باب نامه نگاری را با او گشود و از وی برای ملاقات در تهران، دعوت به عمل آورد . (14)احسایی برای آن که دعوت شاه را نپذیرد، بهانه می آورد تا آن که شاه در نامه ای دیگر، بدو نوشت که آمدنش به یزد با قشون بسیار، تهدیدی برای ارزاق مردم آن جا خواهد بود و بار دیگر خواستار آمدن احسایی به تهران شد . وی بالاخره به تهران رفت ولی اصرار شاه را مبنی بر مقیم شدن در تهران نپذیرفت و در سال 1223 ه . ق به همراه خانواده اش به یزد بازگشت .

احسایی در سال 1229 ه . ق در راه زیارت عتبات، به کرمانشاه وارد شد و با استقبال مردم و شاهزاده محمد علی میرزای دولت شاه (حاکم کرمانشاه) روبه رو گشت . حاکم اصرار به ملاقات وی، در کرمانشاه داشت و با تعهدی که در مورد تدارک سفر هر ساله او به عتبات داد، وی را به اقامت راضی کرد . این اقامت در کرمانشاه - به جز سفری دو ساله به حج و عتبات - حدود ده سال به طول کشید . سپس به مشهد، یزد، اصفهان و کرمانشاه رفت و پس از یک سال اقامت در کرمانشاه، رهسپار عتبات شد و چندی بعد آن جا را نیز به عزم مکه ترک کرد; اما در دو منزلی مدینه، درگذشت و در قبرستان بقیع، دفن گردید . (15)

مقام علمی و اجازه روایت

شیخ احمد تا بیست سالگی در «احساء» علوم دینی متداول را فرا گرفت; اما جز درس آغازین او، از زندگی تحصیلی وی چیزی در دسترس نیست، لذا برخی بر این عقیده اند: وی در مراحل بعد، استاد خاصی نداشت و استفاده های او، از مجالس درس عالمان، تحصیل به معنای متعارف نبود . به ویژه آن که او در جایی از آثارش، به کسی به عنوان استاد، استناد نکرده است . (16)

البته مهاجرت او به کربلا و نجف و حضور در درس استادان بزرگ و کسب اجازه روایت، نشان گر حضور تحصیلی او است; گرچه مدت آن کم بوده است .

احسایی در سال 1186 ه . ق ، مقارن با آشوب های ناشی از حملات عبدالعزیز حاکم سعودی به «احساء» ، به کربلا و نجف مهاجرت کرد و در درس عالمانی چون سیدمهدی بحرالعلوم و آقامحمدباقر وحید بهبهانی، حضور یافت و مورد توجه آنان قرار گرفت .

وی در مدمت اقامت در عتبات، اجازه های متعدد روایی، از مشاهیر عالمان دریافت کرد . حسین علی محفوظ مجموعه ای از این اجازه ها را - که حاوی آگاهی های سودمند رجالی است - جداگانه انتشار داده است . یکی از کسانی که به احسایی، اجازه روایت داده است، شیخ جعفر کاشف الغطا است . او براساس دو اثری که از احسایی، در فقه وعقاید دیده بود، مقام علمی وی را در اجازه اش ستوده است . (17)

دیگر مشایخ اجازه احسایی عبارت اند از: سیدمهدی بحرالعلوم، میرزا محمدمهدی شهرستانی، آقا سید علی طباطبایی (معروف به صاحب ریاض)، شیخ احمد بحرانی دهستانی، شیخ موسی فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء، شیخ حسین آل عصفور و برادر او شیخ احمد . (18)

از آثار به جای مانده احسایی، برمی آید که وی علاوه بر فقه و دیگر علوم دینی متداول، در فلسفه تبحر داشته و به دانش های گوناگون، مانند ریاضیات، طبیعیات قدیم و علوم غریبه، (علم حروف، اعداد و طلسمات) نیز آگاه بوده است . تعابیری که مشایخ اجازه اش، درباره او به کار برده اند، از دانش گسترده وی در فقه و حدیث، حکایت می کند .

شاگردان و دریافت کنندگان اجازه از احسایی

برای شناخت فرقه شیخیه و انشعاب های به وجود آمده در آن، آشنایی با شاگردان احسایی ضروری است . البته ما در این جا در صدد برشمردن همه شاگردان وی نیستیم; چنان که در صدد بیان همه اساتید وی نبودیم .

احسایی، شاگردان بسیار داشت که از میان ایشان، سیدکاظم رشتی (1212- 1259 ه . ق)، پس از وفات احسایی در بسط و ترویج افکار او، کوشید و در حکم جانشین وی بود.(19)

دیگر شاگرد او، میرزاحسن گوهر، نیز مشرب وی را داشت و احسایی، پاسخ برخی از نامه ها را بدو واگذار می کرد . (20)برخی دیگر از افرادی که از احسایی، اجازه دریافت داشته اند، عبارت بودند از:

شیخ محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر؛(21)

حاج محمد ابراهیم کلباسی؛(22)

میرزا محمد تقی نوری؛ (23)

شیخ اسد الله کاظمی شوشتری؛

ملا علی برغانی؛ (24)

آقا رجبعلی یزدی؛ (25)

ملا علی بن آقا عبدالله سمنانی؛

علی بن درویش کاظمی؛ (26)

محمد تقی فرزند احسایی؛

علی نقی فرزند احسایی؛ (27)

و دیگران.(28)

انتقاد و تکفیر احسایی

شیخ احمد احسایی، هر چند به وارستگی و تلاش در عبادات و ریاضت های شرعی، ستوده شده و به برخورداری از علوم مختلف و تربیت شاگردانی چند شهرت یافته بود; لیکن آراء و نظریاتش، مصون از خطا و اشتباه نبود و گاهی برخی از عالمان و اندیشمندان معروف آن عصر، با انتقاد جدی از اندیشه ها و لغزش های وی، او را «غالی » ، «منحرف » و حتی «کافر» می خواندند . احسایی خود می گوید:

«محمد بن حسین آل عصفور بحرانی - که پدرش از مشایخ اجازه او بوده است - در بحثی رویارو، بر وی انکار آورد» . (29)

نخستین مخالف آشکار با احسایی، از جانب محمد تقی برغانی، از عالمان با نفوذ قزوین صورت گرفت . زمان این رویداد به سال های آخر زندگی احسایی باز می گردد، وی در زمانی که از کرمانشاه عازم مشهد بود، (سال 1237 ه . ق)، گویا در میانه راه، چندی در قزوین توقف داشت .

مفصل ترین گزارش در این باره در قصص العلماء تنکابنی نگارش یافته است:

«برغانی در آغاز، مانند دیگر بزرگان قزوین، حرمت احسایی را نگاه می داشت; اما در مجلسی که احسایی به بازدید او رفته بود، از روی آگاهی، عقیده خاص وی را در باب «معاد جسمانی » جویا شد . پس از شنیدن پاسخ به وی اعتراض کرد و آن مجلس با جدال اطرافیان، به پایان رسید . این رویارویی، به میان مردم کشیده شد و جمعی از عالمان، از احسایی کناره جستند . رکن الدولة، علینقی میرزا، حاکم قزوین، محفلی برای آشتی عالمان، با حضور آن دو ترتیب داد; اما این بار گفت وگو، به تکفیر احسایی از جانب برغانی انجامید و انتشار این تکفیر، توقف بیشتر احسایی را در شهر، دشوار ساخت» . (30)

احسایی پس از ترک قزوین، در سفرهایش به مشهد، یزد و اصفهان - با همه معارضه هایی که علیه او شد - کمابیش از پایگاه مردمی برخوردار بود . اما تلاش برغانی در تاکید بر تکفیر او و نامه هایی که در این باره نوشت، از عواملی بود که عرصه را بر احسایی، در واپسین سفرش به کربلا تنگ کرد و او را از نیت ماندگار شدن در آن جا، منصرف ساخت . خاصه آن که در این میان گروهی نیز عقاید غلوآمیزی، به وی نسبت دادند و در تحریک عالمان کربلا و سران دولت عثمانی کوشیدند .

حکم تکفیر شیخ، در میان عوام و خواص، در شهرهای مختلف ایران، عراق و عربستان، نشر یافت . عده ای به دفاع برخاستند; گروهی سکوت کردند و برخی دیگر با مطالعه آثار وی، حکم تکفیر را تایید و اعلام نمودند .

عده ای از عالمان و فقیهان که شیخ و پیروان عقاید او را تکفیر کردند، عبارت اند از:

حلاج ملا محمد تقی قزوینی، معروف به شهید سوم;

آقا سیدمهدی فرزند صاحب ریاض;

حاج ملا محمد جعفراستر آبادی;

آخوند ملاآقا دربندی، مؤلف کتاب اسرار الشهادة;

شریف العلماء مازندرانی، استاد شیخ انصاری;

آقا سیدابراهیم قزوینی، مؤلف کتاب ضوابط الاصول;

شیخ محمد حسن، صاحب جواهر الکلام;

شیخ محمد حسین، صاحب فصول . (31)

البته گروهی، دشمنی با شیخ را روا نمی شمردند; از آن جمله فقیه نامدار حاج ابراهیم کلباسی بود . وی آسان فهم نبودن پاره ای از آراء و تعبیرات احسایی را، باعث سوء تفاهمات و تکفیرها می دانست و آرای احسایی را، در چارچوب عقاید امامیه، تلقی کرده، او را از علمای امامیه می دانست .

برخی نیز جانب احتیاط را در پیش گرفتند . صاحب اعیان الشیعه معتقد است: «شیخ و پیروانش، شطحیاتی (نظیر شطحیات برخی از صوفیه) و سخنان معماگونه و خرافاتی دارند . کتاب شرح جامعه کبیره (که وی خود آن را دیده بود و خوانده بود) یکی از همین قبیل آثار است . مسلک اینان مایه ضلالت بسیاری از عوام الناس شده است . به ویژه آن که بیشتر فساد و گمراهی از ناحیه شاگردش سیدکاظم رشتی است . سخنان و مطالبی که وی آورده است، بعید دانسته شد که خود شیخ قائل به آن باشد . (32)

انحرافات عقیدتی شیخیه

تبیین و نقد و بررسی تمامی عقاید و آرای کلامی شیخ احمد احسایی و شاگردان و پیروان او، در این مختصر نمی گنجد . پیش از بیان یکی از آرای «غلوآمیز» وی، متذکر می گردد وصف کلی اندیشه احسایی را می توان در این خلاصه کرد:

«وی علوم و حقایق را به تمامی، نزد پیامبر و امامان می دانست و از دیدگاه او، حکمت - که علم به حقایق اشیاست - با باطن شریعت و نیز با ظاهر آن، از هر جهت سازگاری دارد».

او معتقد است:

«عقل آن گاه می تواند به ادراک امور نایل شود که از انوار اهل بیت علیهم السلام روشنی گیرد و این شرط در شناخت های نظری وعملی یکسان وجود دارد . درست است که اندیشه دراصول ومعارف دین واجب است، اما از آن جا که حقیقت با اهل بیت علیهم السلام همراهی دارد، صدق احکام عقل، در گرو نوری است که از ایشان می گیرد»(33)

گرایش وی به امور باطنی شریعت، به گونه ای است که موضع اهل ظاهر را در اکتفا به ظاهر شریعت، نمی پذیرد و معتقد است: «تمسکش به اهل بیت علیهم السلام، در دریافت حقایق، سبب شده است که در بعضی از مسایل، با بسیاری از حکیمان و متکلمان، مخالفت کند» . از این رو، عقاید وی و پیروانش درباره «معاد و اطوار جسم » ، در «معراج پیامبر اسلام » ، «وجود امام عصر (عج)» ، «مقام ائمه اطهار علیهم السلام » ، «نیابت خاصه » ، و «اعتقاد به رکن رابع » مورد اعتراض، و انکار و نقد اندیشمندان و فقیهان بزرگ قرار گرفت .

اینک، ضمن اشاره به عقاید احسایی در باب «جایگاه امام در آفرینش » ، نوشته های غلوآمیز وی را در این باره نقد خواهیم کرد .

جایگاه امام در آفرینش

احسایی در آثار خود، توجه زیادی به مباحث امامت داشته است که نمونه آن را در شرح مبسوط وی بر زیارت جامعه کبیره می توان دید . شاخص اندیشه او در این زمینه، توجه خاصی است که به جنبه های تکوینی مقام امام نشان می دهد; از جمله در بازگو کردن این عقیده که پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان، برترین مخلوقات خداوند و واسطه فیض او هستند . وی آنان را علل اربعه کائنات (علت های فاعلی، مادی، صوری و غایی) معرفی می کند .

در فلسفه ارسطویی و حکمت اسلامی، هر یک از این اقسام چهارگانه، گویای جنبه ای از نیازمندی پدیده به علت است . احسایی به استناد مضامین حدیثی، کمال هر یک از چهارجنبه علیت را در وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام نشان می دهد و نتیجه می گیرد که آنان «علل اربعه کاینات » اند.(34)

به اعتقاد وی پیشوایان معصوم علیهم السلام واسطه فیض خدا هستند; یعنی، پس از آن که خداوند آنان را خلق کرد، ایشان به اذن و مشیت الهی، موجودات دیگر را آفریدند . معصومان علیهم السلام محل مشیت و اراده خداوند هستند و اراده آنان به اراده او است . از این رو، آنان علت های فاعلی موجودات جهان اند.(35)

تنکابنی می نویسد:

«بدان که شیخ احمد «رساله » ای نوشته است در باب این که مصلی، باید در «ایاک نعبد» حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را قصد کند، زیرا که خداوند مجهول الکنه است و آن چه در ذهن درآید، مخلوق ذهن است; چنان که حضرت صادق علیه السلام می فرماید: «کلما میزتموه باوهامکم بادق معانیه فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم » . پس باید «وجه الله » را اراده نمود که امیرالمؤمنین علیه السلام است» . (36)

همو آورده است:

«شیخ [احمد] می گوید: خلق کردن خداوند، عالم را و خلق کردن امام، عالم را مانند این آیه خواهد بود: «فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم » و ائمه علیهم السلام، ید الله می باشند . . . چرا استبعاد در خالقیت ائمه می نمایند و حال این که «تبارک الله احسن الخالقین » گواه بر آن است که به جز خداوند، خالق دیگر هست و قول خدای تعالی در باب حضرت عیسی روح الله (و اذ تخلق من الطین کهیئة الطیر)، شاهد این معنا است و قول امیرالمؤمنین علیه السلام (انا خالق السموات و الارض) دلیل بر این مطلب است و این که اگر خداوند کسی را خلق کند که او آسمان و زمین را به اذن او خلق نماید و قدرت آن داشته باشد، این دخل در لطف و ادل بر کمال قدرت خدا است و مردم بیشتر اذعان به این معنا می کنند . همین تقریر را این فقیر (تنکابنی) مؤلف کتاب «قصص العلماء» از حاج سید کاظم رشتی [از شاگردان شیخ احسایی و جانشین او ] شفاها شنیدم; چون مدتی به مجلس درس او حاضر می شدم . . .».(37)

تنکابنی، سپس نقدی بر این اعتقادات نگاشته است . (38)

غیر از این دو مورد، مسایل دیگری شبیه این، در کتاب «شرح العرشیه » از سوی شیخ احمد احسایی مطرح گردیده است.(39)البته اعتقاد به «خالقیت » ، «رازقیت » و «حقیقت مشیة الله » بودن معصومان علیهم السلام، به قدری مشهور است که بارها میان شیخیه و مخالفانشان، مناظره و نزاع درگرفت و موجب تکفیر آنان گردید .

به عنوان نمونه، گفت وگویی میان شیخ عبدالرحیم بروجردی، با حاج محمد کریم خان (پیشوای شیخیه کرمان) انجام گرفت . در این گفت وگو و مناظره، کریم خان گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام بر بالای منبر فرمود: «انا خالق السموات و الارض » ، شیخ عبدالرحیم به او گفت: «درآن عهد برخی حضرت علی را کافر می دانستند، مانند اهل شام . عده ای نیز او را خلیفه چهارم و گروهی او را خلیفه بلافصل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می دانستند . در چنین عصری چگونه ممکن است علی علیه السلام چنین ادعایی کرده باشد و مردم هیچ گونه عکس العملی نشان نداده باشند» ؟ و کریمخان سکوت کرد. (40)

نقد و بررسی

در تاریخ فرقه ها و مذاهب کلامی از فرقه ای به نام «مفوضه » نام برده شده است .

عقاید آنان، خلاف تعالیم دینی و نصوص کتاب و سنت اتفاق عام مسلمانان است . از آن جا که عقاید شیخیه در این بخش، همان عقاید «مفوضه » است، جهت تحلیل و بررسی، از تفویض ومعانی مختلف آن و سپس تاریخچه اجمالی فرقه «مفوضه » و بالاخره برخورد ائمه علیهم السلام با «مفوضه » سخن خواهیم گفت .

تفویض و معانی مختلف آن

«تفویض » در لغت، به معنای واگذار کردن کاری به دیگری و حاکم گردانیدن او در آن کار است.(41)

در اصطلاح علم کلام، عبارت است از: «اعتقاد به این که خداوند متعال، پس از آفرینش بندگان، آنان را به خود واگذاشت تا هر کاری که می خواهند بکنند; بدون این که در اعمال آنان، نقشی داشته باشد» .

البته آن چه مورد بحث ما است، تفویض در معنای دیگری، غیر از نزاع معروف معتزله و اشاعره در باب جبر و اختیار است . هم چنین غیر از اصطلاح «مفوضه » درباب «صفات خبری » است که معتقداند: «صفاتی مانند «ید» برای خدا ثابت است; لیکن برای گرفتار نشدن در دام «تجسیم و تعطیل » و «تاویل » باید معنای آن را به خود خداوند واگذار (تفویض) کرد .

از این رو، تفویض در احادیث شیعه، در معانی مختلفی وارد شده که مرحوم علامه مجلسی، آن ها را در شش معنا، جمع بندی کرده است که فهرست آن چنین است:

1 . تفویض در امر دین:

این نوع از تفویض، می تواند دو معنا داشته باشد:

الف) خداوند، کلیه امور دین را به پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام واگذار کرده است، تا هر چه بخواهند، حلال کنند و هر چه بخواهند، حرام نمایند، بدون این که این احکام را از وحی بگیرند . مسلما این معنا، با آموزه های صریح قرآن، مخالف است; چه این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از روی هوا و هوس، سخن نمی گوید و هرچه می گوید، وحی است: «و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» (42)

ب) خداوند، چون پیامبرش را به کمال رساند و آن حضرت صلی الله علیه و آله به مقامی رسید که جز حق و صواب را انتخاب نمی کرد; پس اختیار بعضی از امور (مثل تعیین مستحبات در نماز و روزه و) . . . را به او واگذار کرد و سپس آن حضرت را با وحی تایید کرد .

این معنا نادرست نیست و روایاتی در تایید، آن وارد شده است . (43)

2 . تفویض اداره جامعه:

به این معنا که امور اجتماعی مردم (مانند امور سیاسی، تعلیم و تربیت و امثال آن) از سوی خداوند متعال، به پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام واگذار شد و بندگان، به اطاعت از آنان مامور شدند .

این معنا با نصوص کتاب وسنت، سازگاری دارد; چنان که خداوند می فرماید: «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» ; «آنچه را پیامبر صلی الله علیه و آله برای شما آورده [و به آن فرمان داده ] در آن چه از آن نهی کرده، بازایستید» .

3 . تفویض بیان علوم و احکام:

به این معنا که هر گاه، صلاح دانستند احکام را برای بندگان، بیان کنند و هرگاه مصلحت ندانستند، بیان نکنند تا وقت آن فرا رسد . بدیهی است یکی از لیست های بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله، تبیین و تشریح دین است که بنابر اعتقاد شیعه، پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، این مهم بر عهده امام معصوم علیه السلام است تا ضمن بیان علوم دینی، از هر گونه تفسیر به رای و تحریف جلوگیری گردد .

4 . تفویض در کیفیت حکم:

یعنی این اختیار، به آنان وگذار شده که در مسائل مختلف، طبق ظاهر شرع حکم کنند، یا از علم خدادادی خود استفاده کرده، آن را در کیفیت حکم لحاظ نمایند .

5 . تفویض در بخشش:

سرپرستی امر خمس، انفال و بعضی دیگر ا ز امور مالی حکومتی، به آنان واگذار شده و این اختیار نیز به آنان داده شده است که در موارد مختلف، هرچه را صلاح دیدند به دیگران ببخشند، یا این که آنان را از بخشش محروم کنند.(44)

6 . تفویض در آفرینش:

خداوند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام را آفرید و خلقت، روزی رساندن، تربیت، میراندن و زنده کردن بندگان را به آنان واگذار کرد .

این مساله ممکن است، به یکی از دو معنا باشد;

الف) پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام، همه این کارها را با قدرت و اراده خودشان - بدون هیچ دخالتی از سوی خداوند - انجام می دهند .

این دیدگاه، کفری است صریح و ادله عقلی و نقلی، بر بطلان آن گواهی می دهند

ب) خداوند، این کارها را، مقارن با اراده ایشان، انجام می دهد (ماند این که موسی اراده می کند و مقارن آن، خداوند عصا را تبدیل به مار می کند)، تا بدین وسیله، صدق و راست گویی آنان را به اثبات رساند .

این معنا اگرچه عقلا محال نیست; اما روایات رد «تفویض » ، آن را مردود می شمارد; مگر در هنگام ظهور معجزات .(45)

البته در همین موارد نیز استناد حقیقی فعل، به خداوند متعال است و آورندگان معجزه، به اذن و فرمان او کاری را انجام می دهند و در این گونه امور، خودشان را به جای «خالق » نمی گذارند .

«تفویض » مورد نزاع، قسمت اول از معنای ششم است .

گروهی از غلات، تفویض به این معنا را مطرح می کردند که به نام «مفوضه » شهرت یافتند . آنان همواره مورد انکار و اعتراض ائمه علیهم السلام و اصحاب آنان بوده اند . عالمان، فقیهان و متکلمان اسلام نیز آنان را طرد نموده، در زمره مشرکان و کافران قلمداد می کردند .

فرقه شناسی «مفوضه»

چنان که گذشت، «مفوضه » به کسانی اطلاق می شد که خلق، رزق، زنده کردن و میراندن را به پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام نسبت داده، معتقدبودند: خداوند همه امور عالم را به آنان واگذار کرده است . این که «مفوضه » گروهی از «غلات » اند یا جدای از آن ها; چند دیدگاه مطرح است . در بخشی از روایات، مفوضه به عنوان گروهی جدای از غالیان قلمداد شده اند . در زمان ائمه علیهم السلام - به ویژه در زمان امام رضا علیه السلام - نوعا از این گروه فراوان نام برده شده است . (46)

در میان متکلمان و نویسندگان فرق و مذاهب، مفوضه - چه به شکل یک گروه مستقل یا گروهی از غلات - حکم یکسانی با غالیان دارند و بر آنان، حکم شرک و کفر جاری شده است . چه بسا بی اشکال باشد که گفته شود: «غلات مفوضه » به صورت مضاف و مضاف الیه، وصفی در زبان فارسی و وصف تبیینی در زبان عربی است . گواه این مدعا بخشی از زیارت حضرت حجت (عج) است که در آن آمده است:

«الحمد لله الذی هدانا لهذا . . . و لم یجعلنا من المعاندین الناصبین و لا من الغلاة المفوضین . . .» . (47)

شیخ مفید (ره)، مفوضه را جزء غالیان می داند; اما فرقی بین آنان وغلات دیگر قائل می شود; به این که مفوضه، اعتراف دارند که ائمه علیهم السلام حادث و مخلوق اند نه قدیم، اما با این حال آنان را خالق موجودات و رازق آنان می دانند و مدعی اند که خداوند، فقط آنان را خلق کرد . سپس کار خلقت جهان و همه کارهای آن را، به آنان واگذار کرد . (48)

شیخ صدوق (ره) بدون آن که فرقی میان مخالفان مفوضه قائل شود، هر دو گروه را ذکر کرده و آنان را کافر و بدتر از یهود، نصارا و مجوس دانسته است . (49)

نویسندگان فرق و مذاهب هم آورده اند:

«مفوضه، اعتقاد دارند که خداوند واحد ازلی، شخص کاملی که بدون کم و زیاد بود، به جای خود گذاشت و تدبیر و خلقت عالم را به او واگذار کرد. این شخص، همان محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین و بقیه ائمه هستند که در معنا یکی می باشند . آنان گمان می کنند که معرفت خدای قدیم ازلی، لازم نیست و باید محمد صلی الله علیه و آله را شناخت که خالقی است که امر خلق به او واگذار شده است و او خالق آسمان ها و زمین، و کوه ها، انسان ها، جن و هر آن چه در عالم هست، می باشد»(50)

یادآوری این نکته نیز لازم است که مفوضه، مخالفان عقاید خود را به نام «مقصره » ; یعنی، کوتاهی کنندگان در معرفت پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام می شناختند و می گفتند:

«چون آنان به این نکته نرسیدند که محمد خالق است و امر به او واگذار شده است، باید مراقب حلال و حرام باشند و اعمال مقرر در فقه اسلامی را انجام دهند که درحقیقت این اعمال، غل هایی است برای آنان، به منظور عقوبت آن ها در کوتاهی در معرفت». (51)

نتیجه

«شیخیه » ادعاهایی را مطرح کرده اند که پیش از آن ها، گروه های دیگر از زمان ائمه علیهم السلام به بعد آن را مطرح کرده بودند و مورد تکفیر قرار گرفتند . چنین دیدگاه غلوآمیزی، علاوه بر آن که خود گناه بزرگی است، زمینه پیدایش افکار دیگری (مثل ادعای الوهیت، تجلی ذات حق، و حلول حق تعالی در افراد و) ... شده است .

مفوضه از دیدگاه پیشوایان معصوم علیهم السلام

در پایان این گفتار، جهت تبیین علت صدور حکم تکفیر شیخ احمد احسایی و پیروان وی، از سوی عالمان بزرگ آن عصر و نیز نتیجه گیری از مطالب گذشته بایسته است که موضع پیشوایان معصوم علیهم السلام را مطرح کنیم تا اتمام حجت و تذکاری برای گروندگان به تفویض باشد و نیز با حفظ مقام و شان پیشوایان دین، آنان را از هر گونه مقام الوهیتی منزه داریم:

1 . امام صادق علیه السلام در رد کسانی که می گفتند: «ائمه رزق و روزی بندگان را اندازه گیری می کنند» فرمود:

«به خداوند سوگند! ارزاق ما را جز خداوند، تقدیر و اندازه گیری نمی کند . من خود، به غدایی که برای خانواده ام احتیاج داشتم، سینه ام تنگ و فکرم مشغول شد، تا این که رزق آنان را، تامین کردم و نفسی به راحتی کشیدم » . (52)

2 . امام رضا علیه السلام وقتی که شنید برخی، صفات خداوند رب العالمین را به حضرت علی علیه السلام نسبت می دهند، بدنش لرزید و عرق از سر و رویش جریان پیدا کرد و فرمود:

«منزه است خداوند! منزه است خداوند از آن چه ظالمان و کافران درباره او می گویند! آیا علی علیه السلام خورنده ای در میان خورندگان، نوشنده ای در میان نوشندگان، ازدواج کننده ای در میان ازدواج کنندگان و گوینده ای در میان گویندگان نبود!؟

آیا او نبود که در مقابل پروردگار خود، در حالی که خاضع و ذلیل بود، به نماز می ایستاد و به سوی او، راز و نیاز می کرد؟ آیا کسی که این صفاترا دارد، خدا است؟ اگر چنین است پس باید همه شما خدا باشید; چون در این صفات، با علی علیه السلام مشترک می باشید; صفاتی که همه آن ها، دلالت بر حدوث موصوف آن ها دارد».

آن گاه در جواب پرسش راوی - که معجزات آن حضرت علیه السلام رادلیل غالیان برای الوهیت او ذکر کرده بود - فرمود:

«اما معجزاتی که از او به ظهور رسیده، فعل خودش نبوده; بلکه فعل قادری بود که شباهت به مخلوق ها نداشت . . .».(53)

3 . از امام رضا علیه السلام درباره غالیان و مفوضه سؤال شد; آن حضرت در جواب فرمود: «غلات، کافراند و مفوضه، مشرک».

سپس هرگونه ارتباطی با آن ها - حتی کمک کردن به وسیله یک کلمه - را موجب خروج از ولایت خدا و رسول و اهل بیت علیهم السلام دانستند(54)

4 . امام رضا علیه السلام، در حدیثی فرمود:

«کسی که گمان کند، خداوند عزوجل کار آفرینش و روزی را، به حجت های خود (پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام) واگذار کرده است، قائل به تفویض شده و مشرک گردیده است»(55)

5 . و نیز از آن حضرت درباره تفویض سؤال شد، امام در پاسخ فرمود:

«خداوند متعال، امر دینش را به پیامر صلی الله علیه و آله واگذار کرد و فرمود: «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»(56) ; «هر آن چه را رسول به شما فرمان می دهد، برگیرید و از آن چه شما را باز دارد، بازایستید» ; اما امر خلق و رزق را به او واگذار نکرد» .

سپس با تصریح به آفریدگاری خداوند، آیه 40 سوره «روم » را یادآور شد، و بدین وسیله به شرک مفوضه اشاره فرمود . (57)

مقام والای پیامبر و پیشوایان معصوم علیهم السلام، در عبودیت ذات حق تجلی پیدا کرده است . اشرف مخلوقات و افضل پیامبران، با وصف «عبده و رسوله » ستوده شده است . ما نیز باید آنان را به گونه ای بستاییم که خودشان راضی باشند و از هرگونه غلو و زیاده روی پرهیز کنیم . گروه های زیادی در تاریخ اسلام، به «غلو» کشیده شده و از این طریق، به بیراهه رفته اند . شیخیه و شیخیگری، از این گونه بیراهه ها است که جمعی، در گرداب آن فرو رفته اند و به جای «توحید» ، به «شرک » و «کفر» گراییده اند . افکار شرک آلود آنان، زمینه ساز پیدایش مدعیان دروغین نیابت خاصه حضرت ولی عصر (عج) گشته است .(چنان که سیدکاظم رشتی مدعی آن بود .) و برخی نیز در ادامه راه، ادعای «بابیت » و سپس «مهدویت » و «رسالت » را سردادند (مانند سید علی محمد باب .)

بر همه ماست که با مراقبت، دوراندیشی و مطالعه مباحث غلو و غالیان(58)مواظب باشیم به نام دفاع از اولیای الهی و خودسازی و تصفیه باطن، به چنین دام هایی گرفتار نیاییم .

 

پی نوشت ها:

1. ر . ک: معجم الفرق الاسلامیه، شریف یحیی الامین، ص 149 .

2. فرهنگ فرقه های اسلامی، دکتر محمد جواد مشکور، با مقدمه و توضیحات، کاظم مدیرشانه چی، ص 266 .

3. دلیل المتحیرین، سیدکاظم رشتی، ص 10- 11 .

4. منابع عمده شرح حال شیخ احمد احسایی عبارت است از:

الف) رساله ای کوتاه که وی به درخواست فرزند بزرگش محمد تقی نگاشته و در آن از سال های نخست زندگی و احوال درونی خود گفته است.

ب) اثری است از فرزندش شیخ عبدالله.

بخش هایی از کتاب «دلیل المتحیرین » شاگرد و مدعی جانشینی او سید کاظم رشتی که حاوی مطالبی است افزون بر دو ماخذ پیشین.

در این گفتار، بخش هایی از مقاله آقای زین العابدین ابراهیمی که در دائرة المعارف بزرگ اسلامی ذیل احسایی با استناد به مدارک و منابع مذکور آمده، استفاده شده است، چنان که مصادر دیگر هم مورد توجه قرار گرفت.

5. میان «داغر» و پدرش رمضان، نزاعی درگرفت و «داغر» منطقه زندگی پدر را ترک گفت و در مطیرفی (یکی از روستاهای احساء) سکونت گزید. اجداد شیخ احمد، تا داغر چنین است: احمد بن زین الدین بن ابراهیم بن صقر بن ابراهیم بن داغر . ر. ک: شیخی گری بابی گری از نظر فلسفه، تاریخ و اجتماع، مرتضی مدرس چهاردهی، ص 7.

6. ر. ک: شرح احوال شیخ احمد احسایی، عبدالله احسایی، ترجمه محمد طاهر کرمانی، کرمان، سال 1387 ه ق، ص 133- 134.

7. همان، ص 134.

8. همان، ص 134- 136.

9. همان، ص 139- 141.

10. ر. ک: قصص العلماء، تنکابنی، ص 35.

11. ر. ک: شرح منظومه سبزواری، ج 2، ص 65.

12. شرح احوال شیخ احمد احسایی، همان، ص 19- 23.

13. وی از سال 1212 تا 1250 ه ق سلطنت کرد.

14. برای متن یکی از نامه ها ر. ک: فهرست کتاب مشایخ عظام، همان، ص 166.

15. شرح احوال شیخ احمد احسایی، همان، ص 26- 40.

16. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص 662.

17. همان، ص 663 به نقل از: اجازات الشیخ احمد الاحسایی، حسین علی محفوظ، صص 37- 40، نجف، 1390 ق/1971 م.

18. همان، به نقل از: انوار البدرین، علی بحرانی، به کوشش محمد علی طبسی، نجف، 1377 ه ق، ص 406- 407; «چند اجازه » ، احمد احسایی، ص 1 و 2، 7; دلیل المتحیرین، سید کاظم رشتی، صص 51- 55.

19. ر. ک: فهرست کتب مشایخ عظام، ابوالقاسم ابراهیمی، کرمان، چاپخانه سعادت، ص 115 و....

20. ر. ک: «اللمعات » ، حسن گوهر، صص 39- 40.

21. انوار البدرین، همان، ص 407.

22. لباب الالقاب، حبیب الله شریف کاشانی، ص 54، تهران، 1378 ه ق.

23. ر. ک: الذریعة، ج 11، ص 18.

24. فهرست تصانیف شیخ احمد الاحسایی، ریاض طاهر، ج 1، ص 29، کربلا، مکتبة الحائری العامة.

25. مقدمه بر شرح الزیارة، عبدالرضا ابراهیمی، ص 24.

26. چند اجازه، همان، ص 1 و 6.

27. الذریعه، ج 1، ص 141; کشف الحجب و الاستار، اعجاز حسین کنتوری، ص 20، کلکته، 1330 ه ق.

28. ر. ک: رسالة فی ترجمة الشیخ علی نقی الاحسائی، علی حائری اسکویی، (همراه عقیدة الشیعه)، صص 95- 96، کربلا، 1384 ه ق.

29. ر. ک: فهرست کتب مشایخ عظام، همان، ص 141.

30. قصص العلماء، صص 30- 66.

31. همان، ص 44.

32. اعیان الشیعه، ج 2، ص 590.

33. ر. ک: شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج 3، صص 217- 219.

34. ر. ک: شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج 3، صص 65، 296- 298; ج 4، ص 47 و 48، 78- 80; مجموعة الرسائل، ص 323.

35. همان.

36. قصص العلماء، ص 55.

37. همان، ص 48.

38. همان، صص 48- 50.

39. شرح العرشیة، ص 324.

40. برای توضیح بیشتر این قصه ر. ک: قصص العلماء، ص 50.

41. تاج العروس من جواهر القاموس، محمد مرتضی زبیدی، ج 5، ص 71.

42. نجم (53)، آیه 3 و 4.

43. ر. ک: بحارالانوار، ج 25، ص 312; ج 3، ص 344; ج 101، ص 342.

44. ر. ک: همان، صص 326- 350.

45. ر. ک: همان، صص 347- 350.

46. ر. ک: همان، ص 273، 228، 337; ج 44، ص 271.

47. همان، ج 102، ص 103.

48. مصفنات الشیخ المفید، تصحیح الاعتقاد، ج 5، صص 133- 134.

49. الاعتقادات، ص 97.

50. ر. ک: المقالات و الفرق، سعد بن عبدالله اشعری قمی، صص 60- 61; مقالات الاسلامیین، ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری، ص 14.

51. ر. ک: المقالات و الفرق، همان، ص 92; فرق الشیعه، نوبختی، ص 93; و نیز کاربرد «مقصر» و «تقصیر» نسبت به عده ای از محدثان، ر. ک: بحارالانوار، ج 25، صص 345- 346.

52. بحارالانوار، ج 25، ص 301.

53. همان، صص 276- 277.

54. همان، ص 328.

55. همان، ص 329.

56. حشر (59)، آیه 7.

57. همان، ص 328.

58. خوانندگان گرامی را به مطالعه کتاب تحقیقی «غالیان یا کاوشی در جریان ها و برآیندها» نوشته نعمت الله صفری فروشانی، توصیه می کنیم. چنان که ما در برخی مباحث از فصل دوم و سوم آن بهره گرفتیم.

پدید آورنده: عز الدین رضانژاد

مجله انتظار

 

خالقیت حضرت علی (ع) از نگاه شیخیه

کوتاه و خواندنی

بهائیت در ایران برداشت شده از پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب: شیخیه معتقد است که حضرت علی (علیه السلام) خالق آسمان و زمین است و می‌گویند خود حضرت بر بالای منبر این جمله را فرمودند: «أنا خالق السموات و الارض،[۱] من خالق آسمان و زمین هستم». علمای شیعه اين حديث را جعلی دانسته اند و بارها با این اعتقاد مخالفت کرده‌اند و آن را مصداق بارز شرک، کفر و غلوّ در حق ائمه (علیهم السلام) دانسته‌اند. در این مقاله به خواست خداوند متعال به نقد این موضوع خواهیم پرداخت.
خالقیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) توسط علمای شیعه به ادله‌ی مختلف (عقل و نقل) مردود شده است. از جمله‌ی آن ادله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱ لازمه‌ی این اعتقاد آن است که حضرت قبل از اینکه به دنیا آمده باشد، پدر و مادر خود و تمام کسانی را که قبل از وی زندگی می‌کرده‌اند، خلق کرده باشد و همچنین لازم می‌آید تمام انبیای قبل از حضرت، خالق خود را نشناخته باشند و همچنین لازم می‌آید پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) خالق خود را، وصی خود قرار داده باشد؛ حال آنکه همه‌ی این موارد خلاف عقل و ضرورت است.
۲ در صورتی که حضرت علی (علیه السلام) خالق باشد، پس انتخاب حضرت محمد (صلوات الله علیه) به عنوان پیامبر و انتخاب حضرت علی (علیه السلام) به عنوان وصی و جانشین وی، ترجیح مرجوح بر راجح است که خلاف عقل است.
۳ خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: «وَ لَئنِ سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الحَْمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثرَُهُمْ لَا يَعْلَمُون [لقمان/۲۵] و اگر از مشرکین سؤال کنی که چه کسی آسمان و زمین را خلق کرده است؟ هر آینه می‌گویند: الله» و آیات دیگری هم در قرآن وجود دارد که خالقیت را از آن خداوند متعال می‌داند.
۴ این روایت کذب محض، افترا و دروغ است و توسط یک شخص صوفی مسلک نقل شده است و علمای بزرگ شیعه همچون کلینی و مجلسی و دیگران آن را نقل نکرده‌اند.[۲]
۵ در آن زمان که بسیاری از مردم، خلافت حضرت علی (علیه السلام) را قبول نداشتند و او را کافر می‌پنداشتند، چگونه ممکن است حضرت علی (علیه السلام) چنین ادعایی کرده باشد و چنانچه حضرت چنین ادعایی را می‌کرد، قطعاً توسط گروه‌های افراطی آن زمان به قتل می‌رسیدند.[۳]
علاوه بر این موارد، ادله‌ی عقلی، آیات و روایات متعدد دیگری در خصوص رد این اعتقاد وجود دارد که می‌توان به آنها استناد کرد که این مقاله گنجایش آن را ندارد.
والا بودن جایگاه حضرت علی (علیه السلام) در عالم امکان و در عوالم نامحدود هستی، امری مسلّم و غیر قابل انکار است؛ اما قائل شدن به مقاماتی، همچون مقام خالقیت و...، که باعث غلوّ در حق ایشان و دیگر اهل بیت (علیهم السلام) می‌شود، امری خلاف ضرورت و بر خلاف دین مبین اسلام است و خود اهل بیت (علیه السلام) ما را از انجام چنین کاری منع کرده‌اند.[
۴] فرقه‌ی شیخیه بدون توجه به فرمایشات ائمه اطهار (علیهم السلام) در این منجلاب گرفتار آمده‌ است.

پی‌نوشت:
[
۱]. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به: محمد بن سلیمان تنکابنی، قصص العلما، تهران، بی‌نا، ۱۳۸۹ش، محمد صالحی مجرد، ص ۱۲۴-۱۱۸؛ مقاله‌ی:مناظره مرحوم بروجردی و کریمخان کرمانی
[
۲]. محمد بن سلیمان تنکابنی، قصص العلما، تهران،بی‌نا، ۱۳۸۹ش، محمد صالحی مجرد،ص ۱۲۱.
[
۳]. همان، ص ۱۲۴.
[
۴]. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴، ص ۳۰۳؛ جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به مقاله‌ی:غلو شیخیه در حق پیامبر و اهل بیت

 

نقش حروف حی در پیدایش بابیت

بهائیت در ایران برداشت شده از پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب : سید کاظم رشتی،[۱] جانشین بلافصل احسایی، در سال ۱۲۶۰ ه.ق. بدون اینکه برای بعد از خود جانشینی انتخاب کند از دنیا رفت؛ لذا بین شاگردانش در مسأله‌ی جانشینی اختلاف صورت گرفت. علی‌محمد شیرازی توانست با حمایت‌های همه جانبه‌ی حروف حی [۲] که در واقع همان شاگردان مکتب شیخیه بودند، فرقه‌ی بابیت را تأسیس کند. در این مقاله سعی داریم به خواست خداوند متعال به نقش حروف حی در پیدایش بابیت بپردازیم.
بعد وفات سید کاظم رشتی، شاگردان وی تصمیم گرفتند طبق وصیت مؤکد استاد خود، به دنبال مهدی موعود (ارواحنا فداه) بگردند تا نام و نشانی از او بیابند. به همین جهت ملا حسین بشرویه [۳] به همراه دو نفر، ملا علی بسطامی [۴] به همراه دوازده نفر و ملا محمدعلی بارفروش [۵] به جهت پیدا کردن مهدی موعود (ارواحنا فداه)، ترک وطن کرده و در اطراف و اکناف به دنبال حضرت به تفحص پرداختند. در ابتدا ملا حسین بشرویه در شیراز به گمان خود به وصال یار نائل آمد و با نائب امام زمان [مراد علی محمد شیرازی است] ملاقات کرد و بعد از ایمان آوردن به وی، علی‌محمد خود را «باب» و ملا حسین را «باب الباب» معرفی کرد. بعد از مدتی ملا علی بسطامی نیز وارد شیراز شد و به همراه دوازده نفر دیگر، به علی محمد ایمان آوردند و او را باب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دانستند و در آخر قدوس وارد شیراز شد و به باب ایمان آورد. اینگونه بود که ۱۸ نفر از شاگردان رشتی دور علی‌محمد باب را گرفتند و به او ایمان آوردند و علی‌محمد نام آنها را «حروف حی» گذاشت.[۶]
به گفته‌ی تاریخ نبیل، علی محمد شیرازی منتظر آن بود که ۱۸ نفر به او ایمان آوردند تا ادعاهای دروغین خود را اظهار کند. وی به نقل از علی‌محمد می‌نویسد: «بايد ١٨ نفر به من مؤمن شوند...‌ آن‌وقت يکی از آنها را انتخاب مي‌کنم که با من در سفر مکّه همراهی کند. در مکّه امر الهی را به شريف مکّه ابلاغ خواهم کرد و از آنجا به کوفه خواهم رفت. در مسجد کوفه امر الهی را آشکار خواهم ساخت».[۷]
ایمان آوردن حروف حی، یا همان شاگردان مکتب شیخیه، به علی‌محمد شیرازی و حمایت‌های بی دریغ آنها از وی، فرصت را برای علی‌محمد فراهم آورد تا وی توطئه‌ی ایجاد شجره‌ی خبیثه‌ی بابیت را بنا گذارد و خود را باب امام زمان «عج» معرفی کند و بعد از مدتی ادعای مهدویت، نبوت و الوهیت کند.

پی‌نوشت:
[۱]. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به مقاله‌ی:
سیری در زندگی سید کاظم رشتی
[۲]. حروف حی، لقب هجده تن از شاگردان مکتب شیخیه است که بعد از وفات سید کاظم رشتی، اطراف
علی‌محمد شیرازی جمع شدند و به حمایت از وی پرداختند. این لقب را باب برای پیروان خود انتخاب کرد. در منابع بابی و بهائی درباره‌ی جایگاه علمی حروف حی، اغراق‌های عجیبی شده است. علی‌محمد باب در آثارشبرای پیروان خود، مقامات فوق تصور قایل شده است. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به: هوشنگ گهرریز، حروف حی، ص ۲۳.
[۳]. عده‌ای ملا حسین بشرویه را بزرگترین شاگرد سید کاظم رشتی می‌دانند و برای همین بعد از اینکه سید کاظم از دنیا رفت، دور او جمع شدند و راه چاره خواستند. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به: عبدالحمید اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ۳۶.
[۴]. ملا علی بسطامی از مشاهیر شاگردان رشتی بوده است که اطلاعاتش درباره‌ی تعالیم شیخ و سید فراوان بوده است و عده‌ای او را بالاتر از ملا حسین بشرویه می‌دانستند. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به: عبدالحمید اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ۴۰.
[۵]. ملا محمد علی بارفروش ملقب به قدوس از جمله شاگردان رشتی بوده است که طبق نقل تاریخ نبیل، سید کاظم آرزو داشته تا خادم او محسوب شود. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به: عبدالحمید اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ۵۸.

[۶]. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به مقاله‌ی:
شیخیه زمینه ساز بابیه
[۷]. عبدالحمید اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ۵۰-۵۲.

 

آشنائی با کتاب ایقان (قسمت اول)

کتاب‌شناسی کتاب ایقان

Description: کتاب‌شناسی کتاب ایقان

بهائیت در ایران: کتاب ایقانبه گفته‌یشوقی افندیبزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین کتاببهائیتمحسوب می‌شود. این کتاب توسطمیرزا حسینعلی بهاءبرای اثبات دعاویسیدعلی‌محمد بابدر سال‌های 1277 یا 1278 یا 1280 هجری قمری نوشته شده است. نویسنده در این کتاب خود راخادم فانیوعبد فانیو برادر کوچک‌تر خودش را که جانشین باب بودهمصدر امروکلمه مستورو باب رانقطهنامیده است.

این کتاب نشان از اعتقاد راسخ نویسنده به دعاویسیّد بابدارد بدون این که برای خود کوچک‌ترین حق و مقامی قائل باشد. او این کتاب را برای خال و دایی بزرگسیّد بابیعنیسیّد محمّد تاجر شیرازینوشت (موقعی که وی برای زیارت عتبات عالیات به عراق آمده بود) تا او را هم بابی گرداند. امّا این کتاب هیچ تأثیری در او نداشت و همچنان بر عقیده پدران خویش استوار بود تا این که از دنیا رفت و بنا بر وصیّتش درحرم مطهّر حضرت شاه‌چراغ شیراز مدفون گردید که شاهد بر مسلمانی اوست.

شوقیگفته استمیرزا حسینعلیخواسته است با نوشتن این کتاب گامی در جهت تکمیلکتاب بیانبردارد که قرار بوده در 19 واحد و 361 باب باشد، ولی ناتمام و ناقص بوده و همچنان ناقص مانده است.میرزا حسینعلیدر سال 1308 (یک سال پیش از فوت) پسرشمیرزا محمدعلی غصن اکبررا به همراه میرزا آقاجان خادم منشی حضور را ازعکابهبمبئیفرستاد تا آثار خطی او را به چاپ رساند. او چنین کرد (و از این بابت حقّ بزرگی بر گردن بهائیان دارد اگر چه او را بعدها به خاطر اختلاف باعباس عبدالبهاءپسر دیگر که زمامبهائیانرا بدست گرفتناقضوملعوننامیدند) و بعد از چاپ اعلان نمود، همه نسخ قبلی بی اعتبار است و باید نسخه‌های دیگر بر اساس آن تصحیح شود.

او این کتاب را بعد از مراجعت ازکوه‌های سلیمانیهبه بغداد نوشت. زمانی که به خاطر بدبینی‌هایبابیانبه او به جهت توطئه برای کنار زدن برادر کوچک‌ترش از جانشینیبابناگزیر شده بود با عنوان درویش محمّد بطور ناشناس دوسالی را به آن نواحی به میان دراویش سنّی برود و تأثیر این مجالست و همنشینی با دراویش در عبارات کتابش کاملا پیداست.

استادمحیط طباطبائیمعتقد است این رساله تقلیدی از اسلوب انشای فارسی منسوب بهسیّد باببوده که نویسنده‌اش می‌خواسته حقّانیّت امرسیّد بابرا اثبات و در ضمن مشق و تمرینی از کار تکمیلبیان فارسیکرده باشد.در سال 1310 نسخه‌ای دیگر از ایقان انتشار یافت که با این چاپ تفاوت‌هایی داشت، زیرا دیگر اختلافات درونیبهائیانوازلیانبالا گرفته بود و برخی عباراتبهاءدرایقاندرباره‌ی برادرش می‌توانست مستمسک خوبی برایازلیانباشد که خود داستان مفصلی دارد و نیز صدها مورد انتقاد از لحاظ املا و انشا و کیفیت روایت و نقل که باید تصحیح می‌شد، در این چاپ تغییر یافت.

 

نقد‌های گوناگونی از حیث ادبی و مفهومی بر این کتاب نوشته شده است. بعضی84خطا و بعض دیگر154اغلاط و اختلافات لفظی و معنوی نسخه‌های چاپی و خطی و برخی تصرفات در آیات قرآنی را نشان داده و مبانی استدلال‌های آن را با منطق و عقل نقض کرده‌اند که در قسمت بعد به آن خواهیم پرداخت.

گفته آمدشوقی افندی، کتابایقانرا بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین کتاببهائیتمحسوب می‌نماید. اینک عین عبارت او را از کتابقرن بدیعجلد دوم صفحه‌ی 147 نقل می‌نمائیم:

 

در بین جواهر اسرار مخزونه و لئالی ثمینه مکنونه که از بحر زخار علم و حکمت حضرت بهاءالله ظاهر گردیده اعظم و اقدم آن کتاب مستطابایقاناست که در سنین اخیره دوره اقامت بغداد (1278 هجری قمری مطابق 1862 میلادی) طی دو شبانه روز از قلم مبارک نازل گردیده و با نزول آن بشارت حضرت باب تحقق پذیرفت و وعده‌ی الهی که حضرت موعود، بیان فارسی را که ناتمام مانده تکمیل خواهد فرمود به انجاز پیوست.

 

چنان‌که ملاحظه می‌فرمائیدشوقی افندیعباراتاعظمواقدمرا برایایقانبه کار برده و سال نگارش آن را 1278 قمری دانسته و مدت انزال آن رادو شبانه روزذکر نموده است.شوقی افندیبا این عبارتش مرتکب دو خطای عمده شده است:

 

اولاً:به کار بردن عبارت متممبیان فارسیبرایایقان، نادرست است به این دلیل که بیان فارسی و عربی طبق گفته‌یسید بابقرار بوده 361 باب داشته باشد (19 واحد که هر واحد 19 باب داشته باشد) در حالی‌که باب فقط توانست 162بابازبیانفارسی (باب دهم از واحد نهم) و 209 باب از بیان عربی (آخر واحدیازدهم) را بنویسد و اضافه شدن دو باب ایقان به162 باب بیان فارسی دردی را نمی‌گشاید و هنوز تا 361 باب وعده داده شده توسط باب که موعود بیان می‌بایست تکمیل کند 197 باب کم دارد. پس معلوم است بایدبابیاندنبال کس دیگری به عنوانموعود بیانباشند تا واقعاً بیان فارسی و عربی را تکمیل کند تا وعده‌یباببه انجاز رسیده باشد و کتاب او متمم بیان فارسی باشد. تازه هنوز تتمیم بیان عربی روی زمین مانده است که آن خود موضوع را پیچیده‌تر می‌کند!!

 

ثانیاً:خطای دیگرشوقی افندیاین است که وی سال نگارشایقانرا سال 1278 دانسته است و حتماً این را از عبارت خودمیرزا حسینعلیدرایقاناستفاده کرده که می‌گوید:

هیجده سنه می‌گذرد که بلایا از جمیع جهات مثل باران بر آن‌ها (بابی‌ها) باریده.

که با اضافه کردن 18 به 1260 (سال اعلام بابیت باب) سال 1278به دست می‌آید. اماشوقی افندییادش رفته که خود میرزا در جای دیگر همین کتاب می‌گوید:

باری هزار و دویست و هشتاد سنه از ظهور نقطه فرقان گذشت.

و به این ترتیب زمان نگارشایقانرا حداقل تا سال 1280 مستمر و ادامه‌دار ذکر نموده است! یعنی نگارشایقانحداقل دو سال طول کشیده است از سال 1278 تا 1280؛ و بدین ترتیب ادّعای نوشته شدنایقاندردو شبانه روزتوسطشوقیامری خلاف واقع و ادعایی گزاف می‌نماید وبهائیانرا با چالش جدی روبرو می‌سازد و سخن رهبر آخرشان را در مورد اعظم کتببهائیانبی‌اعتبار می‌کند.

 

نکته‌ی دیگری که در قسمت نخست آمد ایمان داییسید باباست:
گفته شد
رساله خالویهکه بعد‌هاایقاننامیده شد رامیرزا حسینعلیبرای دعوت داییسید باب(سید محمد تاجر شیرازی) نوشت تا او را به دعوت جدید مؤمن گرداند. علیرغم ادعایعبدالبهاءدر مورد ایمان آوردن نام‌برده، مورخان او را تا آخر عمر مسلمانی معتقد و نهبابیشمرده‌اند.

 

محقّق گرانمایه استادسیدمحمد محیط طباطبائیدر دو مقاله ممتع خود که در سایت بهایی پژوهی آمده در این زمینه تحقیقاتی نموده‌اند و شواهدی گویا نشان داده‌اند. به نقل از کتب مورخانی همچونتذکره فسائیدر ذکر رجال شیراز و مدفون شدن نام برده طبق وصیتش در جوار حرم حضرت شاه‌چراغ در کنار اجدادش. و اگر اوبابیمی‌شده همچون رویه‌ی سایربابیانمثل اصحاببدشتو ضوضاهای سه‌گانه از دید همشهریان و مورخان مخفی نمی‌مانده است. گرچه فرضاً ایمان هم آورده باشد دلیل درستی مطالبایقاننمی‌توانست باشد و باید خود مطالبایقانمورد ارزیابی واقع گردد که در قسمت بعد به آن خواهیم پرداخت.

چنان که از مطالبایقانبرمی‌آید نویسنده در هنگام نوشتن آن، اعتقاد جزم به دعاویسید باب داشته، اسلام را منسوخ و دوره‌ی قرآن را پایان یافته و دین جدید را شرعبیانو کتاب آسمانی این آئین رابیانواحکام آن را واجب الاتباع می‌دانسته است. اوبابرا در ردیف انبیای اولواالعزم و بلکه بالاتر از آن‌ها می‌دانسته و در آن زمان برای خودش هیچ‌گونه ادعائی نداشته و مانند سایربابیانپیرو شرعباببوده و او را ترویج می‌نموده است. در این کتابمیرزا حسینعلی،سید بابرابحر البحور و جوهر الجواهر و سلطان السلاطین و مظهر وجود و معبود و جمال ازلی و بحر علم لدنی و نقطه‌ی وجود و طلعت محمودمی‌دانسته و خودش را نسبت به اوعبدیاخادم فانیمی‌شمرده و جانشینبابرامیرزا یحیی ازل(برادر کوچک‌تر خودش) می‌دانسته و او رامصدر امرنامیده و آن دوره رادوران صبح ازلمی‌شمرده و خود را متشرع به شرعبیانو مطیعمیرزا یحیی ازلجلوه می‌داده است. در صفحه‌ی 76 می‌گوید:

مقصود از این بیانات واضحه اثبات سلطنت آن سلطان السلاطین بود.

و در صفحه‌ی 139 می‌گوید:

رب اعلی روح ماسواه فداه بخصوص جمیع علمای هر بلدی توقیعی صادر فرمودند.

و در صفحه‌ی 76 خود راخادم درگاه و خادم فانیوبابرانقطه‌ی وجود و طلعت محمودخوانده است. و در صفحه‌ی 154 می‌گوید:

و این عبد در کمال رضا جان برکف حاضرم.

در همین جاازلرا مصدر امر خوانده و در محلّ دیگرمحبوب و یار پنهانی و مستور جهانیدانسته است. اگر چه وقتی او را کنار زده و خودش جایبابرا گرفت درکتاب بدیعهرچه توانست از سب و لعن و نسبت‌های ناشایست نثار او کرد. نسبت‌هایی که لایق اراذل و اوباش است. برخی پژوهشگران نوشته‌انداز همین دورنگی و تذبذب در عقیده و گفتار می‌توان ادراک نمود کهبهاءاللهپیغمبر نیست بلکه یک نفر بشر معتدل و موزون و یک فرد مودب با وجدان هم نیست و گرنه به برادرش این همه حرف زشت نمی‌زد.در آینده ما از این موضوع هم سخن خواهیم گفت. امّا در مورد اغلاط و اختلافات ایقان محقق گرانمایه استادمحیط طباطبائیمی‌فرمایند:

 

اینک در خاتمه نظر خوانندگان را درباره‌ی اغلاط و اختلافات لفظی و معنوی نسخه‌های چاپی و خطی ایقانبه این چند نکته جلب می‌کنم:

 

1- شیخ عبدالسلام آخوند زاده در رساله‌ی مدافعه و مطالعه خود نه بر مبنای اساسی استدلال ایشان را هدف انتقاد منطقی و کلامی قرار داده، ولی به نقاط ایراد لفظی و معنوی از عبارات ایقان نظری نیفکنده است و به میرزا ابوالفضل و خطیب حلبی مجال آن را داده است که یکی از تغافل شیخ بر خود ببالد و دیگری با نقل صد و پنجاه و اندی غلط ادبی گوش مدّعی را بمالد.

 

2- آقای محمّد رضای افضل که ایقان چاپ اصلاح شده 1318 قاهره را مورد مطالعه قرار داده هشتاد و چهار خطای آن را در کتاب مطبوع «فلتات و خطئات» بر شمرده است.

 

3- آقای ابوتراب هدائی در چاپ سوم از کتاب «این دین نیست» چهارصد و پنجاه مورد تفاوت یا تصحیح میان یک نسخه‌ی خطی از کتاب ایقان که در دست داشته با نسخه چاپ اول سربی قاهره یافته و در برابرهم در جدولی نهاده است. علاوه بر آن در ضمن نقل ده آیه از قرآن کریم تصرّفاتی یافته و نوشته است.

 

4- عده‌ای از جوانان فاضل پژوهشگر در تهران از مقابله دقیق چاپ اول ایقان با پنج چاپ دیگرجدولی فراهم آورده‌اند که 484 مورد اختلاف را در آن جدول قید کرده‌اند.

 

5- خطیب فاضل آقای حاجی شیخ محمود حلبی علاوه بر نقل جدول اختلافات مزبور، صد و پنجاه و چهار غلط ادبی از متن ایقان بیرون آورده و در کتاب «پژوهش جامع درباره‌ی ایقان» تألیف خود به تفصیل یاد کرده است. شاید دیگری در ضمن مراجعه‌ی تازه‌ای به موارد دیگری هم بر بخورد. چنان که یکی از دوستان فاضل نویسنده در ضمن مراجعه به آخرین صفحه از چاپ اول وقتی نظری برعبارت عربی «المنزول من الباء و الهاء» افتاد که در همه نسخ خطی و چاپی به همین صورت وارد است بر ذکر کلمه «منزول» به جای «نازل» اعتراضی داشت که در جدول اغلاط ادبی خطیب حلبی هم ذکر شده بود؛ ولی حذف حرف «الف» از آخر عبارت «الباء و والهاء» را قابل توجیه و تعلیل نمی‌دانست و می‌گفت در پایان غالب نسخه‌های خطی و چاپی ایقان و در کنار آن از دو حرف ب و هـ صورت رقمی امضای میرزا حسینعلی با اعداد 152 به چشم می‌رسد و وجود عدد «1» در آخر امضاء به یاد آورنده‌ی حذف بی جهت «الف» دنباله‌ی ب و هـ متن کتاب است.

اینک دست به دعا برداشته و از خداوند تبارک و تعالی می‌طلبیم:
ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب. 25 محرم سنه‌ی 1398هجری.
(پایان مطالب استاد محیط طباطبائی)
بحث کتاب‌شناسی را همین جا خاتمه داده و در قسمت بعد نگاهی به مطالب کتاب می‌اندازیم و به ارزیابی آن می‌پردازیم.

 

 

 

 

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام-9

بهائیت در ایران:

سيطره كامل بهائيت بر اركان و تشكيلات رژيم پهلوي


دوران حكومت پهلوي دوم را بايد يكي از مناسب ترين و مساعدترين ادوار براي رشد و گسترش سريع و شتاب آلود « بهائيت » در ايران ناميد , به گونه اي كه در هيچ يك از قطعات تاريخ اين سرزمين , اين فرقه ضاله نتوانست همچون اين دوره به طور رها و آزاد در عرصه ها و صحنه هاي مختلف حاكميت سياسي و فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي و نظامي و قضايي اين كشور به تاخت و تاز بپردازد و بر همه امور ايران سيطره يابد و از تمام امكانات و ابزارها و اهرمهاي حكومت براي تحقق اهداف خود بهره برداري نمايد.

اسناد و مدارك مسلم و قطعي و اعترافات عناصر وابسته به رژيم پهلوي , به وضوح و صراحت از اين واقعيت تلخ و انكارناپذير حكايت دارند كه دستگاهها و تشكيلات عريض و طويل حكومت شاه به طور كامل در چنبره قدرت بهائيان گرفتار آمده بود و عناصر اصلي اين فرقه مخوف و معارض با اسلام و قرآن و استقلال و تماميت ارضي ايران , با ارتباط با « انگليس » و « اسرائيل » و « آمريكا » و در مسير تحقق سياست هاي شيطاني سازمان هاي جاسوسي « اينتلجنت سرويس » و « موساد » و « سيا » , در تمام تار و پود نظام سياسي و حكومتي ايران رخنه كرده بودند و فرامين و برنامه ها و دستورالعمل هاي ديكته شده قدرتهاي استعماري را به مرحله عمل درمي آوردند و در كنار تلاش هاي بي وقفه اي كه براي تحقق اهداف و مقاصد اربابان خارجي خود داشتند , تمام مراكز حساس اقتصادي را نيز تحت سيطره خويش درآورده بودند و از منافع فراواني كه به دست مي آوردند , به نشر و ترويج بهائيت و اجراي دستور العمل هاي صادر شده از « بيت العدل » مستقر در اسرائيل مي پرداختند

ارتشبد « حسين فردوست » كه از مهره هاي مهم رژيم شاه ودربار محسوب مي شد و در مناصب حساسي چون معاونت ساواك , رياست دفتر اطلاعات ويژه شاه و رياست دفتر بازرسي شاه خدمت مي كرد , درباره تعامل تشكيلات بهائيان با حكومت شاه چنين مي گويد :

« ... يكي ديگر از فرقه هايي كه توسط اداره كل سوم ساواك با دقت دنبال مي شد , بهائيت بود. شعبه مربوط بولتن هاي نوبه اي (سه ماهه ) تنظيم مي كرد كه يك نسخه از آن از طريق من (دفتر ويژه اطلاعات ) به اطلاع محمدرضا مي رسيد. اين بولتن مفصل تر از بولتن فراماسونري بود. اما محمدرضا از تشكيلات بهائيت و به خصوص افراد بهايي در مقامات مهم و حساس مملكتي اطلاع كامل داشت و نسبت به آنها حسن ظن نشان مي داد. اصولا رضاخان نيز با بهائيت روابط حسنه داشت , تا حدي كه اسدالله صنيعي را كه يك بهائي طراز اول بود , آجودان مخصوص محمدرضا كرد. صنيعي بعدها بسيار متنفذ شد و در زمان علم و حسنعلي منصور و به خصوص هويدا به وزارت فرهنگ و وزارت خواربار رسيد . » (1 )

يكي از عناصر كليدي و مهم تشكيلات بهائيت تيمسار « عبدالكريم ايادي » نام دارد. او ابتدا به صورت « پزشك مخصوص دربار » به محمدرضا پهلوي نزديك مي شود و علاقه واعتماد شاه را به خود جلب مي نمايد. اين علاقه و اعتماد به تدريج به گونه اي شدت مي يابد كه ديدار او با عبدالكريم ايادي از هفته اي 3 روز به هر روز تبديل مي شود و سپس ديدار هر روز به كليه ساعات فراغت شاه تعميم مي يابد , به طوري كه صبح ها در حالي كه هنوز شاه از خواب بيدار نشده بود , ايادي خود را براي ديدار او حاضر مي ساخت و شب ها تا هنگام خواب نزد شاه باقي مي ماند.

« ايادي » با نفوذترين فرد دربار و مقتدرترين فرد كشور محسوب مي شد و براي خود مشاغل فراوان و كثير فراهم كرده بود كه همه حائز اهميت و پولساز بودند. رياست بهداري كل ارتش و اداره ساختمان هاي بيمارستان هاي ارتش و وارد كردن وسايل وداروها , رياست « اتكا » ارتش و نيروهاي انتظامي و تعيين روساي اتكاها و پرسنل آنها و وارد كردن نيازهاي كشور از انگليس و آمريكا اگر چه آنها در كشور موجود بود , رياست سازمان دارويي كشور و كنترل خريد دارو از خارج , رياست شيلات جنوب و صدور مجوز براي صيادي كشورهاي مورد نظر از جمله اموري بود كه عبدالكريم ايادي براساس مصالح بهائيت در تحت كنترل و سيطره خود درآورده بود.
حسين فردوست مي گويد : « مشاغل او را كنترل كردم و به 80 رسيد . به محمد رضا گزارش كردم . محمد رضا در حضور من از او ايراد گرفت كه 80 شغل را براي چه مي خواهي ايادي به شوخي جواب داد و گفت : مي خواهم مشاغلم را به 100 برسانم ! » (2 )

همچنين حسين فردوست باتوجه به سيطره كامل عبدالكريم ايادي بر تشكيلات دربار و دولت و كشور مي گويد : « در دوران هويدا , ايادي تا توانست وزير بهائي وارد كابينه كرد و اين وزرا بدون اجازه او حق هيچ كاري نداشتند. من مي توانم ادعا كنم كه يك هزارم كارهاي ايادي را نمي دانم , ولي اگر پرونده هاي موجود ارتش و نيروهاي انتظامي و سازمان هاي دولتي بررسي شود موارد مستندي مشاهده مي گردد كه به نظر افسانه مي رسد و بر اين اساس مي توان كتابي نوشت كه : آيا ايادي بهائي بر ايران سلطنت مي كرد يا محمدرضا پهلوي ! تمام ايرانيان رده بالا , چه در ايران باشند و چه در خارج , خواهند پذيرفت كه سلطان واقعي ايران ايادي بود.... در زمان حاكميت ايادي بود كه بهائي ها در مشاغل مهم قرار گرفتند . » (3 )

نفوذ و گسترش سيطره سياسي و اقتصادي بهائيان در ايران از اين تفكر تشكيلات جهاني بهائيت ناشي مي شد كه : ايران همان ارض موعودي است كه بايد به تصاحب بهائيان درآيد! عبدالكريم ايادي با توجه به عضويت در اين تشكيلات جهاني ماموريت داشت تفكر مزبور را در تمام عرصه ها و سيستم هاي حكومتي ايران به ظهور و عينيت برساند و او در اين ماموريت شيطاني آنچنان به پيشرفت هاي بزرگ و غيرقابل تصور دست يافت كه شاه و تشكيلات دربار و ارتش و سازمان هاي دولتي همچون موم در دستهاي او به بازي گرفته مي شدند.

طبيعي است كه قدرت و سيطره عبدالكريم ايادي با حمايت هاي كشورهاي خارجي تثبيت گرديد. او به دليل نقش كليدي و حساسي كه در جاسوسي و ارائه كليه اطلاعات لازم به سرويس هاي مخفي و اطلاعاتي كشورهاي بيگانه داشت , توانست بهائيان ايران را به اوج قدرت سياسي و اقتصادي برساند و اصولا ورود و نفوذ اين عنصر در دربار و تشكيلات ارتش و دولت توسط قدرتهاي استعماري صورت گرفت و از همانجا قدرت و تسلط همه جانبه بهائيت در ايران رشد و گسترش يافت , به گونه اي كه فرامين عبدالكريم ايادي بر تمام نظام و سيستم حكومتي و عناصر و سران بالاي رژيم حاكم بود و كسي را ياراي مخالفت با آن نبود.
ارتشبد حسين فردوست ـ كه خود عنصر فاسد و جنايتكار و وابسته به دربار و محرم اسرار شاه بود و از نزديك با عبدالكريم ايادي تعامل داشت (4 ) درباره نقش اطلاعاتي اين عنصر براي كشورهاي بيگانه و سيطره و حاكميت او بر تشكيلات دولت , چنين اعتراف مي نمايد :

« ايادي , جاسوس بزرگ غرب و مطلع ترين منبع اطلاعاتي سرويس هاي آمريكا و انگليس در دربار و كشور بود و نفوذ او با نفوذ محمدرضا مساوي بود. نخست وزيران , به خصوص هويدا , روساي ستاد ارتش , و كليه مقامات مهم مملكتي اعم از وزير و نماينده مجلس و امثالهم دستورات او را كه نخست به فرم خواهش بود و اگر اجرا نمي شد به فرم امر , اجرا مي كردند . » (5 )

جاسوسي و خيانت به آب و خاك و خدمت به بيگانگان , « صفت مشترك » همه بهائيان است و اين امر چه در گذشته و چه در حال , روشن و مستند و اثبات شده مي باشد. اين تنها حسين فردوست نيست كه اعلام مي كند « بهائي هايي كه من ديده ام واقعا احساس ايرانيت نداشتند و اين كاملا محسوس بود و طبعا اين افراد جاسوس هاي بالفطره بودند . » (6 ) بلكه تمام كساني كه همچون او با اين عناصر حشر و نشر و مراوده و تعامل داشته اند بر اين واقعيت تلخ صحه مي گذارند. همين صفت و خصيصه مشترك است كه بهائيان را به صورت ابزارهاي كارآمد به بهره برداري هاي سازمان هاي جاسوسي انگليس و اسرائيل و آمريكا مي رساند و زماني هم كه اين جاسوسان بالفطره به دام نيروهاي امنيتي ما گرفتار مي آيند و پس از محاكمه در دادگاههاي انقلاب به اعدام محكوم مي شوند , ناله هاي حقوق بشري دشمنان بشريت از گلوها بالا مي آيد و خود را به حمايت از اين جاسوسان و خيانتكاران به استقلال و تماميت ارضي ايران موظف مي دانند!

يكي ديگر از عناصر كليدي بهائيت در تشكيلات دربار و دولت پهلوي دوم , « امير عباس هويدا » نام دارد.

« ميرزا رضاقناد » پدربزرگ هويدا از مريدان فداكار « عباس افندي » محسوب مي شد و با نزديكي و تقربي كه به رهبر بهائيت پيدا كرد از ايران به اسرائيل رفت و در « عكا » در خدمت تشكيلات بهائيت درآمد.

عباس افندي , « حبيب الله خان » پسر ميرزا رضا قناد و پدر هويدا را براي ادامه تحصيل به اروپا گسيل داشت . او پس از پايان تحصيلات به ايران بازگشت و به مرور به وزارت خارجه راه يافت و از اين طريق مامور به خدمت در سوريه و لبنان شد و در اين منصب با انگليسي ها رابطه برقرار نمود و ضمن خدمت به سازمان جاسوسي اين كشور , به تبليغ و ترويج بهائيت پرداخت . امير عباس هويدا يكي از دو پسر حبيب الله خان بود كه همچون پدر به مسلك بهائيت درآمد و در خدمت به اين فرقه ضاله و تبليغ و گسترش عقايد كفرآميز آن از هيچ تلاش و كوششي در هيچ برهه از عمر خويش دريغ نورزيد.

درباره ارتباط پنهان هويدا با تشكيلات بهائيت اسناد و مدارك روشن و صريحي وجود دارد كه به بعضي از آنها اشاره مي كنيم .

سند اول , نامه مورخ 1343,6,12 است كه يكي از عناصر اصلي بهائيت ايران به نام « قاسم اشراقي » براي « دكتر فرهنگ مهر »

معاون وزارت دارائي ارسال مي نمايد و از وقوع حادثه تصادف براي هويدا كه در آن تاريخ وزير دارايي بود ابراز تاسف مي كند. در اين نامه خطاب به معاون وزارت دارائي وقت , چنين آمده است :

« به مناسبت پيشامدي كه براي جناب آقاي هويدا وزير محترم دارايي رخ داده , خواهشمند است مراتب تاثر و تاسف اينجانب و برادرانم را به عموم هم مسلكان و به خصوص جناب آقاي ثابت پاسال مدير محترم تلويزيون ايران كه بزرگترين خدمتگزار فرقه ما هستند ابلاغ فرمائيد . » (7 )

سند دوم , گزارش ساواك از جلسه بهائيان ناحيه 2 شيراز در تاريخ 1350,5,19 مي باشد . در اين سند درباره گفتگوي عناصر بهائي درباره قدرت و نفوذ بهائيت در حكومت و نقش كليدي اميرعباس هويدا چنين آمده است :

« جلسه اي با شركت 12 نفر از بهائيان ناحيه 2 شيراز در منزل آقاي هوشمند زير نظر آقاي فرهنگي تشكيل گرديد. پس از قرائت شروع و خاتمه و قرائت صفحاتي از كتاب لوح احمد وايقان , آقايان فرهنگي و محمدعلي هوشمند پيرامون وضع اقتصادي بهائيان در ايران صحبت كردند. فرهنگي اظهار داشت : بهائيان در كشورهاي اسلامي پيروز هستند و مي توانند امتياز هر چيزي را كه مي خواهند بگيرند. تمام سرمايه هاي بانكي و ادارات و رواج پول در اجتماع ايران مربوط به بهائيان و كليميان مي باشد. تمام آسمان خراش هاي تهران , شيراز و اصفهان مال بهائيان است ... شخص هويدا بهائي زاده است . عده اي از مامورين مخفي ايران كه در دربار شاهنشاهي مي باشند مي خواهند هويدا را محكوم كنند , ولي او يكي از بهترين خادمين امرالله است ... آقايان بهائيان , نگذاريد كمر مسلمانان راست شود ... (8 )

 

به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي

 

پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت (بخش دوم)

 

 

 

بهائیت در ایران : در سال 94 از خانم رئوفی یک اثر با عنوان "بهائیت از درون " به چاپ رسیده و روانۀ بازار کتاب شده است. از ایشان در خواست کردیم بعد از گذشت تقریبا ً دو دهه از پذیرش دین اسلام به چند پرسش پاسخ دهند. بخش دوم این مطالب جهت استفاده کاربران گرامی ارائه می­گردد.

(بهاء)            (باب)

2-  سؤال بعدی ما از خانم رئوفی این است که بهائیان معتقدند که بهائیت یک شریعت آسمانی و الهی است و میرزا حسینعلی نوری شارع مقدس آنهاست و همچنین معتقدند که سید علی محمد نیز هم پیامبر و هم بشارت دهنده بوده از آنجاییکه یکی از وجوه تمایز پیامبران با انسانهای معمولی معجزات آنهاست آیا پیامبران بهائیان هم توانسته­اند معجزه ای ارائه دهند؟

خیر باب و بهاء هیچ کدام برای اثبات حقانیت خود معجزه ای ارائه ندادند و پاسخ خود بهائیان این است که تعالیم الهی مبتنی بر علم و عقل هستند و از آنجاییکه دیگر دوره­ی موهومات گذشته احتیاجی به ارائه­ی معجزه نیست و دلیل دیگر این که معجزه مختص همان زمان است و با گذشت زمان معجزه بی تأثیر میشود اما همه­ی ما میدانیم که اولاً پیامبران باید دارای معجزه باشند تا در مراحل اولیه تفاوت خود را از سایر بندگان خدا به اثبات برسانند و دیگر اینکه معجزات الهی جزو موهومات نیست در طول تاریخ معجزات بزرگی رخ داده و همین مسئله وجود خدا را به اثبات رسانده و گذشته از همه­ی اینها باید از آنها بپرسیم: پس چگونه است که در بعضی مواقع استناد به معجزات می­کنند از جمله :

دربارۀ فرار سید علی محمد باب از جوخه­ی اعدام تصریح به غیب شدن او می­کنند. آیا این مطابق با علم و عقل است؟ گرچه فلسفۀ این غیب شدن و این فرار از اعدام به وسیلۀ شاهدان حکومتی و مورخین و مستشرقین ثبت شده اما موضوع این است که بهائیان مسائلی را عنوان می­کنند که هر کدام دیگری را نقض می­کند.

3- آثار باب به چه زبانی نوشته شده است؟

بیشتر آثار خود او به عربی است و این خود جای تأمل دارد که چگونه او که خود را پیغمبر خدا معرفی کرده و در ایران هم ظهور نموده آثارش به زبان عربی است ؟؟

4- آیا بهاء ادعای خدایی نیز می کند؟

«ای اهل انشاء نداء مالک اسماء را بشنوید که از طرف زندان اعظم خود شما را نداء می کند که خدایی جز من مقتدر متکبر متسخر متعالی علیهم حکیم نیست خدایی جز او مقتدر بر تمام عوالم است نیست. اگر بخواهد عالمی را به حکمتی که از نزد او است می­گیرد بر حذر باشید که در این امری که ملاء اعلی و اهل مدائن آسمان از برای آن خضوع کرده اند توقف کنید. از خدا بپرهیزید و از محجوبان نباشید. پرده ها را به آتش محبت من و سبحات را به این اسمی که ما بدان عالم را مسخر کرده ایم بسوزانید.[1]

«در دو مقام و مقاماتی که ارض پروردگار رحمن شما استقرار یافته است خانه ی بلند مرتبه بسازید این چنین مولای عارفان شما را امر میکند. بر حذر باشید که شئونات زمین شما را از آنچه بدان امر شدید از طرف قوی امین آمر شدید باز دارد در میان مردم بر وصفی که به شبهات کسانیکه وقتی خدا به سلطان عظیم ظاهر می شود بدو کافر می شوند. شما را منع نکند مظاهر استقامت باشید، بر حذر باشید که آنچه در کتاب نازل شده است شما را از این کتابی که به حق سخن می گوید: که نیست خدایی جز من عزیز حمید باز ندارد...»[2]

«ان یشرب کاس ماء عندکم اعظم من ان تشربن کل نفس ماء وجوده بل کل شیئ ان یا عبادی تدرکون»[3]

مترجم می گوید :( این عبارت قابل ترجمه نیست من از خوانندگان گرامی تمنا دارم آنرا تجزیه و ترکیب و معنی کنند تا معلوم شود که بهاء چه قدر بی سواد بوده و چقدر مهمل گو بوده است.)[4]



[1]بهرام افراسيابى،تاريخ جامع بهائيت، ص 389.

[2] همان

[3] همان

[4] همان

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام-8

 

بهائیت در ایران:ادامه از بخش 7

0000

گروههاي انشعابي بهائيت و اصول مشترك براي معارضه با اسلام و خدمت به بيگانگان

پس از مرگ « عباس افندي » (عبدالبها) , « شوقي افندي رباني » راه باطل و گمراهي آفرين او را تداوم بخشيد و در تقويت و گسترش مذهب استعمار ساخته « بهائيت » از هيچ تلاش و فعاليتي دريغ نورزيد.

عباس افندي به هنگام مرگ فرزند پسر نداشت تا او را به پيشوايي و رهبري بعد از خود بگمارد و به همين دليل براي رهبري بهائيت چاره اي ديگر انديشيد كه عبارت بود از بنيان نهادن سلسله « ولايت امرالله » !

بر اساس آنچه عباس افندي تحت عنوان « الواح وصايا » از خود باقي گذاشت , « ولي امر » ها بايد پي در پي و يكي پس از ديگري زمام رهبري و رياست بهائيت را به عهده بگيرند و هر كدام از آنها جانشين پس از خود را تعيين نمايد. اين « ولي امر » ها بايد هر كدام حافظ اصول و مباني و فروع بهائيت باشند و از طرف همه بهائيان جهان به طور كامل تبعيت و اطاعت شوند.
شوقي افندي رباني , نوه دختري عباس افندي , اولين ولي امرالله بود كه بر اساس الواح وصايا , رهبري بهائيت را به عهده گرفت تا پس از او سلسله اوليا امر در نسل و فرزندان او تداوم يابد.

پس از به قدرت رسيدن شوقي افندي عده اي به مخالفت پرداختند و از همين جا اختلافات در بهائيت به وجود آمد.
گروهي از مخالفان , الواح وصايا را معتبر ندانستند و از همين رو به رهبري و اطاعت شوقي افندي در نيامدند و « ميرزا احمد سهراب » را كه از نزديكان و خويشاوندان شوقي افندي بود به رهبري برگزيدند و خود را « سهرابي » ناميدند و با تشكيل « كاروان خاور و باختر » به فعاليت هاي باطل بهائي گري پرداختند.

گروهي ديگر از مخالفان , خود را از مهلكه كفر و الحاد بهائيت نجات دادند و به دامان پر مهر اسلام التجا جستند و از گذشته هاي سياه و عقايد و افكار باطلشان توبه نمودند. در ميان اين افراد , عبدالحسين آيتي (آوار) , ميرزاحسين نيكو , و فضل الله صبحي (كاتب وحي بهائيت ) از ديگران سرشناس تر بودند. اينان كه پس از بازگشت به اسلام مورد ناسزاگويي شوقي افندي واقع شدند , با نوشتن كتاب هايي چون كشف الحيل , فلسفه نيكو , و خاطرات صبحي به افشاي سوابق زشت و باطل شوقي افندي اقدام نمودند.
شوقي افندي بهائيت را به صورت يك تشكيلات حزبي , محافل منتخب محلي و ملي , شركتهاي تجارتي قوام بخشيد و در گسترش آن به شدت كوشيد. براساس نظام كنترل اجتماعي تثبيت شده در اين تشكيلات , هر كس كه بر خلاف نظر و تمايل شوقي افندي عمل مي كرد ابتدا از تشكيلات تحت عنوان « طرد اداري » اخراج مي شد و سپس از جامعه تحت عنوان « طرد روحاني » رانده و منفور مي گرديد و بدينوسيله مجازات مي شد.

در دوران حيات شوقي افندي و پس از تشكيل حكومت اسرائيل توسط انگليس , فرقه بهائيت به دليل سرسختي و عداوت عليه اسلام و قرآن مورد توجه و نظر خاص اسرائيل قرار گرفت و اموال آنان تحت حمايت درآمد و از ماليات معاف گرديد. شوقي افندي هم به سرسپردگي و خدمات خالصانه براي اسرائيل همت گماشت و هم او بود كه براي اولين بار نام « ارض اقدس » و « مشرق الاذكار » را براي بزرگداشت اسرائيل استفاده نمود و اين كشور غاصب را مركز اصلي بهائيت قرار داد و با يهوديان و صهيونيست ها در اوج احترام و بزرگداشت مواجهه نمود و اين در حالي بود كه بر اساس تعاليم ساخته دست استعمار , بهائيان مال و جان و ناموس مسلمانان را مباح اعلام مي نمودند و به شكنجه و سپس شهادت آنان مي پرداختند! (1 )

سرانجام « شوقي افندي « در سال 1336 هجري شمسي در لندن در گذشت و همانجا مدفون گرديد.

بر خلاف پيش بيني و پيشگويي « عباس افندي » كه قرار بود رهبري بهائيت تحت عنوان ولايت امرالله در سلسله نسل شوقي افندي تداوم يابد , او عقيم بود و فرزندي از خود باقي نگذاشت .

شوقي افندي با توجه به وجود اين مشكل , قبل از مرگ خود براي تداوم بهائيت به تشكيل « بيت العدل اعظم الهي » ! فرمان داد. بر اساس الواح وصاياي عباس افندي بايد پس از آن كه شوقي افندي رباني به عنوان اولين « ولي امر الله » , قبل از مرگ خود « ولي امرالله ثاني » را تعيين نمود , از ميان رجال بهائي هشت نفر انتخاب شوند و به رياست ولي امرالله ثاني و با تشكيل بيت العدل اعظم به اداره و رشد و گسترش بهائيت بپردازند.

با وجود اين پيش بيني ها و تعيين وظايف , پس از مرگ شوقي افندي رباني چند دستگي و تشتت و نزاع در ميان عناصر اصلي بهائيت شدت گرفت و بر سر جانشيني و رهبري اين مذهب و حزب استعماري به اختلاف و كشمكش روي آورد كه در اثر آن , سه گروه انشعابي در بهائيت به وجود آمد :

1 ـ گروهي از بهائيان , زن آمريكايي شوق افندي رباني را به نام « روحيه ماكسول » به رهبري خود انتخاب كردند.
روحيه ماكسول با اين كه به خوبي مي دانست همسرش شوقي افندي در سال 1308 هجري شمسي « ايادي امرالله » را تعيين نموده و در سال 1330 هجري شمسي دستور بنيان نهادن « بيت العدل اعظم » را صادر كرده و جانشيني به نام « ميسن ريمي » براي خود انتخاب نموده است , پس از مرگ شوهرش همه انتصابات و انتخابات را ملغي اعلام كرد و خود به تصاحب قدرت پرداخت . (2 )

روحيه ماكسول و طرفدارانش در لندن كنفرانسي از عناصر اصلي بهائي تشكيل دادند و نه نفر از اعضاي مجلس بيت العدل را انتخاب كردند و پس از آن به برپايي اين مجلس در « حيفا » (فلسطين اشغالي ) اقدام كردند. اين بيت العدل هم اينك نيز داير است و هر چند سال يك بار انتخابات مجدد برگزار مي گردد و از اين طريق بر پيروان اين شاخه از بهائيت در جهان رهبري و حكمراني مي نمايد.
پيروان روحيه ماكسول درباره او اين چنين اعلام نظر مي كنند :

« او پنجمين پيشواي بهائيت و اداره كننده فرقه بهائي در جهان است . » (3 )

2 ـ گروه ديگري از بهائيان , به مخالفت با رهبري روحيه ماكسول پرداخته و بيت العدل حيفا را ساختگي و فاقد اعتبار اعلام كردند. به اعتقاد آنان جانشين و رهبر اصلي بهائيت « چارلز ميسن ريمي » مي باشد و هم او « ولي امرالله ثاني » است كه توسط شوقي افندي رباني تعيين شده است , چنانكه شوقي افندي پيش از مرگ علاوه بر انتخاب او , ايادي امرالله را نيز تعيين نموده و دستور تشكيل بيت العدل اعظم را نيز صادر كرده است .

« چارلز ميسن ريمي » فرزند يكي از روحانيون كليساي اسقفي مي باشد كه در سال 1253 هـ . ش در يكي از شهرهاي كنار رودخانه « مي سي سي پي » پاي به عرصه وجود مي نهد و با تعليمات كليساي اسقفي پرورش مي يابد. او با شوقي افندي رباني سابقه طولاني داشته است و از جانب او به حيفا برده مي شود و به عنوان نماينده وي در جلساتي كه خود حضور نداشته است , شركت مي كند.
پيروان چارلز ميسن ريمي او را جانشين شوقي افندي و پنجمين پيشواي بهائيت مي دانند. و او را « ولي امرالله ثاني » ! و « عزيزالله » ! مي نامند.
مخالفان ميسن ريمي مي گويند او آمريكايي است و فارسي و عربي نمي داند و نمي تواند به تفسير و تبيين الواح عربي و فارسي بپردازد! حملات ميسن ريمي عليه ايادي امرالله كه بر خلاف تصميماتش عمل نموده و به رهبري اش خرده مي گيرند , موجب طرد او از جانب ايادي امرالله شده است . (4 )

3 ـ گروه ديگري نيز از بهائيت انشعاب اختيار كردند كه به « سمائي » معروف مي باشند و به همراه گروه دوم معروف به « ريمي » ها ـ كه به آن اشارت رفت ـ در كشورهاي هند , پاكستان , اندونزي , ايران و آمريكا پيروان و طرفداراني را گرد آورده اند.
شيوه شكل گيري « سمائي ها » به اين صورت بود كه جواني از خراسان در كشور اندونزي بپاخاست و اعلام نمود كه « موعود كتاب اقدس بهائيت » و صاحب « دين و آيين جديد » مي باشد! نام اين شخص « جمشيد معاني » ملقب به « سماالله » است كه همچون ساير بهائيان كه « كتاب بيان » سيدعلي محمد باب و « كتاب اقدس » ميرزا حسينعلي نوري (بهاالله ) را مستند ادعاهاي خود مي دانند و بر اصول و مباني و فروع و تعاليم استعمار ساخته آن استناد مي جويند , خود را موعود الواح و تعاليم كتاب اقدس بهائيت يعني « من يظهره الله جديد » ! ناميد.

هم اكنون اين سه گروه و شعبه ياد شده از بهائيت , در حال فعاليتهاي مخرب استعماري عليه اسلام مي باشند و با شبكه هاي وسيعي كه زير نظر « ايادي امرالله » قرار دارند , كار تبليغ و ترويج آموزه هاي كفرآميز و استعمار ساخته بهائيت را در سراسر جهان سامان دهي مي كنند.

امروز , « بيت العدل » مركزيت اين فرقه را به عهده دارد , و « ايادي امرالله » نقش حفاظت و تبليغ و ساير وظايف مربوط به رشد و گسترش اين مذهب استعمار ساخته را ايفا مي نمايند.

براي تشكيل « بيت العدل » به عنوان « مركزيت بهائيت » , شوقي افندي هشت سال پيش از مرگش ابتدا به تاسيس يك « هيئت بين المللي بهائي » با اهداف زير اهتمام ورزيد :

الف ـ با اولياي حكومت اسرائيل رابطه برقرار نمايد!

ب ـ او را در ايفاي وظايف مربوط به ساختمان فوقاني مقام اعلي كمك كند.

ج ـ با اولياي كشوري در باب مسائل مربوط به احوال شخصي وارد مذاكره شود.

اين هيئت پس از تغيير و تحولاتي مي بايد به شكل بيت عدل عمومي در آمده اعضاي آن از طريق انتخابات معين شوند . (5 )

اعضاي انتخاب شده هيئت بين المللي بهائي كه به نام « بيت العدل اعظم الهي » ! و در نقش « مركزيت سياسي بهائيت » فعاليت آغاز كرد , نه نفر بودند.

براي بنيان نهادن « ايادي امرالله » نيز شوقي افندي رباني قبل از مرگش اقدام نمود و با گزينش او , بيست و هفت نفر براي انجام مسئوليت حفاظت و ترويج بهائيت انتخاب شدند. تعداد 9 نفر از اين افراد « ايراني » و بقيه « خارجي » مي باشند!

گروههاي سه گانه ياد شده بهائيت , با وجود اختلافات فرقه اي با يكديگر , در اصول و مباني و تعاليم بهائيت و اهداف و ماموريت هاي سياسي و استعماري و سرسپردگي براي كشورهاي غربي همچون انگليس و آمريكا , « مشترك » و « متحد » عمل مي نمايند! و از همين جا به وضوح مشخص مي شود كه اين انشعاب ها و تعدد فرقه هاي بهائيت , به دست استعمار صورت مي گيرد و به نفع آنان تمام مي شود. اين انشعاب ها به عنوان ضرورتهايي چون ايجاد « تنوع » و « نوگرايي » براي صيانت بهتر از اصول و مباني دين ساخته شده دست قدرتهاي سيطره جو و نيز تداوم حفاظت از منافع غرب و آمريكا و اسرائيل , لازم و حياتي مي گردد!
شوقي افندي قبل از مرگ خويش براي رفع مشكلات بهائيت , سلسله « ايادي امرالله » را بنيان نهاد و با گزينش او 27 نفر براي انجام مسئوليت حفاظت و ترويج بهائيت انتخاب شدند كه 9 نفر از اين افراد « ايراني » و بقيه « خارجي » مي باشند. « ايادي امرالله » تحت نظر « بيت العدل » كه مركزيت بهائيت محسوب مي شود و در « اسرائيل » قرار دارد , فعاليت مي نمايد!

گروههاي انشعابي بهائيت با وجود اختلافات فرقه اي با يكديگر , در اصول و مباني و تعاليم بهائيت و اهداف و ماموريت هاي سياسي و استعماري و سرسپردگي براي كشورهاي غربي همچون انگليس و آمريكا , « مشترك » و « متحد » عمل مي نمايند!

جمعي از عناصر اصلي و سرشناس بهائيت همچون عبدالحسين آيتي و ميرزا حسين نيكو و فضل الله صبحي , خود را از مهلكه فرقه ضاله بهائيت نجات دادند و به دامان پرمهر اسلام بازگشتند و با انتشار كتاب هاي ارزشمندي چون « كشف الحيل » و « فلسفه نيكو » و « خاطرات صبحي » به افشاي تعاليم باطل و سوابق زشت رهبران بهائيت اقدام نمودند.


به نقل از جمهوري اسلامي



پاورقي :
1 ـ بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , مركز اسناد انقلاب اسلامي , ص 257
2 ـ انشعاب در بهائيت , اسماعيل رائين , موسسه تحقيقي رائين , ص 203
3 ـ همان منبع , ص 232
4 ـ بهائيت در ايران , ص 261 ـ 260
5 ـ همان منبع , ص 262

 

صفحه158 از318
06 آذر 1403 0 نظر

بهائیت در ایران : کتاب «سید علی‌­محمد شیرازی(باب) و شورش­ بابی‌­ها در مازندران» نوشته سینا فروزش  توسط انتشارات سروش ...

06 بهمن 1400 0 نظر

بهائیت در ایران : برنامه هاي راديو به قدري وقيح بود که کارشناسان ساواک را نسبت به تبعات اجتماعي آنها بيمناک مي ساخت. ...

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی