×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

مقالات بهائیت

مقالات بهائیت (3597)

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36

پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت (بخش ششمقسمت دوم )

نوشته شده توسط

پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت (بخش ششمقسمت دوم  )

 

بهائیت در ایران: مدت زمانی است که از خانم رئوفی یک اثر با عنوان "بهائیت از درون " به چاپ رسیده و روانۀ بازار کتاب شده است. از ایشان در خواست کردیم بعد از گذشت تقریبا ً دو دهه از پذریرش دین اسلام به چند پرسش پاسخ دهند. ادامه­ی بخش ششم این مطالب جهت استفاده کاربران گرامی ارائه می­گردد.

ادامه­ی متن مناظره :

-نظام العلما: ای سید احسنت به این ادعایی که کردی امیرالمؤمنین به این اسم خوانده میشد و کسی که او را بدین اسم خواند پیغمبر (صلی الله )بود که فرمود : «انا مدینة العلم و علی بابها » من شهر علم می­باشم و علی در آن شهر است. علی علیه السلام بعد فرمود «سلونی قبل ان تفقدونی لأن بین جنبی علماً جماعاً » پیش از آن که مرا نیابید از من بپرسید زیرا میان دو پهلوی من علوم بسیاری است. اکنون پاره ای از مسائل مشکله نزد من است که حل آنها را از شما میخواهم و از جمله آنها چیزی مربوط به طب علم است.

-علی محمد: من درس طب نخوانده ام.

-نظام العلما: از علوم دینی می­پرسم ولی از جمله شروط معرفت این علم فهم معانی آیات و حدیث است و فهم آن هم متوقف بر معرفت علوم، نحو، صرف، معانی، بیان، بدیع، منطق و علوم دیگری می­باشد پس من از همان علوم مقدماتی می­پرسم و ابتدا از صرف شروع می­کنم.

-علی محمد: من علم صرف را هنگام کودکی خوانده ام.

-نظام: آیۀ شریفۀ «هوالذی یرکم البرق خوفاً و طمعاً » برای ما تفسیر کن ترکیب نحوی آن را بیان نما، بگو شأن نزول سورۀ کوثر چیست و چه علت دارد که خدا پیغمبرش را بدین سوره تسلیت داده؟

-علی محمد: مهلت

-نظام العلما: معنای فرمایش امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام ) چیست که در مجلس مأمون در جواب سؤال او پرسید چه دلیل بر خلاف جدت علی بن ابی طالب داری؟ حضرت فرمود: اگر نبود بنأ منا.

-علی محمد: این حدیث نیست.

-نظام العلما: هرچه باشد آیا از مقالات عرب هم نیست؟ تفسیرش را بیان کن.

-علی محمد: رخصت و مهلت.

-نظام العلما: معنای حدیث «لعن له العین ظلمت العین الواحده » چیست؟

-علی محمد: نمیدانم

-نظام العلما: مفهوم «إذا دخل الرجل علی الخنثی علی الأنسی وجب الغسل علی الخنثی دون الرجل و الأنثی» یعنی چه؟

-علی محمد: سکوت!

-نظام العلما: تألیفات خود را به عقیدۀ خودت بر اساس فصاحت و بلاغت ساخته ای پس اکنون بگو ببینم چه نسبتی از نسب اربع میان فصاحت و بلاغت وجود دارد و چرا شکل اول بدیهی الأنتاج است؟

علی محمد سکوت نمود و از جواب عاجز ماند.

-نظام العلما: ای سید، من سؤال دیگری از تو می­کنم و دیگر سؤالی هم ندارم ولی سؤال آن است که اگر ما گمان کنیم و تسلیم شویم که این علومی که اکنون در نزد بشر موجود است، تمامش قال و قیل است و به قدر پشیزی به حال بشر مفید نیست، پس ما از تمام آن علوم صرف نظر کرده عادتی را که از زمان قدیم معدد و پیروی خردمندان جهان بوده است پیروی می­کنیم و چون این مقدمه معلوم شد پس اکنون من از شما میپرسم چنان که از کتاب ها و احوال شما معلوم می­شود، شما گاهی ادعای رسالت می­کنید زمانی مدعی مهدویت می­باشید و گاهی دیگر ادعای ولایت دارید ما اینجا حاضر شدیم که از شما بپرسیم آیا معجزات و کراماتی دارید که حجت شما بر مردم باشد.

علی محمد: هرچه میخواهی بخواه.

-نظام العلما: ای سید، بر تو پوشیده نیست که پادشاه ایران به بیماری نقرس مبتلا است و آن بیماری سخت است که اطباء از معالجۀ آن عاجزند و اکنون از شما میخواهم که او را از چنین دردی که دوای آن نایاب است شفا دهی.

-علی محمد: این کار غیر ممکن است.

ناصر الدین شاه (ولایت عهد) گفت: ای سید، این آقایی که اکنون با شما مناظره می­کند، معلم من است او کسی است که مرا نیکو ادب کرده است ولی اکنون پیر شده طراوت جوانی را از دست داده و نمی­تواند در سفر و حضر با ما ملازم باشد.آیا می توانی او را به دورۀ جوانی برگردانی ؟

-علی محمد شیرازی: این محال است.

-نظام العلما: ای مردم بدانید که این مرد پیمانه اش خالی است و انبانش از هر معقول و منقولی تهی است او مغرور به باطل و سفیه و جاهل است. هیچ معجزه و کرامتی ندارد و شایستۀ هیچ گونه احترامی نیست.

-علی محمد شیرازی: (در حالیکه از این تقبیح و توبیخ عصبانی شده بود) ای نظام این چه سخنی است که میگویی؟ منم آن مردی که هزار سال است در انتظار او می­باشید.

-نظام العلما: آیا تو مهدی منتظر و امام قائم می­باشی؟

-علی محمد: آری، من همان هستم.

نظام العلما: مهدی نوعی هستی یا مهدی شخصی؟

-علی محمد: من عین همان مهدی شخصی هستم.

-نظام العلما: نام پدر، مادرت چیست و کجا متولد شده ای؟

-علی محمد: اسمم علی محمد. اسم پدرم میرزا رضای بزاز. مادرم خدیجه و محل ولادتم شیراز است و سی و پنج سال هم از عمرم می­گذرد.

-نظام العلما: اسم مهدی منتظر ما مهدی، اسم پدرش حسن، اسم مادرش نرجس و محل ولادتش سِرّ مِن رأی (سامرا) است پس چگونه این مشخصات بر تو تطبیق ندارد؟

-هم اکنون به شما نشان میدهم تا معلوم گردد که من در دعوی خود صادق هستم.

-حضار دسته جمعی :«حبا و کرامتة.کرامت خویش را ظاهر کن »

-علی محمد: من در یک روز هزار بیت می­نویسم. (بیت در اصطلاح خطاطان پنجاه حرف است )

حضار: بر فرض آن که درست بگویی. این که کرامت نشد. زیرا بسیاری از نویسندگان در این هنر با تو شریکند.

-نظام العلما: من در زمان توقف در عتبات عالیات کاتبی داشتم که به روزی دوهزار بیت کتابت می­کرد و آخرالامر کور شد. شما هم این عمل را ترک کنید و الا کور خواهید شد.[1]

به هر حال دربارۀ آن نشست تاریخی سندی معتبر در دست است که چگونگی گزارش نشست را ولیعهد (ناصرالدین میرزا) به محمد شاه نوشته که نسخۀ اصلی آن هم اکنون هم در کتابخانۀ مجلس موجود و میرزا ابوالفضل گلپایگانی مقربان بهائیت در کتاب «کشف الغطاء» که به دستور عبدالبهاء نوشته و به چاپ رسانیده در این جا عین آن منعکس می­شود. این سند از هر نظر معتبر و مستند می­باشد زیرا نوشتۀ رسمی دولتی،گزارشی است که ولیعهدی برای آگاه بودن شاهی نوشته پیداست که گمان دروغ و گزاف کمتر توان برد. از آن سو خود بهائیان این مدرک را تأیید کرده و معتبر می­دانند و جای هیچگونه ایرادی از جانب ایشان نمی­رود. گذشته از اینها با آنچه ناسخ التواریخ و قصص العلما نوشته اند برابر است. با این تفاوت که شرح جلسه در آن منابع به درازا کشیده ولی در اینجا سخن کوتاه گشته.[2]

«قسمتی از متن عریضه ولیعهد ناصر الدین میرزا به محمدشاه قاجار :

"هوالله تعالی شأنه"

«قربان خاک پای مبارکت شوم، در باب فرمان قضا جریان صادر شده بود که علما طرفین را احضار کرده با او گفتگو نمایند. حسب الحکم همایون محصل فرستاده با زنجیر از ارومیه آورده به کاظم خان سپرد و رقعه به جانب مجتهد نوشت که آمده با عدله و براهین و قوانین مبین گفت و شنید کنند و جناب مجتهد در جواب نوشتند که از تقریرات جمعی از معتدین و ملاحظۀ تحریرات این شخص بی دین و کفر او اظهر من الشمس و اوضع من الامس است. بعد از شهادت شهود تکلیف داعی مجدداً در گفت و شنیدن است ...حتی از مسائل بدیهه فقه از قبیل شک و صرف پرسیدند نتوانست و سر به زیر افکند و باز از آن سخن های بی معنی آغاز کرد که من همان نورم که به کوه طور تجلی کرد. زیرا در حدیث است که آن نور، نور یکی از شیعیان بوده است. این غلام گفت: از کجا که آن شیعه تو بودی؟ شاید نور مرتضی قلی بوده. بیشتر از پیش شرمگین شد و سر به زیر افکند. چون مجلس گفت و گو تمام شد جناب شیخ الاسلام را احضار کرده باب را چوب زده و تنبیه کرد و التزام پا به مهر هم سپرده که دیگر از این غلط ها نکند والا محبوس و مقید است.»منتظر حکم اعلیحضرت اقدس همایون شهریاری روح العالمین فدا است. امر، امر همایون است [3]

 

 



[1]فتح الله مفتونی، باب و بهاء را بشناسید

[2]-متن این نامه در کتابخانۀ مجلس شورای ملی نگهداری شده است .و ادوارد براون در صفحۀ 252 و 259 از کتاب materials study of the Babi منعکس کرده است.

[3]-متن این نامه در کتابخانۀ مجلس شورای ملی نگهداری شده است و ادوارد براون در صفحۀ 252 و 259 در کتاب materials study of the Babi منعکس کرده است.

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36

قاعده تدریج ، دلیلی برای اثبات یک ادعای دروغین

نوشته شده توسط

قاعده تدریج ، دلیلی برای اثبات یک ادعای دروغین

 

بهائیت در ایران : حجت الاسلام علی رضا روزبهانی دربرنامه«شعبده شوم»رادیو گفتگو که به موضوع «بررسی عقاید و دیدگاه‌های فرقه انحرافی بهائیت» اختصاص داشت، با بیان اینکه علی‌محمد باب بعد از مرگ «سیدکاظم رشتی» یکی از رهبران فرقه شیخیه تصمیم گرفت که در جایگاه استاد خود قرار بگیرد، گفت: البته او نه از دانش قابل توجهی برای این مقام برخوردار بود و نه از دیگر سو دارای سبقه اجتماعی مناسبی برای این موضوع بود.

وی با بیان اینکه علی محمد باب در ابتدای ادعاهای خود بحث نیابت امام زمان (عج) را مطرح کرد، گفت: نوع اندیشه‌ای که او در بحث نیابت مطرح کرد به نوعی با تفکر و ادعای شیخیه همسو بود. او در سال ۱۲۶۰ هجری قمری ادعای بابیت خود را نزد ملاحسین بشرویه‌ای مطرح کرد. در همان زمان علی محمد شیرازی کتابی را به نام «احسن‌القصص» مبتنی بر تفسیر سوره یوسف نوشت و این سوره را به شکل قران، سوره‌بندی و آیه‌ بندی کرده بود.

این استاد حوزه و دانشگاه با تأکید بر اینکه این کتاب پر ازغلط‌های صرفی، نحوی و مفهومی است و به شدت مخدوش است، ادامه داد: علی‌محمد باب در اولین صفحه از این کتاب ادعای بابیت خود را به صورت صریح و واضح مطرح می‌کند.

وی تصریح کرد :برخی از طرفداران علی‌محمد شیرازی به مانند «ملا عبدالخالق یزدی» وقتی می‌شنوند که او ادعای بابیت خود را به ادعای مهدویت تبدیل کرده از او روی برمی‌گردانند و این ادعا مورد پذیرش برخی از طرفداران اولیه وی قرار نمی‌گیرد.

این استاد حوزه و دانشگاه با تأکید بر اینکه جریان بابیت و بهاییت جریانی دست ساخته استعمار است و در طول فعالیت خود مورد حمایت استعمارگران قرار گرفته است، تأکید کرد: علی‌محمد باب در کتاب «بیان» خود که یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایش است موضوعاتی را مطرح کرده که افراد با خواندن آن تعجب می‌کنند.

روزبهانی با اشاره به اینکه علی‌محمد باب در سال ۱۲۶۵ ادعای نبوت خود را مطرح می‌کند و در پایان کار تیر خلاص را شلیک می‌کند و خود را به عنوان ذات و جوهره خداوند معرفی می‌کند، تأکید کرد: مبلغان بهائیت در برابر این سوال که چرا علی‌محمد باب ادعاهای خود را به صورت تدریجی مطرح کردند و از ادعای بابیت آغاز کرده و سپس خود را جوهره هستی خداوند معرفی می‌کند پاسخ قابل اعتنایی ارائه نمی‌کنند و می‌گویند او از قاعده تدریج استفاده کرده و در تلاش بوده تا مردم آن زمان بتوانند به مرور زماناین موضوع را درک کنند.

در ادامه این برنامه حجت الاسلام عبدالقادر همایون؛ با اشاره به ادعاهای مختلف علی‌محمد شیرازی، تصریح کرد: بسیاری از پیروان بهائیت، حقیقت را در مورد علی‌محمد باب نمی‌دانند و مبلغین بهائیت تلاش می‌کنند تا این حقایق به این افراد نرسد. چنانکه خیلی از بهائیان متوجه این تناقضات نیستند و در واقع نیز اطلاعی از آن ندارند.

این استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه مبلغان بهائیت برای توجیه ادعاهای گوناگون علی‌محمد شیرازی از قاعده تدریج استفاده می‌کنند، تأکید کرد: آنها می‌گویند اگر علی‌محمد شیرازی از همان ابتدا ادعای مهدویت را مطرح می‌کرد پذیرش این موضوع برای مردم سخت بود و نمی‌توانستند به راحتی این موضوع را بپذیرند به همین بابت او ادعاهای خود را به تدریح مطرح می‌کند و در ابتدا می‌گوید من باب امام زمان (عج) هستم تا زمینه برای ادعاهای اصلی فراهم شود.

همایون با طرح این سوال که معلوم نیست مبلغان بهائیت قاعده تدریج را از کجا ‌آورده‌اند، ادامه داد: خیلی از کسانی که در ابتدا به علی‌محمد شیرازی اعتقاد پیدا کردند به دنبال شناخت امام زمان (عج) بودند و فکر می‌کردند او پلی برای شناخت امام زمان (عج) است به همین دلیل به علی‌محمد باب گرایش پیدا کردند.

این استاد حوزه و دانشگاه با تأکید بر اینکه علی‌محمد شیرازی بر روی ادعاهای خود استقامت چندانی نداشته و وقتی به او فشاری وارد می‌شد ادعاهای خود را پس می‌گرفت، تصریح کرد: البته شخصیت او به نحوی بود که پس از مدتی ادعای بزرگ‌تری را مطرح می‌کرد.

وی با اشاره به سخنان علی محمد شیرازی در کتاب« صحیفه عدلیه »اظهار کرد: او در این کتاب که قبلا از طرح این ادعاها به نگارش درآمده برای امام زمان (عج) دعا می‌کند و می‌گوید که حجت خدا محمدبن حسن عسگری است و برای سلامتی ایشان دعا می‌کند.

منبع : مهر

 

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36

حسینعلی نوری و استفاده از طاهره قزوینی در بهائیت

نوشته شده توسط

حسینعلی نوری و استفاده از طاهره قزوینی در بهائیت

بهائیت در ایران :برنامه «شعبده شوم» با موضوع «بررسی عقاید فرقه انحرافی بهائیت و بابیت» با حضور سید هادی سید وکیلی استاد دانشگاه قرآن و حدیث و حجت الاسلام و المسلمین علیرضا روزبهانی بروجردی استاد حوزه و دانشگاه و همچنین پخش اظهارات خانم مهناز رئوفی یکی از کسانی که از فرقه بهائیت به اسلام گرایش پیدا کرده بود، روانه آنتن رادیو گفت وگو شد.
در این برنامه مذهبی ، سید هادی سید وکیلی استاد دانشگاه قرآن و حدیث با اشاره به اینکه حسینعلی نوری برای نفوذ به جریان بابیت از طاهره قره العین که نام اصلی او زرین تاج برغانی است استفاده کرد، ادامه داد: حسینعلی نوری با اشاره ی روس‌ها وارد جریان بابیت شد و خود را مبلغ این جریان نشان داد و تلاش کرد که درطراز مبلغان برتر بهاییت قرار بگیرد گرچه در این امر موفق نشد.
وی با بیان اینکه باب به او کم لطفی می کرد، تصریح کرد: طبق بسیاری از شواهد بین حسینعلی نوری و باب دیداری رخ نداده و یا اگر دیداری نیز بوده یک دیدار معمولی بوده و باب به او توجهی نمی کرده است. او جهت نفوذ در فرقه بابیت و انجام ماموریتی که داشته از مهره‌ای به نام طاهره قره العین یا همان زرین تاج برغانی استفاده کرد چرا که وی از جمله اولین کسانی بود که به باب ایمان آورد و از شاگردان سید کاظم رشتی است. قره العین متعلق به خانواده برغانی از علمای شهر قزوین بود.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه عموی زرین تاج «ملامحمد تقی برغانی »مخالف جریان شیخیه بود ،اظهار کرد: زرین تاج که علاوه بر دختر برادر، عروس ملامحمد تقی برغانی بود تحت نفوذ جریان شیخیه قرار گرفت و به مرور به باب ایمان آورد.
این پژوهشگر مسایل تاریخی با بیان اینکه به طور کلی جریان‌های انحرافی همواره تلاش کرده‌اند که در خانواده‌هایی که مخالف آن‌ها هستند نفوذ کنند و یک یار از بین مخالفان خود پیدا کنند ،ادامه داد: زرین تاج برغانی به صورت کتبی شاگرد سید کاظم رشتی بود. او جریان شیخیه را می پذیرد و بعد از مدتی نیز به عراق سفر می کند.
وکیلی با بیان اینکه طبق اسناد دیداری بین قره العین و باب صورت نگرفته ادامه داد: با توجه به نفوذ قره العین حسینعلی نوری از این شخصیت برای نفوذ در جریان بابیت استفاده کرد .
وی در بخش دیگری از صحبت های خود با اشاره به مهاجرت‌هایی که بابیون از ایران به عراق و سپس به استانبول و فلسطین می کنند ادامه داد: دولت عثمانی به جریان بابیت به عنوان یک فرصت در برابر دولت ایران نگاه می کرد که می تواند در زمان مناسبی از آن استفاده کند چرا که این جریان مخالف شاه ایران بوده و در زمانی قصد ترور شاه را داشته اند ، از دیگر سو با علمای شیعه نیز درگیر بودند .
وی با اشاره به نقش دولت روسیه در فرار حسینعلی نوری و برادرش یحیی صبح ازل به عراق گفت: در جریان ترور شاه در حالی که تعدادی از بزرگان بابیت اعدام می شوند ولی حسینعلی نوری و عاملان این جنایت از محاکمه نجات پیدا می کنند و حتی برادرش یحیی صبح ازل به دادگاه احضار نمی‌شود. آن‌ها به واسطه روسیه از ایران فرار کرده و از روسیه به عراق می‌روند.
در ادامه این برنامه حجت الاسلام و المسلمین علیرضا روزبهانی بروجردی طی سخنانی با بیان اینکه در بسیاری از اسناد فرقه بهاییت اشاره‌ای به دیدار حسینعلی نوری با باب نشده است ،ادامه داد: از جمله معدود اسنادی که به دیدار این دو نفر اشاره کرده است می توان به نوشته امان الله شفا اشاره کرد.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه به نظر می رسد علی محمد باب از حسینعلی نوری دل خوشی نداشته است، ادامه داد: در واقع بین باب و بهاالله هیچ ارتباطی وجود نداشته است. در حالی که حسینعلی نوری برای انجام ماموریتش به این ارتباط تمایلی ویژه داشته است.
وی با اشاره به حمایت های ابتدایی که میرزا حسینعلی نوری از برادرش یحیی صبح ازل داشته است گفت: میرزاحسینعلی نوری در جریان سفر به استانبول به صورت پنهانی ادعای بهاالله بودن خود را مطرح می کند.
این برنامه مهناز رئوفی یکی از بهاییانی که مسلمان شده و چندین کتاب در ارتباط با فرقه بهاییت نوشته است، با تاکید بر اینکه این فرقه به نیاز معنوی افراد پاسخ نمی‌دهد، گفت: قبل از اینکه به این اطمینان برسم که بهاییت دارای حقانیت نیست و اسلام را به صورت کامل انتخاب کنم دچار استرس زیادی بودم چرا که می ترسیدم در انتخاب راه اشتباه کنم.
وی با بیان اینکه انتخاب راه دستوری نیست تصریح کرد: از زمانی که مسلمان شدم احساس تولد دوباره دارم و تصور بر آن دارم که در بلندترین مرحله از دنیا قرار دارم.
رئوفی با اعتقاد بر این که برخی از عملکردهای بهاییان در راستای اهداف سیاسی آمریکا گفت: آن‌ها تبلیغات کاذب در مورد اسلام و مسلمانان می کنند و این تبلیغات را آن قدر تکرار می کنند تا ملکه ذهن بچه ها شود و آن‌ها از اسلام و مسلمانان بیزار شوند .
برنامه «شعبده شوم» پنچ شنب هر هفته ساعت 20 الی 21 به مدت یک ساعت از انتن رادیو گفت وگو پخش می شود.

 

 

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36

استقامت از نوع علی‌محمد شیرازی !!!

نوشته شده توسط

استقامت از نوع علی‌محمد شیرازی !!!

بهائیت در ایران : یکی از ادلّه‌ی حقانیت علی محمد شیرازی نزد بهائیان، برهان استقامت است: «استقامت سید باب بر امر الهی با اینکه در سن شباب بودند... با وجود این، قیام بر آن امر فرمود... و از هیچ کس خوف ننمود».[۱] (یعنی اگر علی محمد ناحق بود، پس چرا تا پای جان استقامت کرد؟)؛ البته این نکته را باید متذکر شد که بر فرض وجود و صحتبرهانی به ناماستقامت، اعدام علی‌محمد به خاطر ادعای بابیت و قائمیت او نبود که ادعای استقامت شما برای او درست باشد، بلکه صرفاً به خاطر خواباندنشورش‌هایی که در سراسر کشور بهنام او شکل می‌گرفت، بوده است.
در پاسخ ادعای استقامت باب، تنها به چند گزارش تاریخی از توبه‌های علی محمد شیرازی اشاره می‌کنیم: علی‌محمد در شهر شیراز و اصفهان با علمای عصر خود مستقیماً برخورد و احیاناً مناظره داشت که سرانجام این مناظرات به شکست وی و توبه‌نامه‌ی او انجامید:
- در شیراز: شیراز برای علی‌محمد (در دوران ادعای بابیتش) از همه‌جای ایران بدتر بود،[۲] و مردم آنجا عموماً با او مخالف بودند،[۳] حتی دوستان سابقش هم دشمن‌ترین کسانش شدند،[۴] علت این امر بیش از هر چیز، اقدام علی‌محمد
به تکذیب آشکارادعاهای خود بود. علی‌محمد شیرازیهمه‌یادعاهای خود را بالای منبر مسجد وکیل شیراز، در حضور علماءو مردم تکذیب کرد،[۵] و بر فراز منبر چنین گفت: «لعنت خدا برکسی که من را باب امام بداند، لعنت خدا بر کسی که مرا منکر ولایت امیرالمؤمنین و سایر ائمه بداند»،[۶] پس از آن نیز در ابلاغیه‌ی معروف به «ابلاغیه الف»، ضمن تصریح به جاودانگی احکام اسلام از ادعای بابیت و نیابت خاصه امام عصر (ارواحنا فداه)برائت جست.[۷]
- در تبریز: زمانی که علی‌محمد شیرازی را
برای مناظره با علماء تبریز از زندان چهریق (اطراف ارومیه) به سمت تبریز می‌آوردند، در سر راه، مردم ارومیه به احترام سیادت وی و شنیدن شایعات، که وی با امام‌عصر (عجّل اللهتعالی فرجه الشریف)در ارتباط است،استقبال گرمی از وی کردند؛ موج این احساسات به تبریز نیز رسید. حجت‌الاسلام نیّر، که خود و پدرش در مناظره‌ی تبریز حضور داشتند، چنین می‌نویسد: «اگر مناظره‌ی علمای تبریز با باب انجام نمی‌گرفت و پایه‌ی جهالت علی‌محمدبر مردم آشکار نمی‌شد، بی‌شک یک‌سوم اهل آذربایجان مستعد ایمان آوردن به وی بودند». سرانجام علی‌محمددر مناظره شکست خورد. پس از آشکار شدن عجزعلی‌محمد در اثبات ادعای خود، وی را تنبیه نمودند و او برای دومین بار رسماً از دعاوی خویش تبری جست و اظهار پشیمانی کرد؛ اولین‌بار به صورت کتبی و خطاب به ولیعهد، توبه‌نامه رسمی نوشت. میرزا ابوالفضل گلپایگانی،بزرگترین مبلغ بهائی، در کتاب کشف‌الغطاء عیناً توبه نامه‌ی علی‌محمد شیرازیرا آورده است.[۸]
نکته جالب در آن مناظره، حتی به اعتراف منابع بهائی، این بود که پرسش‌ها سطح پایین و نزولی داشت؛ یعنی سؤال‌های بعدی نسبت به سؤالات قبل، سطح پایین‌تری داشتند، زیرا وقتی علما دریافتند که علی‌محمد
از لحاظ علمی در سطح پائینی است به تدریج سطح سؤالات خود را پایین آوردند که وی از جواب به آنها نیز بازماند.[۹] درهرصورت، علی‌محمد پس از شکست مفتضحانه در بحث با علماء، چوبکاری شد؛سپس عریضه‌ای خطاب به ولیعهد نوشت و در آن ضمن برائت از ادعای بابیت و دیگر ادعاها، اظهار توبه و استغفار کرد.
بدین منظور طرح چند سؤال در اینجا بی‌مناسبت نیست: نخست اینکه چه لزومی دارد فردی با ادعاهایی بزرگ مثل بابیت و مهدویت در حضور علماء و عموم مردم دست به قلم شود که توبه نامه بنویسد؟ آیا رهبر دینی و مذهبی نباید از خود آن قدر شجاعت و استقامت نشان دهد که بر سرعقیده و ایمان خود پایبند بماند و تنها چند ضربه‌ی به کف، باید او را از همه‌ی آرمان و عقیده‌اش بیندازد؟ در صورتی که عده‌ای از مبارزان سیاسی و اجتماعی که چنین ادعاهایی هم نداشتند تا پای جان شکنجه شدند، اما بر عقیده‌ی خود استوار ماندند. البته ممکن است کسی توجیه کند که علی‌محمد توبه نکرده بلکه تقیه فرموده؛ جواب این سؤال بسیار ساده است که تقیه در آئین بهائیت حرام می‌باشد.[۱۰] یک سؤال اساسی دیگر که پیروان چنین فردی باید از خود بپرسند اینکه: دلیل پافشاری‌شان در ادامه پیروی از کسی
که حتی خودش به حرف خویشاصرار و ابرامی ندارد، چیست؟ بهائیانی که علی‌محمد شیرازیرا مبشر آئینبهایی و رهبر فرقه‌ی خود را حسینعلی نوریمی‌دانند، چگونه می‌توانند علی رغمدروغین بودن ادعاهای علی محمد شیرازی که وی صراحتاً خود را تکذیب کرده، باز خود را بهائی بنامند؟آئینی که سرکردگانش خود را تکذیب می‌کنند، اصرار پیروان بر حقانیت آن بی‌مورد است.

پی‌نوشت:
[۱]. سایت بهائی پژوهی، دلائل سبعه بر حقانیت فرستادگان الهی.
[۲]. ابوالقاسم افنان، عهد اعلی، ص۲۷۷.
[۳]. نامه جالب سیدابولقاسم (برادرزن باب) به دایی باب، همان ص ۱۷۲ــ۱۷۰.
[۴]. نامه حسینعلی به سیدمحمد پس از فرار باب از شیراز (عهداعلی ص ۱۷۵).
[۵]. حسینعلی‌نوری، بدیع، خطی، ۱۲۸۶م، ص ۱۳۸.
[۶]. حسینعلی‌نوری، بدیع، ۱۲۸۶م، ص ۱۴۱.
[۷]. فاضل مازندرانی، اسرار الاثار،
ص ۱۲۴؛ بدیع ۱۷۹\۱.
[۸]. عبدالحسین آیتی، الکواکب الدریه، قاهره: مطبعة سعادت، ۱۹۲۳ م.
[۹]. فاضل مازندرانی، ظهور الحق، تهران: چاپخانه‌ی آزردگان، ۱۳۲۲ ش،
ج ۳.
[۱۰]. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به مقاله‌ی:
نقد و بررسی تقیه در بابیت و بهائیت

منبع : پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب

 

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36

همت برای توجیه ادعای یک دروغ بزرگ

نوشته شده توسط

تهمت برای توجیه ادعای یک دروغ بزرگ

بهائیت در ایران برداشت شده از پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب: حسینعلی‌بهاء، رهبر و مدعی پیامبری بهائیان، پس از آن‌که پیروانش را نادانفرض کرده و چندین بار ادعای خدایی نمود،[۱] سعی داشت با تأویلاتی، سخنانشرک‌آلودش را توجیه کند؛ پس از او عبدالبهاء و دیگر مبلّغان بهائیت نیز چنین کرده‌اند تا روزنه‌ای برای معقول جلوه دادن ادعاهای میرزابهاء بیابند؛ ولی صراحت سخنان حسینعلی‌بهاء به گونه‌ای است که در حقیقت در این زمینه ناکام مانده‌اند و جز مغالطه و سفسطه‌بافی نتوانسته‌اند دلایل عقلی بر ادعای الوهیت و ربوبیت حسینعلی‌بهاء ارائه دهند. در اینجا به نقد و بررسی یکی از این تأویل‌ها و توجیهات می‌پردازیم:
توجیه اول: حسینعلی‌بهاء، برای توجیه فرعونیت خود در تهمتی آشکار به ساحت مقدس انبیای الهی به آن‌ها نسبت الوهیت و ربوبیت داده و مدعی شده است که آن منادیان توحید الهی برای خود چنین مقاماتی ارائه نموده‌اند. چنان‌که در کتاب ایقان می‌گوید: «این است که از آن جواهر وجود در مقام استغراق در بحار قدس صمدی و ارتقاء به معراج، معنای سلطان حقیقی، اذکار ربوبیت و الوهیت ظاهر شد».[۲]
اما جواب و نقد آن: حسینعلی‌نوری، به زعم خود توانسته است با یک جواب نقضی، از سیل اشکالات وارده بر سخنانش، خود را برهاند، و در عین حال، با این توجیه تلاش نموده است تا ادعای خدایی از ناحیه بشر به بهانه‌ی پیغمبر بودن را معقول جلوه دهد؛ اما در واقع، این توجیه میرزا بهاء،
تهمتی آشکار به پیامبران الهی است و او نتوانسته است بر این گفته‌ی خود، سند و مدرکی ارائه دهد که در کدام منبع، پیامبری ادعای الوهیت یا خالقیت یا ربوبیت نموده باشد، بر عکس آیات متعدد و روایات بسیاری،ادعای حسینعلی‌بهاء را تکذیب می‌نمایند. قرآن کریم می‌فرماید، پیامبران خطاب به امت‌هایشان گفتند: «قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ؛[ابراهیم/۱۱] پيامبرانشان به آنان گفتند ما جز بشرى مثل شما نيستيم ولى خدا بر هريك از بندگانش كه بخواهد منت می‌نهد و ما را نرسد كه جز به اذن خدا براى شما حجتى بياوريم و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند».
رهبر بهائیت ادعا نموده است که پیامبران الهی نغمه‌ی ربوبیت و الوهیت سر داده‌اند، در حالی که پیامبر اعظم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده است: «...لا ترفعونی فوق حقی فإنّ الله اتخذنی عبدا قبل أن یتخذنی نبیا؛[۳] مرا از حقم بالاتر نبرید (مرا خدا نخوانید) به درستی که خداوند قبل از آنکه مرا پیامبر قرار دهد، بنده خود خوانده است». حسینعلی‌بهاء، درحالی چنین نسبتی به پیامبران داده است که حضرت عیسی مسیح (علی نبینا و آله و علیه السلام) در اولین لحظه زبان گشودنش و اولین جملاتی که در دنیا بر زبان جاری کرد این چنین به پیروانش درس وحدانیت خدای تعالی را داد: «...قالَ
إِنِّي عَبْدُ اللَّهِآتانِيَ الْكِتابَوَجَعَلَني نَبِيًّا؛(مریم/۳۰) ناگهان عیسی زبان به سخن گشود و گفت: من بنده خدایم، او کتاب آسمانی به من داده و مرا پیامبر قرار داده است». پیامبران الهی هر اندازه که بر قدرت‌شان افزوده می‌شد،مردم را بیشتر به بندگی خدا دعوت می‌کردند و هرگز راه توحید را تغییر نمی‌دادند؛ لکن دعوت کنندگان سودجو نظیر حسینعلی‌نوری، در ابتدا با قیافه‌ای مقدّس مآبانه و دلسوزانه کار را شروع کرده؛ ولی پس از رسیدن به قدرت و مسند، استبداد و خودمحوری و دعوت به خود را پی‌ریزی می‌کردند.
رهبر بهائیت، برای معقول جلوه دادن ادعاهای خود، به توجیهی متوسل شده است که خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم بطور صریح آن را تکذیب نموده است و آن را، نه تنها باطل، بلکه محال دانسته است: «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ؛[آل‌عمران/۷۹] هیچ بشری را نسزد و ممکن نباشد که خداوند او را کتاب (آسمانی) و حکمت یا ولایت امر و پیامبری دهد، سپس او به مردم بگوید: به جای خدا بندگان من باشید! ولکن (می‌سزد که بگوید) مردمانی خداپرست و تربیت یافتگان و علماء دین باشید از آن رو که آموزگاران کتاب هستید و از آن رو که آن را به خوبی فرا گرفته و می‌خوانید».
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می‌فرماید: «با آوردن جمله‌ی مورد بحث «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ» این معنا را به کلام داد که وقتی خدای تعالی به پیامبری، علم و فقه داد و از حقایق آگاهش نمود، با تربیت ربّانی خود بارش داد، دیگر او را وانمی‌گذارد که از طور عبودیت خارج گردد و به او اجازه نمی‌دهد در آن‌چه حق تصرف ندارد، تصرف کند... و جمله «أَنْ یُؤْتِیَهُ...» را به صیغه‌ی
مضارع تعبیر آورد بدان جهت بود که اگر به ماضی تعبیر آورده بود معنای اصل تشریع را می‌رساند و خلاصه می‌فهماند خدا چنین پیغمبری مبعوث نکرده و یا چنین اجازه‌ای به هیچ پیغمبری نداده، هرچند ممکن بوده بدهد، به خلاف تعبیری که آورده که می‌فهماند اصلاً چنین چیزی ممکن نیست، به این معنا که تربیت ربّانی و هدایت الهیه امکان ندارد که از هدفش تخلف کند و نقض غرض را نتیجه دهد».[۴] بر این اساس، هیچ پیامبری الهی ادعای ربوبیت و الوهیت نمی‌نماید.
سخن آخر آنکه، آیه‌ی فوق در بطلان تمام دعاوی بهاء اعم از دعوی نبوت و الوهیت کافی است؛ زیرا او ادعای خدایی را به دنبال دعوت نبوت نمود و خدای متعال در این آیه می‌فرماید؛ ما اصلا چنین پیامبری که خود را خدا بخواند و مردم را به پرستش خود دعوت نماید نفرستاده و نخواهیم فرستاد.

پی‌نوشت:
[۱]. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به مقاله‌ی:
ادعای خدایی و خدا آفرینی حسینعلی‌نوری
[۲]. حسینعلی‌نوری،
ایقان، مصر: به معرفة فرج‌الله زکی ترکی، بی‌نا، ۱۳۵۲ ق، ص ۱۳۹.
[۳].
محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، بیروت: مؤسسه‌ی آل‌ البیت، ۱۴۰۸ ق،ج ۲۵، باب ۴.
[۴]. سید محمدحسین طباطبایی، تفسیر
المیزان، ترجمه‌ی سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۳ ش، ج ۳، ص ۴۳۴.

 

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36

پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت (بخش ششم )

نوشته شده توسط

پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت

(بخش ششم )

بهائیت در ایران: مدت زمانی است که از خانم رئوفی یک اثر با عنوان "بهائیت از درون " به چاپ رسیده و روانۀ بازار کتاب شده است. از ایشان در خواست کردیم بعد از گذشت تقریبا ً دو دهه از پذیرش دین اسلام به چند پرسش پاسخ دهند. بخش ششم این مطالب جهت استفاده کاربران گرامی ارائه می­گردد.

8-می دانیم که باب به خاطر دعاوی متعددی که داشت توسط علما و حکما آن زمان به مناظره دعوت شد. در مناظره­ای که علما و بزرگان برای باب ایجاد کردند چه مسائلی مطرح شد و نتیجه چه بود؟

متن مناظره­ی باب با نظام العلماء در حضور علماء و ولیعهد که موجب خنده و مضحکۀ حاضران شده بسیار خواندنی است: «معتمدالدوله می­خواست با تشکیل مجلسی و با شرکت اکثر علمای متشخص اصفهان، گفتگویی را میان علی محمد شیرازی و علمای اعلام به راه اندازد و از این طریق موقعیت علی محمد شیرازی را به نحوی تثبیت و در صورت امکان فضل و کمال علی محمد را به مهر علمای اصفهان ممهور ساخته و به تصریح عباس افندی:«به طهران ارسال شود.» ولی با عدم شرکت جماعت علما این کار میسر نشد و فتنه­ای را که می­رفت به دست علی محمد شیرازی و ظن نظر او به اسلام و علمای اصفهان معلوم همگان شده بود و به گفته مرحوم اعتضادالسلطنه «معتمدالدوله با او متحد بود، تخریب حال او نمی نمود.[1]» بر پا نگردید و به این دید اگر جملۀ عباس افندی را از نظر بگذرانیم البته بیان صحیحی خواهد بود که علما این قضیه را وهن شریعت شمرده نپذیرفتند.»[2]

با وجود این شرکت سه مجتهد و حکیم مذکور، حداقل مجالی بود برای دستیابی به موقعیتی کم ولی سرآغاز دستیابی به موقعیت های بیشتر. میرزا جانی کاشانی می نویسد: «آقا محمد مهدی بن مرحوم حاجی کلباسی و میرزا حسن بن مرحوم ملاعلی نوری حضور داشتند هر یک مسئله ای سؤال نمودند در علم توحید و حکمت...جواب شافی و کافی دادند[3] در حالی که عباس افندی تصریح نمی­کند که علی محمد شیرازی در برابر پاسخ های دو حکیم مذکور، جواب شافی و کافی داده اند آنچه که ایشان در کتاب مقالۀ شخصی سیاح آورده اند این است که :«مجلس به سؤال بعضی مسائل از فن اصول و توضیح و تشریح اقوال ملاصدرا منتهی شد و چون نتیجه ای از این مجلس به جهت حاکم حاصل نشد ...[4]»

بر این اساس اگر جواب سئوالات کافی و شافی بود، مجلس بی نتیجه نمی ماند اتفاقاً آواره (آقای عبدالحسین آیتی)تصریح کرده است که مناظرۀ آقا محمد مهدی کلباسی و آقا میرزا حسن نوری من غیر رسم بود[5] و آنچه که در این مذاکره من غیر رسم مطرح شده است به نقل از اعتضادالسلطنه وقایع نگار ناصری، چنین بوده است:

«آقا محمد مهدی گفت: امروز باب علم مسدود است و حجت خدای غائب باشد بی آنکه امام وقت حاضر شود و مسائل حقه را از زبان وی بشنوی چگونه به مطلبی بگروی و به راستی عمل نمایی؟ با من بگوی این علم از کجا اندوختی و این یقین از که آموختی؟»

باب در جواب گفت :« تو متعلم و کودک ابجد خانی، مرا مقام ذکر و فؤاد است. ترا نرسد که با من محاجه نمایی»

چون مناقشه ایشان به اینجا رسید آقا محمد مهدی خاموش شد و میرزا حسن که در فنون حکمت خاصه در مؤلفات ملاصدرا مسلط بود، به سخن درآمده به وی گفت :«بدین سخن که گفتی تأمل کن ما در اصطلاح خویش از برای ذکر و فؤاد مقامی نهاده ایم که هر کس بدانجا رسد به تمام اشیاء همراه باشد و هیچ شیئی از وی غائب نماند و هیچ نباشد که نداند آیا تو نیز مقام ذکر و فؤاد را چنین شناخته ای و احاطت وجود شما بر اشیاء چنین است؟

میرزا علی محمد بی لغزش خاطر و لکنت زبان گفت:« چنین است. می­خواهی بپرس.»

میرزا حسن گفت: از معجزات انبیاء و ائمۀ هدی یکی طی الأرض است بگوی تا بدانیم که زمین چگونه در نوردد مثلاً حضرت جواد علیه السلام قدم از مدینه برداشت و در طوس گذاشت مسافتی که از طوس به مدینه بود به کجا شد آیا زمین میان این دو شهر فرو رفت یا مدینه به طوس متصل گردید؟ چون امام (ع) به طوس رفت دیگرباره زمین بر آمد و این نتواند بود چه بسیار شهر ها از مدینه تا طوس باشد پس همه باید خف شود و جانداران همه تباه شوند و اگر گویی زمین ها با هم متراکم شدند و تداخل کردند این نیز ممکن نخواهد شد. چه بسیار شهر ها باید محو شود و مدینه به طوس منتقل شود و حال آنکه هیچ قطعه ای از زمین دگرگون نشده و از جای خود جنبش نکرد و اگر گویی امام طیران نموده و از مدینه تا طوس با جسم بشری رفت این نیز با براهین محکم راست نیاید و همچنان بگوی که چگونه امیرالمؤمنین علی (ع) در یک شب و یک حین در چهل خانه مهمان شد؟اگر گویی علی نبود و صورتی نمود نپذیرم زیرا که خدای و رسول دروغ نگویند. علی (ع) شعبده نکند و اگر به راستی او بود چگونه بود؟ و همچنان در خبر است که آسمانها در زمان سلطنت جابر به سرعت سایر باشد و در روزگار ائمه هدی بطء سیر دارد. اول آنکه از برای آسمان دو سیر چگونه تواند بود؟ دیگر آنکه سلاطین بنی امیه و بنی عباس با ائمه معاصر بودند پس باید آسمان را بطء سیر و سرعت سیر در یک زمان باشد این سر را مکشوف دار.

باب در جواب گفت :«اگر خواهی این مشکلات را شفاهاً بگویم و اگر نه بنویسم »

میرزا حسن گفت :«مختار هستید »

باب قلم و کاغذ برداشت و به نوشتن مشغول شد در آن هنگام شام حاضر کردند. او چند سطری بنگاشت. میرزا حسن برداشته و نگاه کرد و گفت :«گویا خطبه ای عنوان کرده ای و حمدی و وردی آورده ای و مناجات به درگاه قاضی الحاجات نموده ای و به مطلب، خود را هیچ آشنا نکرده ای.»

سخن در اینجا ناتمام مانده هر یک از دایرۀ جمع به جایی رفتند.[6]

و اما بعد از شورش بابیان و مسائل ناخوشایند این شورش محمد شاه قاجار به ولیعهدش ناصرالدین میرزا که در آن وقت در تبریز مرکز ایالت آذربایجان به سر می­برد(آذربایجان معمولاً مقر ولیعهد در زمان قاجار بود) فرمان داد تا هیئتی از علما و فقها و فضلا و امرا و دیگر شخصیت های مهم و سران شهر به ریاست خودش تشکیل دهد تا ببینند باب چه می­گوید و در مجلسی که با حضور آن عده تشکیل می­شود، تکلیفش روشن شود وی دستور داد که باب را از زندان احضار کنند و از اعضای حاضر و هیئت به اصطلاح منصفه رأی بخواهند و سپس نظر علما را جویا شوند که در مورد گفته و اندیشۀ باب چه باید بکنند در دستور محمد شاه آمده بود که دربارۀ حکم صادره تعجیل نشود تا اولیای دولت گزارش مزبور کنند. این گزارش محکم­ترین سندی است که در مورد باب از نظر تاریخی در دسترس است چون آن سند به دست خط ناصرالدین شاه نوشته شده که خود در آن محضر حضور داشته است.

حال ببینیم ناصر الدین میرزا در پی فرمان پدرش محمد شاه قاجار چه اقدامی انجام می­دهد. محمد شاه متذکر شد که بعد از تصویب حکم و رأی گیری اجرای آن را به بعد یعنی بعد از بررسی صورت جلسۀ آن مناظره در دربار تهران موکول نمایند و منتظر جواب دربار باشند.

به هر حال به زودی هیئت مطلوب تشکیل شد و مدعوین همگی آنگونه که پیش بینی شده بود حاضر گشتند بدان معنی که از طبقۀ علما و فقها ملا محمد ممقانی ملقب به حجة الاسلام و رئیس علمای شیخیه حاج محمود ملقب به نظام العلما، حاج میرزا عبدالکریم (ملا باشی )، میرزا علی اصغر شیخ الاسلام، میرزا محسن قاضی، میرزا حسن زنوزی( ملا باشی ) از رجال و شخصیت های دولتی محمد خان زنگنه، امیر نظام، میرزا فضل الله علی آبادی ملقب به نصیرالملک وزیر داخله، میرزا جعفر خان ملقب به معیرالدوله کفیل وزارت امور خارجه، میرزا موسی تفرشی کفیل وزارت مالیه، و میرزا مهدی خان ملقب به بیان­الملک رازدار و وزیر کشور و بسیاری دیگر از چنین افرادی حضور داشتند. علی محمد شیرازی همراه با محافظ یا به کلامی دیگر با میزبانش (کاظم خان فراش باشی) رئیس پرده داری ولیعهد وارد مجلس شدند و او را در صدر مجلس جای دادند. مناظره شروع شد و اولین کسی که لب به سخن گشود نظام العلما بود که گفت: «اگرچه من اهل علم نیستم و مقام ملازمت دارم و خالی از غرضم، تصدیق من خالی از وقعی نخواهد بود. مرا سه سوال است » و بدین ترتیب مناظره شروع شد که پیگیری می­کنیم:

-نظام العلما خطاب به علی محمد شیرازی: ای سید، به این کتاب و اوراقی که اکنون نزد تو می­گذارم نظر کن در عبارت ها که به اسلوب قرآن و کتاب آسمانی نوشته شده و در بلاد ایران منتشر گشته بنگر ببین اینها از گفتار خود شما می­باشد یا کسانی از دشمنان شما آنها را به شما افترا بسته و به دروغ به شما نسبت داده اند؟

وی این جمله را گفت و سپس کتب و اوراقی را که نزد خود داشت به علی محمد شیرازی داد.

علی محمد در جواب گفت:

-آری این کتب از طرف خدا می­باشد.

نظام العلما گفت:

-تو در این کتاب خودت را شجرۀ طوبی نامیده ای. این بیان آن است که هر چه بر زبان تو جاری گشته یا می­شود کلام خدا می­باشد یا به عبارت دیگر گویا شما معتقدید که سخنان شما سخنان خدا و گفتار خدا می­باشد.

علی محمد گفت:

-خدا تو را رحمت کند، آری، قسم به خدا چنین است که میگویی.

-آیا این که شما را باب می­خوانند از طرف خود شما می باشد و یا مردم از پیش خود شما را باب خطاب می­کنند؟

-نه از طرف خودم می­باشد. مردم از پیش خود نمی­گویند بلکه این اسم از طرف خداست و من هم علم هستم.

-در کجا، درخانۀ کعبه، بیت المقدس یا بیت المعمور؟

-هر کجا هست خدایی است.

در این هنگام ولیعهد ناصرالدین شاه از جا بلند شد و گفت:

-ای سید دانسته باش که من با خدا عهد کردم که اگر شما بتوانید در نزد ما ثابت کنید که حقیقتاً باب علمید، در این صورت این منسب و سندی را که من دارا هستم به شما واگذار می­کنم و خودم مطیع و منقاد شما باشم.[7]

....ادامه دارد



[1]-فتنه باب، ص20.

[2]-مقالۀ شخصی سیاح، ص 14.

[3]-نقطه الکاف، ص 117

[4]-مقالۀ شخصی سیاح،ص 15.

[5]-کواکب الدریه،ج1،ص 73.

[6] اعتضادالسلطنه، فتنه باب، صص 19-17

[7] فتح الله مفتونی، باب و بهاء را بشناسید

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36

حسینعلی نوری : بهشت دیدن من است و جهنم نفس تو است

نوشته شده توسط

حسینعلی نوری : بهشت دیدن من است و جهنم نفس تو است

برنامه «شعبده شوم» با موضوع «بررسی عقاید فرقه انحرافی بهائیت و بابیت» با حضور سید هادی سید وکیلی استاد دانشگاه قرآن و حدیث و حجت الاسلام و المسلمین علیرضا روزبهانی بروجردی استاد حوزه و دانشگاه و همچنین پخش اظهارات خانم مهناز رئوفی یکی از کسانی که از فرقه بهائیت به اسلام گرایش پیدا کرده بود، روانه آنتن رادیو گفت وگو پخش شد .

در این برنامه مهناز رئوفی، علت روی گردانیش از فرقه بهائیت را وجود سوالات بی‌جواب در مورد تعاریف و اموزه های این فرقه عنوان کرد و گفت: در جواب بسیاری از پرسش هایم در ارتباط با این فرقه ، مبلغان بهائیت اقدام به تناقض گویی و داستان سرایی هایی می کردند که دارای هیچ گونه پشتوانه معرفتی و تاریخی نبود.
رئوفی با بیان اینکه به خاطر طرح سوالات مختلف در مورد این فرقه تحت فشار قرار می گرفتیم، ادامه داد: عموما جوانان بهایی به خواندن چند کتاب مربوط به این فرقه که توسط مبلغان توصیه می‌شود اکتفا می‌کنند و در جریان تاریخ واقعی این فرقه نیستند. در صورتی که توصیه من به آن‌ها این است که کتاب های مستقلی که در این زمینه نوشته شده است را مطالعه کنند؛ حتی برخی از مستشرقین غربی نیز در ارتباط با تاریخ این فرقه کتاب هاب مستقل و جامعی نوشته اند .
وی همچنین با بیان اینکه رهبران فرقه بابیت و بهائیت در زمان خودشان در سطح کمی از جامعه قرار داشتند و حتی از باب به عنوان فردی که رفتار مجنون‌وار داشته است، یاد شده است ، تصریح کرد: در راستای افزایش شناخت جوانان بهائیت هنگامی که مسلمان شدند کتاب « چرا مسلمان شدم » را منتشر کردم .
رئوفی به برخی دیگر از کتابهای خود از جمله « مسلخ عشق»، « سایه شوم» اشاره کرد و گفت:‌ فرقه بهائیت مبتنی بر تشکیلاتی است که پایه اصلی آن در اسرائیل قرار دارد و من سعی کردم در کتابهایم تناقضات و داستان سرایی هایی که در این فرقه وجود دارد را روشن کنم.
وی در همین راستا ادامه داد: وقتی که من وهمسرم مسلمان شدیم برخی از افراد تشکیلات به ما مراجعه می کردند و تاکید داشتند که ما به فرقه ی بهائیت برگردیم.

در ادامه این برنامه سید هادی سید وکیلی استاد دانشگاه قرآن و حدیث، با بیان اینکه بعضا فرقه بهائیت تلاش داشته از جایگاه و آموزه های تصوف سوء‌استفاده کند ، در مورد جایگاه زندگی بعد ازمرگ در این فرقه گفت: در تعالیم این فرقه کمتر از انگشتان یک دست به موضوع زندگی بعد از مرگ اشاره شده است.
وی با تاکید بر اینکه بحث قیامت در این فرقه از جایگاه چندانی برخورد ارنیست و بعضا به صورت تلویحی به آن اشاره شده است ،خاطر نشان کرد: در این فرقه در مدل نوع بشر و حیات آن نیز سخنی گفته نشده است در حالیکه تمام ادیان الهی و حتی بعضی از فرقه های دینی بر آینده نیک بشریت نظر دارند ،ولی در این فرقه که تلاش دارد که خود را به عنوان دین معرفی کند در مورد حیات نوع بشر و آینده فردی افراد اشاره‌ای نشده است.
این استاد حوزه و دانشگاه گفت:‌ بهائیت نه تنها یک دین نیست حتی نمی توان نام دین‌واره را نیز بر آن گذاشت.
در ادامه این برنامه مذهبی، حجت الاسلام و المسلمین علیرضا روزبهانی بروجردی استاد حوزه و دانشگاه، با بیان اینکه فرقه بهائیت تلاش داشته خود را در قالب دین به افراد جامعه تحمیل کند، تصریح کرد: در همین راستا در این فرقه به اجبار و البته به صورت کم‌رنگ به دوران پس از مرگ نیز اشاره شده است ،چنانکه آن‌ها روز رستاخیز را روز ظهور باب و بهاء‌الله می‌دانند .
وی با بیان اینکه در این فرقه مشخص نشده که چه کسانی بهشتی و چه کسانی جهنمی هستند ، خاطر نشان کرد: وقتی از حسینعلی نوری، فردی در مورد بهشت و جهنم پرسید او با عصبانیت پاسخ داد بهشت دیدن من است و جهنم نفس تو است که دچار شرک شده است.
روزبهانی اظهار کرد: رهبران بهائیت به دنیای ناچیز خود نگاه می‌کنند و همانطور که اشاره کردم برای اینکه خود را در قامت دین معرفی کنند ،تلاش کرده اند که اشاراتی به دنیای پس از مرگ داشته باشند.
برنامه شعبده شوم پنج شنبه هر هفته از ساعت 20 الی 21 به مدت یک ساعت با موضوع بررسی فرقه های انحرافی به صورت تولیدی از آنتن رادیو گفت‌وگو پخش می‌شود.

 

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36

توجیه خدایی پدرتوسط عبدالبهاء

نوشته شده توسط

توجیه خدایی پدرتوسط عبدالبهاء

بهائیت در ایران برداشت شده از پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب: عبدالبهاء، دومین رهبر بهائیان، پس از پدر خویش، حسینعلی‌بهاء، برای معقول جلوه دادن سخنان پدر، سهم عمده‌ای در تصحیح، توجیه و تأویل گفته‌های وی داشته است. عبدالبهاء در توجیه بهاءپرستی به جای خداپرستی چنین گفته است: «اعلم أن حقیقة الالوهیة الذات البحث و المجهول النعت لا ترکه العقول و...[۱] بدان که حقیقت الوهیت ذات خالص و مجهولی است؛ عقل‌ها و چشم‌ها نمی‌توانند توصیف او را درک کنند و فهم‌ها و افکار نمی‌توانند بر آن احاطه پیدا کنند؛ پس ما راه و راهنمایی برای درک این امر جلیل نداریم، پس از آنجا که راه مسدود است و در پی شناخت او بودن مردود و عنوانی که بر او اطلاق شود وجود ندارد و در نزد اهل اشراق صفتی ندارد، پس مجبوریم رجوع کنیم به سوی مطلع نور و مرکز ظهور خدا و مشرق آیات و محل صدور کلمات او و هرچند از ستایش خدا و اوصاف و اسماء نیک او صحبت شود، همه برمی‌گردد به همان منعوت که مظهر اوست (حسینعلی‌بهاء) و ما چاره‌ای نداریم جز اینکه در تمام شئون خودمان به سوی این مرکز معهود و مظهر موعود متوجه شویم وگرنه لازم می‌آید که یک حقیقت خیالی و موهومی را عبادت و پرستش کرده باشیم».
عباس‌افندی در این توجیه اولاً تصور خدا ممکن را غیر ممکن می‌داند
و ثانیاً در عبادت، احاطه‌ی علمی را لازم می‌داند. پس نمی‌شود خدا را عبادت کرد، بلکه ناچار باید متوجه مظهر الهی باشیم و در حین عبادت، با تمام شئون، مظهر الهی مقصدمان باشد.
جواب:
این سخن که تصور خدا و حقیقت الوهیت به طور کل محال است، سخن نادرستی است؛ زیرا: اولاً: اساساً اگر ذات حق به هیچ‌وجه قابل تصور نبود همانطور که امکان معرفت و شناسایی و تصدیق نداشت امکان انکار و بلکه شک هم نداشت، ما تا چیزی را به نحوی از أنحاء تصور نکنیم نه می‌توانیم وجودش را انکار کنیم و نه می‌توانیم در وجودش شک کنیم و حتی نمی‌توانیم مدعی شویم که نمی‌توانیم او را تصور کنیم. بنابراین تصور خدا امری ممکن است. البته تصور خداوند از نوع تصور ماهیات نیست تا لازم آید ذهن قبلاً به فرد و مصداق آن از راه حواس ظاهره یا باطنه رسیده باشد تا بتواند آن را تخیل و سپس تعقل نماید، بلکه این تصور از نوع تصور آن سلسله معانی و مفاهیمی است که معقولات ثانیه فلسفی نامیده می‌شوند، از قبیل مفهوم وجود، وجوب، قُدم، علیت و... اینگونه تصورات که انتزاعی می‌باشند نه مسبوقند به صورت حسی و نه به صورت خیالی، بلکه عقل مستقیماً آن‌ها را از صور حسی و خیالی انتزاع می‌کند، با این تفاوت که تصور خداوند از ناحیه ترکیب چند مفهوم از این مفاهیم یا مفهومی از نوع ماهیات صورت می‌گیرد، از قبیل مفهوم واجب‌الوجود، علت نخستین، خالق کل، کمال مطلق و امثال این‌ها.[۲] بنابراین تصور خدا ممکن است؛ اما تحت یکعنوان انتزاعی از قبیل خالق کل، همچنین برای ذهن نیز ادراک صفات باری تعالی که همه نامحدود و نامتناهی می‌باشند میسر است.
ثانیاً: این عقیده‌ای که عبدالبهاء بیان نموده است، سدّ باب معرفت به خالق است. بر اساس این عقیده، یا باید از شکاکان پیروی کنیم که قائل شویم فکر بشر نمی‌تواند به خدا دسترسی داشته باشد و یا باید عقیده‌ی معطّله را بپذیریم که می‌گویند خدا را با عقل نمی‌توان شناخت.[۳] امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) در رد این ادعاهای باطل،
فرموده است: «لم یطلع العقول عل تحدید صفته و لم یحجبها عن الواجب معرفته؛[۴] عقل‌ها را اجازت نداده که حدود و صفات او را مشخص کنند؛ اما در عین حال، آن‌ها را از مقدار لازم معرفت، ممنوع نساخته است و پرده‌ای میان عقول و آن مقدار واجب قرار نداده است».
چگونه بپذیریم راه شناخت خدا مسدود است در حالی که خداوند تبارک و تعالی آسمان و زمین و افلاک را برای راه یافت آدمی به معرفت خدا آفریده است: «وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ؛ وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ؛ [ذاریات/۲۱-۲۰] و در زمین آیاتی برای جویندگان یقین است که در وجود خود شما (نیز آیاتی است) آیا نمی
بینید؟»
ثالثاً: اگر توجه به پروردگار برای بشر غیرممکن است پس چگونه باب و بهاء را مرأت و مظهر پروردگار می‌دانید؛ مگر ممکن است تجلّی و مظهر بودن، بدون تحقق توجه و ارتباط صورت می‌گیرد، در حالی که تحقق این امر، از عبادت و پرستش بالاتر است و محتاج توجه کامل و فناء تعبیر می‌شود.[۵]

پی‌نوشت:
[۱]. عباس عبدالبهاء، مکاتیب، مصر: چاپخانه کردستان العلیه، ۱۳۲۸ ـ ق/۱۹۱۰ م، ج ۱، ص ۱۸۸.
[۲]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران: انتشارات صدرا، اول، ۱۴۲۰ ق، ج ۶، ص ۱۰۰۵.
[۳]. همان، ج۶، ص ۱۰۰۵-۱۰۰۴.
[۴]. امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغه، خطبه ۴۸.
[۵]. ر.ک:ح، م، ت، محاکمه و بررسی باب و بهاء، تهران: انتشارات مصطفوی، سوم، ۱۳۴۴ ش، ج ۱، ص ۷۶.

 

صفحه287 از450

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی