مقالات بهائیت (3597)
تاریخچه پیدایش باب و بهائیت (قسمت سوم)
علی بورونی
بهائیت درایران: نمونهای از احكام باب
حال نظری میافكنیم به احكامی كه باب در كتابها و كلماتش آورده است. اگر چه در صحیفه عدلیه به این مطلب اقرار میكند كه: "شریعت (اسلام) همه نسخ نخواهد شد بل، حلال محمد ( صلی اللّه علیه و آله) حلال الی یوم القیامة و حرام محمد حرام الی یوم القیامة" ولی عملاً در احكام باب مشاهده میشود كه حلال به حرام و حرام به حلال تغییر پیدا كرده و احكام جدیدی بیان شده است كه نمونه ای از آنها ذیلاً آورده میشود:
1 ـ در باب ازدواج: "ولا یجوز الاقتران لمن لا یدخل فی الدین"، یعنی ازدواج بابی با كسی كه در دین بابیان نیست جایز نمیباشد"(بیان، باب 15) باب درباره ازدواج، رضایت پدر و مادر را شرط میداند.
2 ـ عدد ماهها: در احسن القصص میگوید: "عدد ماهها 12 است كه چهار ماه آنها از ماههای حرام است." ولی در بیان، باب 3 میگوید: "عدد ماهها 19 است و هر ماهی 19 روز میباشد و جمع ایام سال به عدد "كل شیء" است كه به حساب ابجد 361 روز است."
3 ـ طهارت فضله موش و منی: "فضله موش پاك است و دوری از آن واجب نیست". (بیان، باب 17) "آب (منی) كه شما از آن آفریده شدهاید، خداوند آن را در كتاب پاك نمود".(بیان فارسی)
4 ـ جواز ربا: "و اذن فرموده خداوند تجار را در تنزیلی كه دأب است امروز مابین ایشان و بر آن كه تناقص و تزاید در معاملات خود قرار دهند". (بیان، باب 18)
5 ـ تولید نسل از راه دیگر: "بر هر شخص واجب شده كه ازدواج كند، تا نسل خدا پرست از او باقی بماند و باید در این راه جدّیت نماید، و اگر مانعی در ایجاد نسل از یكی از طرفین بود جایز است برای هر یك از آنها با اجازه دیگری به وسیله دیگری ایجاد نسل نماید و ازدواج با كسی كه در دین بیان نیست جایز نمیباشد". (بیان، باب 15)
6 ـ جواز استمناء: "قد عفی عنكم ما تشهدون فی الرؤیا او انتم بانفسكم عن انفسكم تستمینون"، یعنی بخشیده شده بر شما آنچه را كه در خواب میبینید (احتلام) و یا با بازی با خود استمناء مینمایید. (بیان عربی، باب 10)
7 ـ تعدد زوجات: "ازدواج با دو زن جایز است و بیشتر جایز نیست". (صحیفة الاحكام)
8 ـ حرمت متعه: "خداوند ازدواج موقت را در این دوره پاك، حرام كرده است و مردم را از هواپرستی منع نموده است". (بیان، باب 7)
9ـ ازدواج با اقارب: "و لقد اذن اللّه بین الاخ و اخته"، یعنی و اجازه ازدواج بین خواهر و برادر داده است. (شؤون خمسه)
10 ـ سن ازدواج: "بر پدران و مادران نوشته شده كه بعد از یازده سال پسر و دختر خود را ازدواج دهند". (لوح هیكل، ضمیمه بیان عربی) "چون سن ذریات به یازده برسد باید ازدواج كنند، ولی اگر پسر 11 ساله و دختر 10 ساله باشد بهتر است". (صحیفة الاحكام)
11 ـ دفن اموات: "اموات خود را در بلور یا سنگهای محكم قرار دهید و دفن كنید، یا در میان چوبهای سخت و لطیف گذاشته و دفن نمایید، و انگشترهایی كه منقوش به آیه باشد در دست آنها كنید".(بیان، باب 32)
12 ـ حرمت خرید و فروش عناصر اربعة: "عناصر اربعه (آب، خاك، آتش، باد) را خرید و فروش نكنید". (بیان عربی)
13 ـ نماز: "نماز عبارت از آن است كه 19 بار در روز با وضو رو به قبله بایستید و این آیه را بخوانید: "شهد اللّه انه لا اله الاّ هو له الخلق و الأمر".(آئین باب) "بعضی نماز را چنین تقسیم كردهاند: نماز كبیر و نماز وسطی و نماز صغیر، و نماز كبیر در هر 24 ساعت یكبار خوانده میشود، نماز صغیر، تنها دو سطر دعا است كه فقط هر روز خوانده میشود، نماز وسطی هم یك ركعت است كه در صبح و ظهر و شام خوانده میشود". (آئین باب)
14 ـ حرمت نماز جماعت: "نماز با جماعت حرام است مگر در نماز با میت كه اجتماع برای نماز میكنید، ولی قصد افراد مینمایید". (بیان فارسی)
15 ـ روزه: "19 روز و در ماه (علاء) كه نوزدهمین ماه میباشد است و عید فطر همان عید نوروز، و حد روز از طلوع آفتاب تا غروب آن است". (بیان، باب 18)
16ـعلم و دانش: "فلتمحون كل ما كتبتم و لتستدلن بالبیان"، یعنی آنچه كه تا كنون نوشته اید نابود كنید و حتماً به كتاب بیان استدلال نمایید. (بیان عربی، باب 6). "لایجوز التدریس فی كتب غیر البیان ... . و ان ما اخترع من المنطق و الاصول و غیرهما لم یوءذن لأحد من المؤمنین"، یعنی تدریس در كتابهای غیر از كتاب بیان روانیست و آنچه كه اختراع شده به نام منطق و اصول و غیر آن دو برای احدی از موءمنان اذن داده نشده. (بیان عربی، باب 10). "نهی عنكم فی البیان ان لا تمكلن فوق عدد الواحد من كتاب و ان لم تملكتم فلیزمنكم تسعة عشر مثقالاً من ذهب احدا فی كتاب اللّه لعلكم تتقون"، یعنی در كتاب بیان از شما نهی میشود كه مالك زیادتر از 19 كتاب شوید و اگر بیش از 19 كتاب داشتید بر شما (برای هر كتاب) 19 مثقال طلا (به عنوان كفاره) واجب میگردد، این حدی است در كتاب خدا شاید پرهیزكار گردید. (بیان عربی، باب 7) "واجب است هر كتابی كه 202 سال (مطابق با اسم علیمحمد) از استعمال آن گذشت مالك آن را تجدید كند یا آن را نابود سازد و یا به شخصی عطا نماید". (بیان فارسی، باب اول) قداست و حرمت عدد 19 در بیان "نوزده روز در آخر سال روز گرفته و ذكر خدا كنید". (بیان، باب 8) "بر هر شخص واجب است كه برای وارث خود 19 ورقه كاغذ لطیف و 19 انگشتری كه بر آنها اسامی خدا منقوش شده باقی گذارد". (بیان، باب 8) "برای شهری مهریه زیاد تر از 95 مثقال طلا و برای دهاتی زیادتر از 95 مثال نقره جایز نیست و در هر دو صورت باید كمتر از 19 مثقال نباشد". (بیان، باب 7) "هرگاه شخصی كسی را عمدا محزون كرد باید 19مثقال طلابدهد".(بیان،باب 18) "اگر شخصی كسی را برای سفر مجبور كند، یا بدون اجازه او داخل خانه او شود یا بدون اجازه او را از خانه اش خارج سازد تا 19 ماه زن او بر او حرام خواهد بود". (بیان، باب 16) "اگر معلمی چوبی بر گوشت و بدن بچه ای زد، زن او تا 19 روز بر او حرام میشود، اگر چه از روی فراموشی بزند و اگر زن نداشته باشد باید 19 مثقال طلا به آن بچه بدهد". (بیان، باب 11) "
اسامی سال و ماه و روز
هر سال به عدد (كل شیء) (كه به حساب ابجد 361 میباشد) است و هر سال عبارت از 19 ماه و هر ماهی 19 روز است". (بیان، باب 3) عدد و نام ماهها در دین باب فاضل قائینی در كتاب دروس الدیانة نام ماهها را به این ترتیب ذكر كرده است:
1ـ شهرالبهاء. 2ـ شهرالجمال. 3ـ شهر الجلال. 4ـ شهر العظمة. 5ـ شهر النور. 6ـ شهر الرحمة. 7 ـ شهر الكلمات. 8 ـ شهر الكمال. 9 ـ شهر الاسماء. 10 ـ شهر العزة. 11 ـ شهر المشیة. 12 ـ شهر القدرة. 13 ـ شهر العلم. 14 ـ شهر القول. 15 ـ شهر المسائل. 16 ـ شهر الشرف. 17 ـ شهر السلطان. 18 ـ شهر الملك. 19 ـ شهر العلاء. آیتی (آواره) در كتاب كشف الحیل مینویسد: "و همچنین است اسم روزها و سال را به حروف ابجد حساب میكنند و چون 361 میشود، ایام 5 روز كه زیاد میآید را ایام (هاء) و زوائد نامیده و آنها را (عطا و فیض) ملقب كردهاند و مثلاً بنابراین تاریخ 25/8/1310 از شهر رجب 1350 كه تاریخ تحریر (كشف الحیل) است میشود: فی یوم العلم من شهر القدرة من سنة (السل) من سنین البیان كه سال 90 ظهور باب است".
سوء قصد به ناصر الدین شاه
ناصرالدین شاه چهارمین شاه قاجاریه است. وی پس از چهل و نه سال سلطنت در ایران در روز هفدهم سال 1313 قمری به ضرب تپانچه میرزا رضا كرمانی از پای درآمد و كنار مرقد حضرت عبدالعظیم در شهر ری مدفون شد. چندی پس از اعدام سید علیمحمد باب تعدادی از بابیان تصمیم گرفتند كه انتقام خون او را از ناصرالدین شاه بگیرند، بنابراین با طرح نقشه ای به او حمله كردند ولی تیر آنها به خطا رفته و ناصرالدین شاه جان سالم بدر برد و پس از این واقعه دستور داد كه تعدادی از سران بابیه را دستگیر كنند. آیتی در كوالب الدریه ماجرا را این چنین تعریف میكند: "شش نفر از بابیهای متعصب كه از آن جمله ملا صادق ترك بود در نیاوران شمیران به طرف ناصر الدین شاه تیراندازی كردند، و بعد نیز با قمه و غداره به شاه حمله بردند و او را مجروح نمودند ولی موفق به قتل ناصرالدین شاه نشدند.
پناهندگی به سفارت روس
ناصرالدین شاه بعد از این واقعه در صدد دستگیری و نابودی بابیها برآمد". از جمله كسانی كه مورد تعقیب قرار گرفت حسینعلی نوری (بهاء اللّه) بود كه در لواسان به عنوان میهمانی به خانه صدر اعظم(میرزا آغاخان نوری) رفته بود و هنگامی كه او را به دربار احضار كردند از لواسان به قصد نیاوران و مقر حكومتی شاه حركت كرد ولی در بین راه در محل زرگنده به سفارت روس متوجه شده و به آنجا پناهنده شد. این جریان را شوقی افندی نوه دختری حسینعلی بهاء در قرن بدیع خود شرح داده است و نیز در تلخیص تاریخ نبیل زرندی این گونه نوشته شده است: "حسینعلی بهاء پس از ترور شاه و توقیف عدهای از سران بهایی چند روز پنهان ماند و آنگاه از اختفاء بیرون آمد روز دیگر سواره به اردوی شاه كه در نیاوران بود رفتند، در بین راه به سفارت روس كه در زرگنده نزدیك نیاوران بود رسید. میرزا مجید، منشی سفارت روس (شوهر خواهر حسینعلی) از آن حضرت مهمانی كرد و پذیرایی نمود. جمعی از خادمانِ حاجی علیخان حاجب الدوله، بهاء اللّه را شناختند و او را از توقف بهاء اللّه در منزل منشی سفارت روس آگاه ساختند، حاجب الدوله فورا مراتب را به عرض شاه رسانید، ناصر الدین شاه فورا مأمور فرستاد تا بهاء اللّه را از سفارت روس تحویل گرفته به نزد شاه بیاورند، سفیر روس دالگوركی از تسلیم بهاء اللّه به مأمورِ شاه امتناع ورزید و به آن حضرت گفت: به منزل صدر اعظم بروید و كاغذی به صدر اعظم نوشت كه باید بهاء اللّه را از طرف من پذیرایی كنی و در حفظ این امانت بسیار كوشش نمایی و اگر آسیبی به بهاء اللّه برسد و حادثه ای رخ دهد شخص تو مسؤول سفارت روس خواهی بود". در هر صورت، میرزا حسینعلی بهاء را دستگیر كرده و از طرف حكومت به زندان انداختند تا واقعه سوء قصد و مسبب اصلی آن مشخص شود ولی در این حال هم باز پشتیبانی سفارت روس باعث نجات وی از زندان شد چنانچه در تلخیص تاریخ نبیل زرندی آمده است: "قنسول روس كه از دور و نزدیك مراقب احوال او بود و از گرفتاری حضرت بهاء اللّه خبر داشت پیغامی شدید به صدر اعظم فرستاد و از او خواست كه با حضور نماینده قنسول روس و حكومت ایران تحقیقات كامل درباره بهاء اللّه به عمل آید و شرح اقدامات و سوءال و جوابها كه به وسیله نمایندگان به عمل میآید در ورقه نگاشته شود و حكم نهایی درباره آن محبوس بزرگوار اظهار گردد. صدر اعظم به نماینده قنسول وعده داد و گفت: در آینده نزدیكی به این كار اقدام خواهد كرد، آنگاه وقتی معین نمود كه نماینده قنسول روس با حاجب الدوله و نماینده دولت به سیاهچال بروند. مقدمتاً جناب عظیم (ملا شیخ علی ترشیزی) را طلب داشتند و از محرك اصلی و رئیس واقعی سوال كردند، جناب عظیم گفتند: رئیس بابیه همان سید باب بود كه او را در تبریز مصلوب ساختید، من خودم این خیال را مدتها است در سر داشتم كه انتقام باب را بگیرم، محرك اصلی خود من هستم، اما ملا صادق تبریزی كه شاه را از اسب كشید، شاگرد شیرینی فروش بیش نبود كه شیرینی میساخت و میفروخت و دو سال بود كه نوكر من بود و خواست كه انتقام مولای خود را بگیرد ولی موفق نشد. چون این اقرار را از عظیم شنیدند، قنسول و نماینده حكومت اقرار او را نوشته به میرزا آقاخان خبر داد و در نتیجه حضرت بهاء اللّه از حبس خلاص شدند".
تبعید به عراق
پس از آزادی از زندان، حكومت وقت تصمیم گرفت كه حسینعلی بهاء و برادرش میرزا یحیی را به عراق تبعید كند تا دیگر مجالی برای اغتشاش نداشته باشند كه این مطلب در تلخیص تاریخ نبیل زرندی اینگونه آمده است: "حكومت ایران بعد از مشورت به حضرت بهاء اللّه امر كرد كه تا یك ماه دیگر ایران را ترك نمایند و به بغداد سفر كنند، قنسول روس چون این خبر را شنید از بهاءاللّه تقاضا كرد به روسیه بروند و دولت روس از آن حضرت پذیرایی خواهند نمود... بهاء اللّه قبول ننمودند و توجه به عراق را ترجیح دادند و در روز اوّل ماه ربیع الثانی 1269 هجری به بغداد عزیمت فرمودند، مأمورین دولت ایران و نمایندگان قنسول روس تا بغداد با حضرتش همراه بودند." و خود حسینعلی بهاء در كتاب اشراقات مینویسد: "این مظلوم از ارض طاء (طهران) به امر حضرت سلطان به عراق عرب توجه نمود و از سفارت ایران و روس هر دو ملتزم ركاب بودند." و در جایی دیگر در همین كتاب مینگارد: "خرجنا من الوطن و معنا فرسان من جانب الدولة العلیة الایرانیة و دولة الروس الی ان وردنا العراق بالعزة و الاقتدار." حسینعلی بهاء پس از مدتی كه در بغداد ماند روانه سلیمانیه شد و در آنجا درسهایی را از عرفان و تصوف فرا گرفت (و مدّتی به نام درویش محمّد با لباس مبدل در سلیمانیه به سر برد كه به شرح آن نمیپردازیم). دو سال بعد حسینعلی بهاء باز به بغداد برگشت و این در حالی بود كه هنوز طوق بندگی و پیروی از برادرش میرزا یحیی صبح ازل را برگردن داشت و خود او در كتاب ایقان علّت برگشتش را چنین ذكر میكند: "قسم به خدا كه مهاجرتم را خیال مهاجرت نبود، و مسافرتم را امید مواصلت نه، و مقصود جز این نبود كه محل اختلاف احباب شوم و مصدر انقلاب اصحاب نگردم ... باری تا آن كه از مصدر امر (میرزا یحیی) حكم رجوع صادر شد و لابداً تسلیم نمودم و راجع شدم."
وصیتنامه باب به میرزا یحیی صبح ازل
همان گونه كه گفته شد میرزا یحیی و میرزا حسینعلی كه هر دو فرزندان میرزا عباس نوری بودند از برجسته ترین اصحاب و یاران باب بودند و باب نیز به آنان نظر داشته است، مخصوصاً در وصیتنامه ای كه به میرزا یحیی مینویسد او را به عنوان خدای بعد از خودش نام میبرد، متن وصیتنامه او چنین است: "اللّه اكبر تكبیراً كبیراً، هذا كتاب من عنداللّه الی اللّه المهیمن القیوم، قل كلٌ من اللّه مبدئون، قل كلّ الی اللّه یعودون، هذا كتابٌ من علی قبل نبیل، ذكر اللّه العالمین الی من یعدل اسمه اسم الوحید ذكر اللّه للعالمین، قل كلّ من نقطة البیان لیبدئون، اَن یا اسم الوحید فاحفظ ما نزل فی البیان و أمر ربه فانك لصراط حق عظیم." یعنی: "خدا از همه چیز بزرگتر است ـ این نامهای از طرف خدای مهیمن و قیوم به سوی خدای مهیمن و قیوم است، بگو همه از خدا ابتدا شدهاند و همه به سوی خدا بازگشت میكنند، این نامهای است از علی قبل نبیل (به ابجد محمد 92 میشود و نبیل هم میشود 92) كه ذكر خدا برای جهانیان است به سوی كسی كه نامش مطابق با وحید است (وحید به ابجد 28 است و یحیی هم به استثنای الف آخرش 28 است). بگو همه از نقطه بیان ابتدا میشوند ای نام وحید، حفظ كن آنچه را كه در بیان نازل شد و به آن امر كن، پس تو در راه حق بزرگ هستی"(مقدمه نقطة الكاف). كلمات میرزا یحیی صبح ازل میرزا یحیی نیز مانند باب كلماتی را به سبك كلمات عرفانی و معنوی ایراد نموده كه با دقت نظر میتوان دریافت كه در اول امر بهائیت هنوز بویی از عقاید اسلامی از این كلمات استشمام میشود، و اصطلاحاتی در آنهاست كه حاكی از یك سبك مشترك گفتاری و نوشتاری در بین سران این فرقه است كه سعی میكردهاند كلمات را به هم پیچیده و مغلق ادا كرده و در قالب مخصوصی آن را بیان كنند. حال به قسمتی از كلمات یحیی صبح ازل نظر میكنیم: "هو الحق الممتنع السلطان، سپاس بی قیاس و حمد معری از شائبه ریب و رفتار، مرذات باری تعالی را سزاست كه لم یزل محسوس به حس و حركت و فنا و زوال و عدم وجود و ظهور و بطون و عرفان و وجدان نبوده و لایزال مجسم شناخته نخواهد شد، نظر نموده در شؤونات انبیاء علیهم الصلاة و السلام كه هیچ یك دعوی شناختن ذات خداوندی را ننموده، كذلك حضرت محمدی گفتار ما عرفناك حق معرفتك جاری فرموده، دعوای ادراك ذات الهی نفرموده، چنان كه نص آیات كریمه و احادیث شریفه بوده، نظر به سوره توحید نموده كه چگونه جاری شده و نص بوده بر شناختن ذات الهی، چه اگر كسی شریك با خداوند بوده "قل هو اللّه احد" گفته نمیشود و اگر شؤونات بشری میبود "اللّه الصمد" ذكر نمیگردید و اگر تولید میشد و از ذات مقدس او چیزی حادث میگشت "لم یلد و لم یولد" اطلاق نمیشد و اگر با خداوند كس مقترن و معادل میگشت "ولم یكن له كفواً احد" در كلام خداوندی نازل نمیگشت ..." تا وقتی كه به كلمات حظایر قدس حظیرة القدس میرسد و میگوید: "هو الحق المستعان، هنگام روح و ریحان و عزّ و امتنان در مواقع جلیان تجلی الهی است، افئده خویش را مستشرق به شوارق قدس الهی نموده، ارواح و انفس و اجساد روح خود را بدین میاه احدیت زنده نمایید و از حظایر قدس ربّانی ریان شده، به میاه سبحانی شاداب شوند زیرا كه جلیان حقیقت از افق لنترانی طالع و ساطع گردید و تجلّیات عظمت از مطالع لنیعرف ولنیوصف، لائح و لامع گشت. هر ذره، روحی پدید آورد و هر شیئی ریحانی از مواقع تجلّیات آشكار گردانید. قوله: لما النور تجلّی و الامر قددنی و رجع الی اله كل واحد و استرجع الیه ما خلق و من اله الاّ اللّه و له الملك بیده الامر یفعل ما یشاء و هو الحكیم الخبیر. ای دوستان دایره فضل و محبان مطالع عدل! در این ایام كه شاهین در پرواز و عنقای نفس در سوز و گداز است، سمندروار برگرد آتش عدل گردیده، خود را در سبیل محبّت و مودّت از غیر محبوب محترق سازند، چه اگر بدین نار حقیقی مضطرم نشده هر آینه از لقای حقیقت محبوب محجوب خواهند شد. اقوال مضریه سبب احتجاب نباشد و اشارات كاذبه موءتفكه باعث بر ابتعاد نگردد، چه شیطان رجیم از تلبیس خود از حق محجوب گشت و خود بینی و غرور جاهلیت از آدم روحانی محتجب گردید، و هر آن كه خود بینی در عوالم خود نموده، محتجب از مواقع تجلّیات الهی گردید". "هو المرهوب المستعان، آفتاب حقیقت معنوی در افق اوج ازلیت در استطاع و اشراق است و كواكب عزّ و عظمت حقیقی الهی در فوق سماء رفعت و احدیت در شعاع و التیاق. از وساوس شیطانی گذشته و از دسائس ظلمانی رهیده، و چون ظلمتیان در وادی ظلمت و حیرت، نیست نگردید. ذلكم ما یوصیكم به یومئذٍ ان انتم فی ایامه تتفكرون. الحمد كه حضرت باری تقدس و تعالی چون شما مستجیران را در ارض وجود موجود فرموده، زشت و زیبا را درك نموده، نور و ظلمت را مشاهده مینماید، ایقظوا من مثلكم عن رقدة لعلكم بآیات اللّه یوم العدل لترزقون، هر نفس به متاع ذاتی خود مغرور گشت و از لقای حق محتجب گردید و دور از لحظات قرب ماند، چون در ذات او خودبینی و غرور بود، از این سبب جلیان الهی در نفس فنای او هویدا نگشت و فؤاد ذات او رخشان نگردید و ظلمت با او معروف گردید و در حجاب افكیه خود محتجب گشت و در ظلام موءتفكات خود در ابتعاد ماند و تجلّیات ربانی در نفس و فؤاد او ظاهر نگشت و نفحات سبحانی در دَوات و روح او باهر نگردید، لذلك خداوند عادل دوستان خود را بیدار فرمود و محبان خویش را از ضلالت رهایی بخشود".
نزاع و اختلاف
میرزایحیی و حسینعلی پس از مدّتی كه هر دو برادر در بغداد به سر بردند ناگاه بین آنان اختلافات و منازعاتی در گرفت و هر كدام دیگری را متهم به چیزی ساختند و این مشاجرات چندان زیاد شد كه حسینعلی سر از فرمان برادرش تافت و او را متهم به تصرف در حریم سید علیمحمد باب كرد چنان كه در كتاب بدیعش میگوید: "علت و سبب كدورت جمال ابهی (حسینعلی) از میرزا یحیی و اللّه الذی لا اله الا هو این بود كه در حرم نقطه (سید علیمحمد) روح ما سواه فداه تصرف نمود. با این كه در كل كتب سماوی حرام است، و بیشرمی او به مقامی رسید كه ... دست تعدی به حرم مظهر ملیك علام (باب) گشود، فاُفٍّ له و لوفائه، و كاش به نفس خود قناعت مینمود، بلكه او را بعد از ارتكاب خود وقف مشركین نمود و جمیع اهل بیان شنیده، میدانند سیئات او را." به موجب این سخن و اتهام، حسینعلی برادرش را مرتد از دین باب و طرفداران او را مشرك نامید و از همین جا عده ای از بابیان از راه میرزا یحیی برگشتند و به سوی حسینعلی متمایل شدند و عدهای هم بر همان راه باقی مانده و میرزا یحیی را رها نكردند. دولت عثمانی كه این اختلاف و كشمكش را نمیتوانست در بغداد تحمل كند آنان را به "ادرنه" روانه كرد، امّا در آنجا نیز تنور مخامصه و مجادله گرم بود تا جایی كه فحّاشیهای دو برادر به یكدیگر شدت گرفت، چنان كه خود حسینعلی در بدیع به این مطلب اذعان نموده كه: "افتضاحی در این ارض برپا شد كه یكی از قنسولهای این ارض تعجب كرد و به شخصی ذكر نمود كه امر عجیبی واقع شده و جمیع اعاجم (عجمها) به شماتت برخاستند كه در این طایفه عفت و عصمت نیست." و در جایی دیگر میگوید: "... مسلم است كه ازل (میرزا یحیی) به اكل و شرب و تصرف در ابكار و نساء مشغول بوده و اعمالی كه واللّه خجالت میكشم از ذكرش، مرتكب." و به تبع این سخنان پیروان این دو برادر هم اتهاماتی را متوجه یكدیگر ساختند چنان كه اشراق خاوری در كتاب رحیق مختوم مینویسد: "براثر زهر،ارتعاش حاصل شد و دستهای حضرت بهاءاللّه تاآخرحیات میلرزید." و این سخن به این جهت گفته شده كه بهائیان معتقدند میرزا یحیی به قصد كشتن برادر به او زهر خورانیده است. تبعید دو برادر از طرف حكومت عثمانی دولت عثمانی كه جار و جنجال دو طرف را نظاره میكرد و هتك حرمت پیروان آن دو را نسبت به یكدیگر میدید و از طرفی نمیخواست در مملكت او بلوایی بپا شود ناچار تصمیم گرفت كه بین آنان جدایی بیندازد، بنابراین حسینعلی را به عكا (یكی از شهرهای فلسطین) و میرزایحیی را به قبرس تبعید كرد. آیتی در كواكب الدریه مینویسد: "حسینعلی را با 73 نفر از پیروانش به عكا و میرزا یحیی را با سی نفر از پیروانش به قبرس تبعید كرد و از اینجا بود كه فرقه بابی به دو فرقه ازلی ـ طرفداران میرزا یحیی صبح ازل ـ و بهایی ـ طرفداران حسینعلی بهاء اللّه ـ منشعب شد". مقام من یظهره اللّه یكی از عقایدی كه باب آن را در میان بابیان رایج كرد عقیده به شخصی بود كه بعد از باب ظهور میكند. خود او در كتاب بیان، باب 6 وقت ظهور من یظهره اللّه را اینطور عنوان میكند: "من یظهره اللّه بعد از عدد مستغاث بیاید (كه به حساب ابجد 2001 است)." و همین امر موجب اختلاف بین حسینعلی و میرزا یحیی در ادرنه گشت زیرا حسینعلی خود را همان من یظهره اللّه میپنداشت. عباس افندی (عبدالبهاء) در مقاله سیاح مینویسد: "جانشینی میرزا یحیی جنبه ظاهری داشت و این نقشه حسینعلی و تصویب باب بدین منظور بود كه چند صباحی یحیی به این اسم و رسم اشتهار یابد تا حسینعلی از گزند دشمنان مصون بماند." و در كتاب جمال ابهی آمده است: "منظور از بابیت، مأموریت از ناحیه حسینعلی بهاء بوده است و منظور او از قائم همان حسینعلی است." و این گونه بهائیان ظهور باب را مقدمهای برای اعلان ظهور بهاء میدانند و دین باب را نیز منسوخ میشمارند زیرا هنگامی كه حسینعلی بهاء خود را حائز این مقام دانست همان ادعاهای باب را تكرار نموده و تا درجه خدایی و شارعیت خود را بالا برد. حال نگاهی به این ادعاها می افكنیم.
ادعای بندگی حسینعلی
حسینعلی در كتاب مبین میگوید: "سبحانالذی نزل علیعبده منسحابالقضا سهام البلاء، و یرانی فی صبرٍ جمیل." یعنی، پاك و منزه است آن خدایی كه بربندهاش (حسینعلی) نازل كرد از ابر قضا تیرهای بلا را، و مرا در صبر و بردباری نیك دید. و در جای دیگر میگوید: "یا الهی هذا الكتاب ارید ان ارسله الی السلطان و انت تعلم بأنّی ما اردت منه الا ظهور عدلك لخلقك." یعنی، خدایاایننامهایاستكهمیخواهم آنرابرایسلطان(ناصرالدینشاه) بفرستم و تو میدانی كه قصدی از این نامه جز آشكار ساختن عدالت تو برای خلق تو ندارم. ادعای رجعت حسینعلی حسینعلی بهاء از رجعت خود گاهی با نام رجعت حسینی و گاهی با من یظهره اللّه یاد میكند ولی در خطابی كه در كتاب مبین به "پاپ" كرده است رجعت خود را رجعت مسیح مینامد: "یا باباً! اخرق الاحجاب، قد اتی رب الارباب فی ظل السحاب، كذلك یأمر القلم الاعلی من لدن ربك العزیز الجبّار، انه أتی من السماء مرة اخری كما أتی أول مرة ایاك ان تعترض علیه." یعنی، ای پاپ! ابرهای غفلت را پاره كن، رب الارباب در سایه ابر آمد. اینطور تو را امر میكند قلم اعلی از طرف پروردگار عزیز و مقتدر، این كه او (مسیح) یك بار دیگر از آسمان آمد چنان كه در مرتبه اول از آسمان آمد. بپرهیز از این كه به او اعتراض كنی." ادعای رسالت و پیامبری حسینعلی او در كتاب اقدس مینویسد: "قل یا ملاءالبیان لاتقتلونی بسیوفالاعراض،تاللّهكنتنائماًایقظنییدالارادة ربكم الرحمن، و امرنی بالنداء بین الارض و السماء لیس هذا من عندی لو أنتم تعرفون." یعنی، ای گروه بابیان! مرا با شمشیرهای اعراض و دوری به قتل نرسانید، سوگند به خدا خوابیده بودم كه دست اراده خداوند مهربان مرا بیدار كرد و امر كرد مرا كه بین زمین و آسمان ندا كنم. این (ادعا) از خودم نیست اگر شما بدانید." و در كتاب اشراقات خطاب به ناصرالدین شاه میگوید: "ای پسر سلطان! جناب شما پیش از این مرا دیده بودید، یكی از مردان عادی بودم و اگر امروز بیایی مرا با نوری میبینی كه هیچكس نمیداند كی او را ظاهر ساخته، و یا آتشی میبینی كه كسی نمیداند كه آن را افروخته است، لكن مظلوم (حسینعلی) میداند و میشناسد و میگوید: دست اراده خداوند كه پروردگار جهانیان است او را روشن ساخته است." ادعای خدایی حسینعلی بالاخره دركتاب مبین درچندین موضع خود را خدا میشمارد و چنین مینگارد: "اسمع ما یوحی من شطر البلاء علی بقعة المحنة و الابتلاء من صدرة القضا انه لا اله الا انا المسجون الفرید." یعنی، بشنو آنچه كه از شطر بلا بر بقعه محنت و گرفتاری از سینه قضا وحی میشود كه نیست خدایی جز من زندانی تنها. و در جایی دیگر میگوید: "انّ الذی خلق العالم لنفسه منعوه انینظر الیاحد من احبائه، ان هذا الاّ ظلم مبین." یعنی، آن خدایی كه جهان را برای خودش خلق كرده او را منع میكنند كه به یكی از دوستانش بنگرد، این ظلم آشكاری است. "انه یقول حینئذٍ انّنی انا اللّه لا اله الا انا كماقال النقطة من قبل و بعینه یقول من یأتی من بعد". یعنی، او (حسینعلی) در این زمان میگوید: من همان خدایم و خدایی جز من نیست چنان كه نقطه (علیمحمد) نیز از پیش میگفت و كسی كه بعد از این میآید بعینه همین را خواهد گفت. "قل لا یری فی هیكلی الا هیكل اللّه، و لا فی جمالی الاّ جمال اللّه، و لا فی كینونتی الا كینونته، و لا فی ذاتی الا ذاته و لا فی حركتی الا حركته و لا فی سكونی الا سكونه، و لا فی قلمی الا قلمه العزیز المحمود." یعنی، بگو در هیكل من دیده نمیشود مگر هیكل خدا، و در جمالم دیده نمیشود مگر جمال خدا، و در كینونیت و ذاتم دیده نمیشود مگر كینونیت و ذات خدا، و در حركت و سكونم دیده نمیشود مگر حركت و سكون خدا، و در قلمم دیده نمیشود مگر قلم خدا كه غالب و پسندیده است. چنان كه در قصیده عزر و قائیه در مكاتیب تصریح میكند كه: و كل الربوب من طفح حكمی تربت كل الالوه من رشح امری تألهت یعنی، همه خدایان از رشحان و آثار فرمانم به خدایی رسیدند و همه پروردگاران از لبریزی حكم من پروردگار گشتند. نبیل زرندی خطاب به او میگوید: پرده برداشته مپسند به خود ننگ خدایی خلق گویند خدایی و من اندر غضب آیم.
منبع:نشریه حوزه اصفهان ،شماره یک و دو
آیا پیروان فرقه بهائیت تمامی حقیقت را در مورد علیمحمد باب میدانند ؟
بهائیت در ایران : مبلغان بهائیت در توجیه علت تنوع ادعاهای علی محمد شیرازی به قاعده تدریج متوسل می شوند
برنامه« شعبده شوم» با موضوع« بررسی عقاید و دیدگاههای فرقه انحرافی بهائیت » با حضور حجت الاسلام علی رضا روزبهانی بروجردی و حجت الاسلام عبدالقادرهمایون از اساتید حوزه و دانشگاه از آنتن رادیو گفتوگو پخش شد.
در این برنامه حجت الاسلام علی رضا روزبهانی، با بیان اینکه علیمحمد باب بعد از مرگ «سیدکاظم رشتی» یکی از رهبران فرقه شیخیه تصمیم گرفت که در جایگاه استاد خود قرار بگیرد، ادامه داد: البته او نه از دانش قابل توجهی برای این مقام برخوردار بود واز دیگر سو دارای سبقه اجتماعی مناسبی نیزبرای این موضوع نبود.
وی با بیان اینکه علی محمد باب در ابتدای ادعاهای خود بحث نیابت امام زمان (عج) را مطرح کرد، گفت: نوع اندیشهای که او در بحث نیابت مطرح کرد به نوعی با تفکر و ادعای شیخیه همسو بود. او در سال 1260 هجری قمری ادعای بابیت خود را نزد ملاحسین بشرویهای مطرح کرد. در همان زمان علی محمد شیرازی کتابی را به نام «احسنالقصص» مبتنی بر تفسیر سوره یوسف نوشت و این سوره را به شکل قران ،سورهبندی و آیه بندی کرده بود.
این استاد حوزه و دانشگاه با تأکید بر اینکه این کتاب پر ازغلطهای صرفی، نحوی و مفهومی است و به شدت مخدوش است، ادامه داد: علیمحمد باب در اولین صفحه از این کتاب ادعای بابیت خود را به صورت صریح و واضح مطرح میکند.
وی تصریح کرد :برخی از طرفداران علیمحمد شیرازی به مانند «ملا عبدالخالق یزدی »وقتی میشنوند که او ادعای بابیت خود را به ادعای مهدویت تبدیل کرده از او روی برمیگردانند و این ادعا مورد پذیرش برخی از طرفداران اولیه وی قرار نمیگیرد.
این استاد حوزه و دانشگاه با تأکید بر اینکه جریان بابیت و بهاییت جریانی دست ساخته استعمار است و در طول فعالیت خود مورد حمایت استعمارگران قرار گرفته است، تأکید کرد: علیمحمد باب در کتاب «بیان» خود که یکی از مهمترین کتابهایش است موضوعاتی را مطرح کرده که افراد با خواندن آن تعجب میکنند.
روزبهانی با اشاره به اینکه علیمحمد باب در سال 1265 ادعای نبوت خود را مطرح میکند و در پایان کار تیر خلاص را شلیک میکند و خود را به عنوان ذات و جوهره خداوند معرفی میکند، تأکید کرد: مبلغان بهائیت در برابر این سوال که چرا علیمحمد باب ادعاهای خود را به صورت تدریجی مطرح کردند و از ادعای بابیت آغاز کرده و سپس خود را جوهره هستی خداوند معرفی میکند پاسخ قابل اعتنایی ارائه نمیکنند و میگویند او از قاعده تدریج استفاده کرده و در تلاش بوده تا مردم آن زمان بتوانند به مرورزمان این موضوع را درک کنند.
در ادامه این برنامه حجت الاسلام عبدالقادر همایون؛ با اشاره به ادعاهای مختلف علیمحمد شیرازی، تصریح کرد: بسیاری از پیروان بهائیت حقیقت را در مورد علیمحمد باب نمیدانند و مبلغین بهائیت تلاش میکنند تا این حقایق به این افراد نرسد. چنانکه خیلی از بهائیان متوجه این تناقضات نیستند و در واقع نیز اطلاعی از آن ندارند.
این استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه مبلغان بهائیت برای توجیه ادعاهای گوناگون علیمحمد شیرازی از قاعده تدریج استفاده میکنند، تأکید کرد: آنها میگویند اگر علیمحمد شیرازی از همان ابتدا ادعای مهدویت را مطرح میکرد پذیرش این موضوع برای مردم سخت بود و نمیتوانستند به راحتی این موضوع را بپذیرند به همین بابت او ادعاهای خود را به تدریح مطرح میکند و در ابتدا میگوید من باب امام زمان (عج) هستم تا زمینه برای ادعاهای اصلی فراهم شود.
همایون با طرح این سوال که معلوم نیست مبلغان بهائیت قاعده تدریج را از کجا آوردهاند، ادامه داد: خیلی از کسانی که در ابتدا به علیمحمد شیرازی اعتقاد پیدا کردند به دنبال شناخت امام زمان (عج) بودند و فکر میکردند او پلی برای شناخت امام زمان (عج) است به همین دلیل به علیمحمد باب گرایش پیدا کردند.
این استاد حوزه و دانشگاه با تأکید بر اینکه علیمحمد شیرازی بر روی ادعاهای خود استقامت چندانی نداشته و وقتی به او فشاری وارد میشد ادعاهای خود را پس میگرفت، تصریح کرد: البته شخصیت او به نحوی بود که پس از مدتی ادعای بزرگتری را مطرح میکرد.
وی با اشاره به سخنان علی محمد شیرازی در کتاب« صحیفه عدلیه »اظهار کرد: او در این کتاب که قبلا از طرح این ادعاها به نگارش درآمده برای امام زمان (عج) دعا میکند و میگوید که حجت خدا محمدبن حسن عسگری است و برای سلامتی ایشان دعا میکند.
منیع :سایت رادیو گفتگو
نفوذ بهائیان تا قلب رئیسدولتاصلاحات
بهائیت در ایران برداشت شده از فرقه نیوز،حسین قاسمی در یادداشتی که پایگاه خبری جهان نیوز آن را منتشر کرده است نوشت: گره خوردن زلف بخشی از اصلاح طلبان و تجدیدنظرطلبان به زلف بهاییان به دوران دولت اصلاحات برمی گردد، ولی این روند در ماه های نزدیک به انتخابات ریاست جمهوری دهم و فتنه ۸۸ تشدید شد و عملا به یک ائتلاف و در ادامه به اتحاد رسید.
در این یادداشت فقط به بخش کوچکی از این ارتباطات آشکار در سالهای اخیر پرداخته شده است.
ا-دیدار و نزدیک شدن با مهدی کروبی:
"ن .خ" از نزدیکان رهبران فرقه ضاله بهایی در وبلاگ خود خبر از دیدار با کروبی داده است:
''[یا یک همکاری دیگر به عنوان مثال] با آقای کروبی چند روز پیش [ ٢٧اسفند ماه سال ١٣٨٧] صحبت کردیم ایشان یک سری حمایت ها کردند و قول هایی دادند. خواستند که خواسته های خود را روشن کنیم تا ببینیم آیا ایشان با ما به توافق می رسند و می توانند به آن ها عمل کنند یا نه. برخورد آقای کروبی خوب بود. کاملاً از ما دفاع کردند اما نه به شکل حکم کتبی که بتوانیم مورد استناد قرار بدهیم. شفاهاً حمایت کردند و قرار است دوباره با ایشان صحبت کنیم تا نظرشان را رسما در باره این قضیه اعلام کنند و موضع شفافی در این مورد بگیرند. ''
این دیدار جمعی ازبهاییان با کروبی توسط "و.خ" اینگونه تشریح شده :
'' در پی صدور اطلاعیه های حمایت از حقوق اقلیت های قومی و مذهبی توسط آقای کروبی، کاندیدای ریاست جمهوری دوره دهم ریاست جمهوری و به دنبال سخنرانی های متعدد ایشان در همین رابطه، آقای "و .خ"، مسئول کمیته حق تحصیل مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران (شاخه تهران)، ملاقاتی با ایشان نمودند تا در آن به بررسی راهکار هایی در جهت جلوگیری از نقض حقوق انسانی و محرومیت از تحصیل تعداد کثیری از جوانان ایرانی به ویژه بهائیان پرداخته شود.
در این دیدار که در دفتر حزب اعتماد ملی صورت گرفت، آقای "و. خ" ضمن ارائه گزارشی در رابطه با محرومیت از تحصیل تعداد زیادی از جوانان ایرانی و همین طور موضوع محرومیت از تحصیل بهائیان، به توصیف وضعیت موجود در رابطه با نقض حقوق در این رابطه پرداخته و بیان داشتند که:
" گروهی از جوانان ایرانی، که تا قبل از سال ۸۳ حتی اجازه ثبت نام در کنکور را نداشته اند، در سال های گذشته با امید به قبولی در دانشگاه، پس از ماه ها تلاش و مطالعه، در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کرده اند اما در زمان اعلان نتایج با درج عنوان جدید و نامأنوس "نقص پرونده" از سوی سازمان سنجش از انتخاب رشته محروم شده اند و حتی در مواردی که اجازه انتخاب رشته وجود داشت بر خلاف رتبه های قابل قبول خیلی از دانشگاه ها، به صورت نا عادلانه مردود شناخته شده اند و یا تعداد معدودی از این جوانان که موفق به ورود به دانشگاه ها شدند پس از مدت کوتاهی اخراج گردیده اند.
در پی مراجعات و پیگیری های مکرر مشخص گردید که این محرومیتها صرفاً به علت اعتقاد شخصی مذهبی است." این فعال حقوق بشر ضمن اشاره به این نکته که آنچه ذکر می شود تنها قسمت کوچکی از تضییقات و محرومیت های وارده بر بزرگترین اقلیت مذهبی کشوراست!، شرح تمام محرومیت ها را هدف این دیدار ندانست و در ادامه گفت:
" توجه جنابعالی را صرفاً به داشتن حق تحصیل به عنوان یکی از حقوق شهروندی معطوف می سازم. چنانچه مستحضرید این اقدامات در شرایطی صورت می گیرد که ما به عنوان فرزندان این آب و خاک علاوه بر حقوقی که به عنوان یک شهروند به هر یک از ما تعلق میگیرد، در ساختن جامعه نقشی موثر ایفا خواهیم نمود، چراکه پایه های مستحکم یک جامعه نیازمند جوانانی است مجرب و دانش آموخته." و در ادامه با طرح سوالی ادامه دادند که: "آيا اين اقدامات مغاير با ديدگاه شرع انور اسلام و قانون اساسي جمهوری اسلامی ایران نيست؟ شرعی که صرفه نظر از عقيده، رنگ و قوميت بنا شده و و قانونی که به تساوي و برخورداري از حق آموزش و پرورش بدون توجه به هر نوع وابستگي قومي، زباني و مذهبي اشاره دارد. حقوقی که در میثاق نامه های حقوق بشر و اعلامیه های جهانی نیز تصریح شده است. لذا علی رغم چنین موازین الهی و قانونی، برای ما و شاید نسل های آینده فهم این نکته آسان نیست که چرا در عصری که اصل برابری در برخورداری از حقوق شهروندی مورد ستایش است، چنین اقداماتی صورت می گیرد."
شنیده ها حاکی از آن است که میزان حمایت و همراهی کروبی ازبهائیان دراین جلسه و قول همکاری به آنها،بیش از تصور بهائیان حاضر در جلسه بوده است.
البته در کنار کروبی، شاهدحمایت "جمیله کدیور" مشاور کروبی نیز در این زمینه بوده ایم.
"کدیور" در سفر تبلیغاتی خود به اراک طی مصاحبه ای از حزب صهیونیستی بهائیت با عنوان «شهروندان ایران» یاد کرده و گفته است: «بهائیان به عنوان شهروندان ایران دارای حقوقی هستند که باید دولتمردان به این حقوق احترام بگذارند و آن را به رسمیت بشناسند»!(1)
مجتبی واحدی مشاور دیگر کروبی نیز نوشته است:
''اينجا بهعنوان نمونه داستانی را نقل میکنم. صبح روز دوشنبه هجدهم خرداد هشتاد و هشت - چهار روز قبل از انتخابات رسوای هشتاد و هشت - آقای کروبی با من تماس گرفت و با تأسف فراوان شنیده های خود در خصوص بهائیان زندانی در شیراز را بیان کرد و نهایتا گفت که میخواهد برای دفاع از حقوق ايشان در يکی از سخنرانی های انتخاباتی خويش سخن بگويد.
به او گفتم: "برای من که در طی بيست و هفت سال شاهد دفاع شما از حقوق بسياری از دگر انديشان بوده ام ترديدی وجود ندارد که اين دفاع، هيچ ربطی به انتخابات ندارد اما اين که نخستين دفاع شيخ کروبی از حقوق شهروندی بهائيان در يک نطق تبليغاتی و آن هم در فاصله چهار روز تا انتخابات انجام شود، قطعا برای بسياری از افراد شائبه برانگيز خواهد بود. بهتر است اين کار بعد از انتخابات انجام شود. کروبی نظر مشورتی مرا پذيرفت و يقين دارم اگر فرصتی می يافت وعده خويش برای اين دفاع را اجرا میکرد .''
همچنین در ایام تبلیغات انتخابات نیز شاهد حضور بهایبان درمراکز و برنامه های تبلیغی آقای کروبی هستیم. به عنوان مثال ""ن.خ"_نوه یکی از بزرگان بهائی_ در این باره نوشته است:
'' کمیته حق تحصیل مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شاخه ساری، در ادامه فعالیت های خود در راستای پی جویی حق تحصیل با بهره گیری از فضای انتخاباتی در سخنرانی آقای مهدی کروبی شرکت جست. این کمیته عمده ترین مطالبه خود یعنی دانشگاه برای همه و همچنین امکان کسب حق تحصیل برای جوانان محروم از تحصیل بهایی را با استفاده از پلاکاردهایی اعلام نمود. لازم به ذکر است که این اقدام با تشویق و استقبال سایر حاضرین روبرو شد و با وجود برخی مخالفت ها، مورد حمایت قرار گرفت. این برنامه در سالن سید رسول ساری در عصر دوشنبه ۱۱ خرداد برگزار شد. موضوع حق تحصیل هم چنین در ملاقات خصوصی کوتاهی که بعد از مراسم سخنرانی بین آقای کروبی و اعضای کمیته صورت گرفت مطرح شد هر چند ایشان ارائه پاسخ مشخص را به زمان و مکان دیگری ارجاع دادند.''
البته حضور افراد و عناصری مانند "ن.خ" در برنامه های اصلاح طلبان خصوصا در هسته مرکزی برخی ستادهای جوانان اصلاح طلب نیز قابل توجه بوده است.
در سخنرانی رئیس دولت اصلاحات، این بهایی شناسنامه دار در کنار او قرار دارد.
۲-باب و بهاالله رهبران جنبش سبز، نه موسوی وکروبی
"پ.م" ازعناصر فعال بهایی و گرداننده برخی سایت ها و وبلاگ های این فرقه که در دانشگاه کاليفرنياي لس آنجلس UCLA مشغول تحصیل است و هم زمان در اين دانشگاه رياضي تدريس ميکند و سابقه بازداشت نیز دارد، درباره نسبت جنبش سبز و بهایبت نوشته است:
''رهبر جنبش سبز کیست؟
"نکتهای هست که رژیم ایران خیلی بهتر از مردم سبزش متوجهاش بوده و امیدوار است که مردم از آن غافل بمانند؛ این که رهبر جنبش سبز نه موسوی است و نه کروبی! جنبش واقعی اصلاحات ایران اگر رهبری داشته باشد، این رهبر کسی نیست جز سید علی محمد باب و بعد از او بهاءالله.''
و در مطلبی دیگر به حضور بهایبان در فتنه پس از انتخابات در خارج کشور اشاره می کند:
''بهائیان و جنبش سبز
در روز ۲۵ جولای، روز همبستگی با مردم ایران، روز عمل و اقدام جهانی، جمعیت اندکی در شهر کوچک ما گرد هم آمده بودند. تمام شعارها به زبان انگلیسی و توسط یک فعال حقوق بشرآمریکایی رهبری میشد؛ جوانی بیست و اندی ساله بود که واقعا حنجره ترکوند. در پشت یک چراغ راهنمایی تجمع کرده بودیم و هربار که چراغ سبز میشد ماشینها با بوقهایشان و دستهایی که به علامت V از پنجره ماشین بیرون آمده بود حمایت خود را نشان میدادند.
یکی از بچهها مچ بند سبز به تعداد زیاد(بیشتر از تعداد حاضران) آورده بود، و یکی از بچه های بهایی هم تعداد زیادی پلاکارد درست کرده بود که روی آن نوشته بود:
Human Rights
for
Human Race''
( حقوق بشر برای نژاد بشر )
یکی از سایت های بهایبان به سابقه و گرایش آنها به دکتر معین کاندیدای حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب در انتخابات نهم ریاست جمهوری اشاره می کند:
''در دوره نخست کاندیداتوری آقای احمدی نژاد نیز بهائیان ازدکتر معین رقیب اصلاح طلب آقای احمدی نژاد خواستند که این خواست انسانی آنها را بپذیرد''
۳-نفوذ بهاییان دراندرونی برخی مقامات
از دیگر مجاری بر قراری و عمیق تر شدن ارتباط بهائیان با بخشی از اصلاح طلبان را ارتباطات آنها در زندان پس از فتنه ۸۸ باید ذکر کرد.
سایت رادیو زمانه دراین باره نوشته است:
''پس از انتخابات ودستگیری های گسترده مردم،بازداشت شدگان که از طیف های مختلف سیاسی و عقیدتی بودند، در زندان با بهایبان زندانی آشنا شدند که همین امر موجب تحولی شگرف در نگرش ایشان نسبت به آیین بهایی و پیروانش شد. مقالات و مصاحبه های ایشان
در حمایت از حقوق شهروندان بهایی موجبات نگرانی حکومت ایران را فراهم آورد''
به عنوان نمونه شاهد ارتباط نزدیک فائزه هاشمی رفسنجانی دختر رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام با بهاییان درزندان هستیم.
فائزه هاشمی در مصاحبه با روزنامه بهار با مرور خاطرات دوره بازداشت خود، از بهاییها و منافقین به عنوان دوستان خود یاد کرده و می گوید:
'' در میان همبندیها و دوستانم، بهاییها، تعدادی از سازمان مجاهدین و... چند نفر لائیک و چپ بودند... بابا در ملاقات گلههای آن طرف را منتقل کرد که چرا به مجاهدین، منافقین نمیگویم یا چرا روابط خوبی مثلا با مجاهدین و بهائیها دارم.''
وی درمصاحبه با روزنامه فیگارو با اشاره به زندانی شدنش به مدت ۶ ماه میگوید:
'' زندان تجربه بسیار خوبی بود چرا که با زنان و مردان بزرگ ایرانی، بهائیها، اعضای مجاهدین خلق، اصلاحطلبان و کسانی آشنا شده که برای باورهایشان مبارزه میکنند.''
یکی از زندانیان فرقه صهیونیستی بهائیت بنام مهوش.ش که از دوستان و نزدیکان او در زندان اوین بوده است در یادداشت های روزانه خود که بعدها رسانه های بهایی منتشر کردند نوشته است:
''امروز فائزه خانم اعلان کرد که مایل است ھمراه ما روزه بگیرد [یازدهم تا ۲۹ اسفند دوران روزه بهاییان است]. با او افطار کردیم. محبت او فوقالعاده است.''
*این فرد در ۲۸ اسفند مینویسد:«امشب افطار مھمان فائزه خانم بودیم. ھمه را دعوت کرده بودند به فسنجان با پسته رفسنجان، سالاد الویه و سوپ عالی. بعد ھم چند دقیقهای صحبت کرد. قرار است سیام اسفند بعد از سال تحویل آزاد شود اما اعلان کرده که مایل است که سال تحویل را در زندان بگذراند، ھمراه با بقیه دوستانش.»(2)
ائتلاف و اتحاد با بهائیان در در ایام فتنه و بعد از آن از سوی برخی اصلاح طلبان و فتنه گران امری غیر قابل انکار می باشد و متاسفانه شاهد دفاع آنها از حزب صهیونیست ها هستیم.
برگزاری جلسات و هم نشینی های سیاسی و فرهنگی بین عناصر فتنه و بهایی خصوصا در آستانه انتخابات تشدید می شود.
همچنین خبرها حاکی از آن است که جلسات منظمی میان فرزند یکی از مسئولین با برخی بهاییان مانند "ل .خ" در سالهای اخیر برقرار شده است و با پدرخود نیز درباره کمک به صحبت نموده است. حتی برخی معتقدند نامبرده جذب فرقه ضاله گردیده است.
به نظر می رسد یکی از مواردی که دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی باید بصورت جدی مورد توجه قرار دهند و مانع از آن شوند، نفوذ و یارگیری بهائیان ازفرزندان و افراد نزدیک به برخی مقامات می باشد. برخی شنیده ها از اتفاقات ناگواری در این خصوص حکایت می کند.
نفوذ و یارگیری بابیت و بهاییت در اطراف برخی افراد و خانواده های محترم در تاریخ این فرقه ضاله سابقه دارد. قره العین فقط یک نمونه است.
*سایت ضد انقلاب "توانا" در گزارشی مفصل که لینک آن در پایین صفحه آمده است، وقایع دیدار یکی از بهائیان را با فائزه هاشمی نقل می کند که تا کنون توسط دختر رئیس تشخیص مصلحت نظام تکذیب نشده است.
1- http://fararu.com/fa/news/
2- https://tavaana.org
دیوان عالی اداری مصر : اصول بهائیت با اساس دین اسلام و دیگر ادیان آسمانی تناقض دارد.
نوشته شده توسط
دیوان عالی اداری مصر : اصول بهائیت با اساس دین اسلام و دیگر ادیان آسمانی تناقض دارد.
چند نکته اساسی در این مطلب :
بهائیت در ایران: دیوان عالی اداری مصر مدتهاست ، به رسمیت شناختن بهائیان به عنوان اقلیت مذهبی رسمی در این کشور را رد کرد.
بهائیان این کشور از این دیوان خواسته بودند با صدور حکمی دولت را ملزم سازد که در شناسنامه پیروانفرقه بهائی، مذهب آنان درج شود اما پس از حدود نه ماه، کشاکش حقوقی، سرانجام دیوان عدالت اداری مصر رأیداد که قانون اساسی مصر تنها مسیحیان و یهودیان را به عنوان اقلیت مذهبی به رسمیت می شناسد و بدین ترتیب خواسته بهائیان رد شد.
در رأی دیوان عالی اداری مصر آمده کهفرقه بهائیت مذهبی آسمانی نیست و مسلمانانی که پیرو این آیین شده اند مرتد به شمار می روند چراکه اصول بهائیت با اساس دین اسلام و دیگر ادیان آسمانی تناقض دارد.
دیوان عالی اداری مصر همچنین در حکم خود بهائیان را مرتبط با قوای استعماری در گذشته و حال توصیف کرده است
در شناسنامه مردم مصر، بخشی وجود دارد که در آن نوشته شده که دارنده شناسنامه پیرو یکی از ادیاناسلام، مسیحیت یا یهود است اما در مورد بهائیان که جمعیتشان در مصر تا حدود دوهزار نفر برآورد می شود، در این بخش از شناسنامه تنها خطی تیره کشیده می شود.جدل بر سر درج مذهب بهائیت در شناسنامه پیروان آن در مصر در ماه آوریل گذشته آغاز شد که دادگاهی درشهر اسکندریه مصر به نفع خانواده ای بهائی رأی داد که خواهان ذکر مذهبشان در شناسنامه و گذرنامه خود بودند.
این رأی مخالفت گسترده ای برانگیخت و وزارت کشور مصر بلافاصله به آن اعتراض کرد که در نتیجه، رأی دادگاه اسکندریه در مرحله تجدیدنظر نقض شد و سرانجام صدور رأی نهائی به دیوان عالی اداری واگذار گردید که این دادگاه نیز رأی دادگاه اسکندریه را باطل کرد.
شیخ اعظم دانشگاه الازهر که مرجع مذهبی مصر و بخش عمده ای از جهان اسلام به شمار می رود نیز بهائیت را فرقه ای منحرف و کفرآمیز اعلام کرده است.
جمال عبدالناصر رهبر مصر در دهه شصت میلادی بر اساس فتوای شیخ الازهر،فرقه بهائیت را غیرقانونیاعلام کرد و این قانون هنوز در مصر پابرجاست.
در ایران که خاستگاه اینفرقه است، بهائیت علاوه بر اینکه از سوی دولت به رسمیت شناخته نمی شود، پیروانش نیز با محدودیتهایی مواجهند .
اما نکات اصلی این مطلب :
1-دیوان عالی اداری مصر آمده کهفرقه بهائیت مذهبی آسمانی نیست و مسلمانانی که پیرو این آیین شده اند مرتد به شمار می روند چراکه اصول بهائیت با اساس دین اسلام و دیگر ادیان آسمانی تناقض دارد.
2-شیخ اعظم دانشگاه الازهر که مرجع مذهبی مصر و بخش عمده ای از جهان اسلام به شمار می رود نیز بهائیت را فرقه ای منحرف و کفرآمیز اعلام کرده است.
3-جمال عبدالناصر رهبر مصر در دهه شصت میلادی ( حدود 60 سال پیش ) بر اساس فتوای شیخ الازهر،فرقه بهائیت را غیرقانونیاعلام کرد و این قانون هنوز در مصر پابرجاست.
منبع : مطالعات شیعه شناسی
چرائی ایجاد فرقه ها در کشورهای اسلامی
کوتاه و خواندنی
بهائیت در ایران : سیاستمداران و دولتمردانانگلیسی که در آن ایام افتاب درمستعمراتشان غروب نمی کرد،کینه ای آشتی ناپذیر با اسلامومسلمانان داشتند و انها را سد راه تسلط خود بر ملل و سرزمینهای مشرق زمین میدانستند، تاجایی کهلردگلادستوننخست وزیرانگلستاندریکی ازجلسات پارلمان این کشوربه پشت تریبون رفت و درحالیکه قران کریم رابرسردستبلندکرده بود خطاب به نمایندگان گفت:"تا این کتاب دردستمسلمین است کاری از انگلستان درباره انان برنمی اید و ما نمی توانیم برانان حکومتکنیم ." (1)
به همین دلیل بود که اساس سیاست انگلستان درکشورها و سرزمینهای اسلامی برپایه ایجاد تفرقه واختلاف دربین مردم و فرقهها و مذاهب قرارگرفت و"شعبه امور ادیان" درسفارتخانه های بریتانیا درکشورها و شهرهای اسلامی بوجود امد و دولتمردان انگلیسی مبارزه با اسلام و ایجاد اختلاف بین مسلمانان و پیروان مذاهب محتلف اسلامی رادر دستورکارخود قراردادند و دراین میان بیش از همه برای ایجاد اختلاف دربین شیعیان برنامه ریزی کردند. انگلیسیها که از همان ابتدای ورود به ایران درزمان صفوبه، شیعه را سد راه وصول به اهداف استعمارگرایانه خودیافته بودند، دراندیشه تضعیف باورهای اسلامی و اعتقادات ضد سلطه بیگانه مردم شیعه مذهب ایران بودند و با هدف تضعیف قدرت نظامی و اقتصادی شیعیان، همواره سلاطین عثمانی را به جنگ با ایران و درگیری و نبرد خونین با پادشاهان شیعه مذهب صفوی تشویق می کردند. براین اساس یکی از محورهای عمده تلاشهای کارگزاران استعماری و ماموران و دبیرهای شعبه ادیان وزارت مستعمرات و نیمه مستعمرات و مستملکات دولت انگلستان، پیداکردن، تشویق و پشتیبانی وحمایت از مدعیان مهدویت (به عنوان یکی از اصول اعتقادی شیعه) با هدف ایجاد تشتت و پریشانی و چنددستگی درمیان مسلمین بود. این حرکت درایران که در همسایگی هندوستان، یعنی بزرگترین و زرخیزترین مستعمره بریتانیا قرارداشت، واجد ویژگی و اهمیت خاص بود. این نکته قابل تعمق و اندیشه است که تنها درفاصله زمانی پنجاه سال چندین مدعی مهدویت درسرزمینهای اسلامی پیداشدند که به شهادت اسناد و مدارک تاریخی که همگی و بدون استثنا از حمایت دولت انگلستان برخورداربودند و به شهادت همان اسناد تاریخی سه تن از این مدعیان مهدویت ایرانی و عبارت بودند از میرزا سیدعلی محمدشیرازی (باب) و میرزاحسینعلی نوری کجوری(بهاءالله) و میرزا یحیی صبح ازل، که"سیدعلی محمدشیرازی" فتنه بابیگری را در ایران پدید آورد و موجب خونریزی و کشتار در ایران شد و "میزاحسینعلی نوری" فرقه ضاله بهاییت را ایجادکرد که ان هم باعث صدمات جبران ناپذیری به مردم این آب و خاک گردید و "میرزایحیی صبح ازل "هم فرقه ازلیگری را ایجادکرد. فتنه"بابیگری" و "بهاییگری" و "ازلیگری" همگی از آبشخور"شیخیگری" و اندیشه های شیخ احمداحسایی سیراب می شوند. براساس مدارک موجود، ماموران دولت انگلستان مدتها پیش از آنکه سیدعلی محمدشیرازی (باب) ادعای خویش را مطرح سازد او را زیرنظر داشتند و همواره گزارش فعالیتهای وی و پیروانش رابه لندن می فرستادند. برابر سند موجود در بایگانی وزارت امورخارجه انگلیس، به تاریخ 21 ژوین 1850 که یک مامور ناشناس انگلیسی از تهران به لندن ارسال داشته چنین آمده است:"جناب لرد پالمرستون برحسب تعلیمات جناب لرد، اینجانب افتخاردارد شرحی درباره مسلک جدید "باب" رالفاً ارسال دارم. مطالب ضمیمه را یکی از پیروان باب به من داد و من تردیدی در صحت آن ندارم...در یک جمله، این (درشمار) ساده ترین مذاهب است که اصول آن درماتریالیسم، کمونیسم و لاقیدی نسبت به خیر و شر کلیه اعمال بشر خلاصه می شود. افتخاردارم که منقادترین چاکر ناچیز باشم. امضاء ناخوانا"(2)
1-سرارتورهاردینگ،یک دیپلمات درشرق،ص 334.
2-اسنادوزارت امورخارجه انگلیس،پرونده شماره 379-60-152 وfo ،به نقل از کتاب حقوق بگیران انگلیس درایران،تالیف اسماعیل رایین ص 112.
بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام-7
بهائیت در ایران: ادامه از بخش قبلی
پرده هايي از يك « خيمه شب بازي فرهنگي »
قسمت اول :
يكي از برنامه هاي مهم و بنيادين استعمار خارجي كه توسط جاسوسان و ماموران زبردست خود و با همكاري و تلاش هاي همه جانبه ايادي و عوامل مرموز و دست پرورده و دلباخته شان در سرزمين هاي اسلامي , به مرور زمان و با دقت و هوشياري در مراحل مختلف به نتيجه و ثمر رسانده اند , آماده كردن زمينه ها و شرايط مناسب براي رشد و گسترش ابتذال و بي حجابي و فساد در جوامع اسلامي است .
ترديدي نيست كه اين برنامه محوري و حائز اهميت , در درجه اول و قبل از همه چيز « سياسي » است و سيطره كامل بر ممالك اسلامي به طور « آشكار » يا « پنهان » و به روش « استعمار كهن » يا « استعمار نو » , اصل نخستين و هدف غائي محسوب مي شود. اين هدف با فروپاشي شيرازه وحدت و اتحاد مسلمين و ايجاد شكاف هاي عميق تفرقه و تشتت و كينه و ستيز ميان آنان رخ مي نمود.
براي تحقق اين هدف غائي و نهايي بود كه به « همفر » جاسوس وزارت مستعمرات بريتانيا , اين گونه توصيه مي شود :
« موضوع مهم براي تو در ماموريت آينده , دو نكته است :
1 ـ يافتن نقاط ضعف مسلمانان كه ما را براي نفوذ در آنها و ايجاد تفرقه و اختلاف بين گروهها موفق كند , زيرا عامل پيروزي ما بر دشمن , شناخت اين مسائل است .
2 ـ پس از شناخت نقاط ضعف , اقدام به ايجاد تفرقه و اختلاف ضروري است . هرگاه در اين كار مهم توانائي لازم از خود نشان دهي , بايد مطمئن باشي كه در شمار بهترين جاسوسان انگليس , و شايسته نشان افتخارخواهي بود . » (1 )
براي تحقق اين هدف « سياسي » به عنوان يك « استراتژي » , تمام « تاكتيك » ها به خدمت گرفته شد كه يكي از مهم ترين آنها در مجموعه برنامه ها و روش هاي « فرهنگي » براي نيل به هدف سياسي , مبارزه با « حجاب اسلامي » و گسترش روزافزون « فساد و بي بندوباري » در ميان توده هاي مردم به ويژه « جوانان » بود.
به « همفر » جاسوس انگليس در ممالك اسلامي مجموعه برنامه هاي فرهنگي تفهيم و القا مي شود و از آن ميان , درباره مهم ترين و محوري ترين آنها يعني حجاب ستيزي براي گستردن دامهاي فساد و تباهي , به او اين گونه دستور مي دهند :
« بايد به استناد شواهد و دلايل تاريخي ! ثابت كنيم كه پوشيدگي زن از دوران بني عباس متداول شده ! و مطلقا سنت اسلام نيست !
مردم , همسران پيامبر را بدون حجاب ! مي ديده اند , و زنان صدر اسلام در تمام شئون زندگي , دوش به دوش مردان فعاليت داشته اند » . (2 )
يكي از نكات قابل توجه در اين القائات استعماري , توجيه و تفسيرهايي است كه ماموران استعمار در كسوت اسلام شناس ! و مفسر دين ! به جوامع اسلامي و توده هاي مسلمان انتقال مي دهند و از آنجا كه اين توجيهات , موافق طبع و مذاق مسلمانان ضعيف الايمان و افراد متمايل به فساد و بي بندوباري هاي جنسي است , سريع اثر مي بخشد و به مصداق اصل « الانسان حريص علي مامنع » (انسان نسبت به آنچه او را به حق و درست منع مي نمايند حريص مي باشد) , در قلب آدمهاي « دم غنيمتي » و گريزان از « حق » و « تكليف الهي » نفوذ مي نمايد , و به همين دليل است كه رهبران سازمان هاي مخوف « فراماسونري » كه در چنبره استعمارگران انگليسي و آمريكايي و صهيونيسم قرار دارند , اعلام مي نمايند : « طبيعت انسان , ميل زيادي به محرمات و شهوتراني دارد. اين وظيفه ماست كه درجه حرارت شهوت را بالا ببريم تا يك مرتبه آتش گرفته و به تمام مقدسات خود كافر گردد . » (3 )
توجيه و تفسيرهاي ماموران استعمار درباره مسائل اسلامي ازجمله « حجاب » كه نمونه اي از آن را در برنامه جاسوس كهنه كار وزارت مستعمرات انگليس يافتيم , اولا « مقدمه » و « زمينه » براي رفع حجاب از زنان بوده است . ثانيا يك « خيمه شب بازي فرهنگي » و در خدمت « بازي هاي سياسي » عوامل استعمار براي فروپاشي اتحاد و وحدت ممالك اسلامي و ايجاد شكاف بين « روحانيت » و « مردم » ـ كه پايگاه مستحكم مقاومت در برابر استعمار خارجي بوده و مي باشند ـ محسوب مي شود.
توجيه و تفسيرهاي استعماري وزارت مستعمرات انگليس را با توجيه و تفسيرهاي سران بابيگري انطباق مي دهيم تا مشخص شود عوامل استعمار چگونه از آموزه ها و القائات اربابان خود در خارج از كشور بهره برداري هاي به موقع مي كرده اند و از اين راه آنان را در نيل به « اسلام زدايي » و « حجاب ستيزي » ياري مي رسانده اند و خود به عنوان جاسوسان و مهره هاي دست آموز و رام و مطيع , به تحقق اهداف و خواسته هاي استعمارگران اهتمام مي ورزيده اند.
عناصر اصلي با بيت در اردوگاه « بدشت » به همراه جمعي از پيروان باب گردآمدند تا از آنجا با تشكيل يك « خيمه شب بازي فرهنگي » , همه زمينه ها را براي « كشف حجاب » و گسترش « آزادي جنسي » در ايران به عنوان پيش درآمد تحقق « بازي سياسي » توسط سفارتخانه هاي استعمارگران خارجي براي سيطره بر سرزمين ايران مهيا كنند.
اين خيمه شب بازي داراي چند « پرده » بود.
1 ـ پرده اول عبارت بود از تجمع و مشورت سه عنصر اصلي بابيت يعني ميرزا حسينعلي نوري (بهاالله ) , ملامحمد علي بارفروش (قدوس ) و « قره العين » .
در اين جلسه , نقش اول به عهده قره العين است . او با اين كه سيدعلي محمد باب بنيان گذار و رهبر بابيگري را هرگز نمي بيند ,
شيفته عقايد و افكار استعمار ساخته او مي باشد و با مكاتباتي كه با علي محمد باب دارد به طور كامل در استخدام برنامه هاي كفرآميز و اسلام ستيز اوست . در همين مكاتبات است كه رهبر بابيگري خطاب به قره العين مي نويسد :
« اي قره العين , به زنان اجازه داده شد كه مانند حوران بهشتي , لباس هاي حرير بپوشند , و خود را بيارايند , و به صورت حوران بهشت از خانه هايشان بيرون آيند و ميان مردان وارد شوند , و بدون حجاب بر صندلي ها بنشينند. (4 )
قره العين با تمايلات شديد و لجام گسيخته جنسي و اشتياق فراوان به هرزه گردي و هم آغوشي با مردان , عنصر مورد علاقه استعمارگران خارجي كه در سفارتخانه هاي خود در ايران به ارائه خطوط فكري و مباني اعتقادي خودساخته به علي محمدباب اشتغال داشتند , محسوب مي شد.
او مامور به كشف حجاب و گسترش فساد است و در اولين پرده نمايش استعمار , هم اوست كه مقدمات اين كار را فراهم مي آورد و اعلام مي كند كه آنچه اسلام آورده است با ظهور سيدعلي محمدباب لغو گرديده و منسوخ است ! و از آنجا كه باب تكاليف ديني جديد! را اعلام نكرده است هم اينك در زمان فترت و بي تكليفي به سر مي بريم و در اين شرايط همه تكاليف ديني از همه زنان و مردان ساقط مي باشد!
2 ـ پرده دوم , آماده كردن شيوه هاي « عملي » و « اجرايي » براي كشف حجاب در ميان پيروان بابيت در اردوگاه بود.
قره العين , شيوه هاي اجراي اين طرح شيطاني را مي يابد و خطاب به دو عنصر ديگر يعني ميرزاحسينعلي نوري (بهاالله ) و محمدعلي بارفروش (قدوس ) چنين مي گويد :
« من روزي در هنگام موعظه روزانه , بي حجاب خود را به مردم مي نمايانم . امر از دو حال خارج نيست . يا خواهند پذيرفت كه فهوالمطلوب , يا جمعي كه در حال تزلزل مي باشند اعتراض خواهند نمود و براي شكايت نزد قدوس كه در آن روز نبايد در مجلس حاضر باشد خواهند رفت . قدوس آنان را به سخنان گرم و نرم ولي دو پهلو و موجب شك , چند روز نگه خواهد داشت و چون به موجب مذهب اسلام زنان مرتده (برخلاف مردان كه مستحق اعدامند) بايد با نصيحت و دلالت و موعظه به راه راست هدايت شوند , قدوس مرا مرتده اعلام خواهد كرد و روزي با من مباحثه خواهد نمود و من در اين مباحثه وي را مجاب خواهم كرد تا مردم قانع شوند , به خصوص كه تا آن وقت , شور و حرارت اوليه از بين رفته و چشم و گوش آنان پرشده است ! » (5 )
3 ـ پرده سوم آماده كردن مجلس مردان به منظور اجراي طرح كشف حجاب توسط قره العين مي باشد.
در اردوگاه بدشت معمول بود كه هر روز يكي از سران و عناصر اصلي بابيه براي پيروان باب سخنراني مي كرد و زبان به موعظه ! و ارشاد! مي گشود. هر بار كه قره العين بر كرسي خطابه و موعظه قرار مي گرفت , از پشت پرده با حرارت و نشاط خاص و كلمات و تعابير فصيح زبان به سخن بازمي نمود و مردان بابيه سراپا گوش مي شدند.
اين بار , بر شدت حرارت و حالات خاص سخنوري افزود و از پشت پرده اعلام نمود كه با دين جديد علي محمد باب , تكاليف دين اسلام ساقط گرديده و نماز و روزه لغو مي شود وزنان را در همبستري با مردان , محدوديتي نيست !
پس از اين سخنان , يكباره پرده به كنار مي رود و قره العين حجاب از سرافكنده و آرايش كرده در ميان مردان حاضر مي شود.
4 ـ پرده چهارم كه از مهمترين پرده هاست به توجيه و تفسيرهاي قدوس درباره حجاب اسلامي و ايجاد شك و شبهه نسبت به آن در دل اعتراض كنندگان اختصاص دارد.
باتوجه به اين كه پيروان باب در مراحل اوليه گرايش به عقايد او به سر مي بردند و سران با بيت نيز تاكنون آشكارا به بيان عقايد كفرآميز خود نپرداخته بودند , اعتقاد به حجاب و پوشش زنان و پايبندي به احكامي چون نماز و روزه در ميان آنان متداول بود و به همين دليل با مشاهده صحنه كشف حجاب توسط قره العين تكان مي خورند و به حالت اعتراض به نزد ملامحمدعلي بارفروش معروف به « قدوس » مي روند.
قدوس در خيمه گاه ديگري خود را آماده كرده بود كه طبق طرح و نقشه از پيش تعيين شده اولا با توجيه و تفسيرهاي استعمار ساخته منزلت و ضرورت حجاب اسلامي را با زيركي و شيطنت به زيرسئوال ببرد. ثانيا قره العين را مرتده اعلام نمايد. ثالثا در پاسخ به افرادي كه قره العين به نزد او گسيل مي دارد , براي مناظره با اين زن نزد او برود. رابعا در نهايت در برابر استدلال قره العين تسليم شود و نظر و حكم او را صحيح و عين صواب و صلاح اعلام نمايد!
درحالي كه بعضي از طرفداران بابيه با مشاهده صحنه كشف حجاب قره العين , از نقشه هاي خائنانه عليه اسلام اطلاع حاصل نمودند و از آن مذهب استعمار ساخته دست كشيدند و به دامان پاك اسلام پناه آوردند , گروه ديگري از افراد به حالت اعتراض نزد قدوس شتافتند و مشاهدات خود را براي او شرح دادند.
قدوس , مرحله به مرحله , طرح و برنامه از قبل پيش بيني شده را به اجرا درآورد.
به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي
وحدت درادیان و نگاه بهائیت به آن
کوتاه و خواندنی
بهائیت در ایران : یکی از تعالیم مسلک بهائی بدیع است (یعنی قبل از ایشان هیچ دین و آیینی به آن نپرداخته و ابتکار بهائیت است)، وحدت یکی از اساسی ترین اصول ادیان است ؛ با این استدلال که اساس همه ادیان، اعتقاد به خداوند یگانه و زندگی بعد از مرگ و توجه به اخلاق پسندیده و نیکو و کمالات عالیه انسانی است. بنابراین، اساس همه ادیان الهی یکی است و فقط در احکام و فروعات تفاوت دارند که دلیل آن نیز رشد و تکامل و بلوغ بشر در طول زمان است ؛ در هر زمان با توجه به رشد فکری و عقلی بشر که رشدی نامحدود است، آموزهها و احکام الهی نیز تغییر خواهد کرد. عبدالبهاء در این باره میگوید: «هریک از ادیان مقدسه الهیه که تا حال نازل شده، منقسم به دو قسم است ؛ یک قسم روحانیات است ، معرفت الله... پس باید به آن حقیقت متوصل شویم که تا ملل عالم ، متفق شوند تا این نزاع و جدال به کلی زایل شود. جمیع بشر، متحد و متفق شوند...»[۱]
نقد و بررسی:
واژه «دین» در لغت به معنای جزا و پاداش است، و به معنای پیروی از فرمان نیز آمده است. در اصطلاح مذهبی، دین مجموعه قواعد، قوانین و آدابی است که انسان در سایه آنها میتواند به خدا نزدیک شود و به سعادت دو جهان برسد و از نظر اخلاقی و تربیتی در مسیر صحیح گام بردارد. آیین حقیقی در پیشگاه خدا همان تسلیم در برابر فرمان اوست. در واقع، روح دین در هر عصر و زمان، چیزی جز تسلیم در برابر حق نبوده و نخواهد بود. از نظر قرآن نیز دین در همه زمانها و در همه منطقها و در زبان پیامبران راستین الهی، یک چیز است و اختلاف شرایع از نوع نقص و کمال است. حال سؤال این است که چرا این همه اختلاف میان آنها پدید آمده است! سرچشمه اختلافها و کشمکشهای مذهبی، معمولا از جهل و بیخبری نیست، بلکه بیشتر به دلیل بغی و انحراف از حق، و إعمال نظرهای شخصی است: «وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ...؛[شوری/۱۴] و مردم در دین، راه تفرقه و اختلاف نپیمودند مگر پس از آنکه علم و برهان بر آنها آمد...» اگر مردم به ویژه طبقه دانشمندان، تعصب و کینهتوزی، منافع شخصی و تجاوز از حدود و حقوق خود را کنار بگذارند و با واقعبینی و روح عدالتخواهی، احکام خدا را بررسی کنند، جاده حق را بسیار روشن خواهند دید و اختلافها به سرعت حل خواهد شد. . از اینرو خداوند میفرماید: «وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ؛[آلعمران/۱۹] و اهل کتاب در آن اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه به حقانیت آن یقین داشتند و خصومت بین ایشان به اختلاف وادارشان کرد» به تعبیر دیگر ادیان آسمانی همچون دانههای باران هستند، هنگامی که نازل میشوند همه حیاتبخش هستند، ولی هنگامی که بر زمینهای آلوده میریزند به رنگها و طعمهای مختلف در میآیند. با توجه به اصل تکامل، آخرین آنها (ادیان) کاملترین آنهاست درباره اتحاد اساس ادیان الهی به آیات دیگری از قرآن مراجعه میکنیم: «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلي إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسي وَ عيسي وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛[بقره/۱۳۶] بگویید که ما مسلمین ایمان به خدا آوردهایم و به آن کتابی که بر پیغمبر ما فرستادند و به آنچه بر پیغمبران گذشته چون ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و...» (اسلام به ما میآموزد که میان پیامبران خدا تفرقه نیفکنیم و به آیین همه آنها احترام بگذاریم؛ چرا که اصول آیین حق در همه جا یکی است و موسی و عیسی نیز پیرو آیین توحیدی حضرت ابراهیم بودند. از این روست آیه «شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُواْ الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَآءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ؛[الشوری/۱۴-۱۳] از (احکام) دین آنچه را به نوح سفارش کرد، برای شما (نیز) مقرّر داشت و آنچه به سوی تو وحی کردیم و آنچه ابراهیم و موسی و عیسی را بدان سفارش نمودیم آن بود که دین را به پا دارید و در آن دچار تفرقه نشوید، آنچه مردم را بدان دعوت میکنی بر مشرکان سنگین است. خداوند هر که را بخواهد به سوی خویش برمیگزیند و هر که را به درگاه او رو آورد به سوی خویش هدایت میکند». هرچند پیروان نادان، آیین آنها را تحریف کردند و به شرک آمیخته ساختند. اما باید توجه داشت که هرآیین جدید که خدا نازل فرموده آیینهای گذشته را نسخ کرده و پیروی از ادیان گذشته مکفی نخواهد بود، اسلام نیز بنابر فرموده قرآن کریم و پیامبر گرامی اسلام آخرین آیین الهی است؛ زیرا پیامبران خدا همان معلمانی بودند که هرکدام، جامعه بشری را در یک کلاس پرورش میدادند. بدیهی است که دوران تعلیم هریک که پایان مییافت مردم به معلم دیگر در کلاس بالاتر سپرده میشدند. با این حساب، جامعه بشری موظف است برنامههای آخرین پیامبر را که آخرین مرحله تکامل دین در آن عصر است، اجرا کند، و این هرگز مانع حقانیت دعوت پیامبران قبلی نخواهد بود. «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُوَمَا اخْتَلَفَ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْوَمَنْ يَکْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سريعُ الْحِسابِ؛[آل عمران/۱۹] همانا دین (مورد پذیرش) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب اختلافی نکردند، مگر بعد از آنکه علم (به حقانیت اسلام) برایشان حاصل شد. (این اختلاف) به سبب حسادت و دشمنی میان آنان بود و هرکس به آیات خدا کفر ورزد، پس بداند که همانا خداوند زود حساب است».
در پایان متوجه شدیم که اولا مسأله اتحاد ادیان ابتکار بهائیت نیست بلکه دین مبین اسلام ۱۴۰۰ سال پیش به آن پرداخته است و به صورت مفصل آن را تبیین کرده است. ثانیا بهائیان و رؤسایشان در مسائلی که جنبه علمی و عملی دارد با تقلید از دیگر ادیان الهی فقط به بیان ظاهر آن پرداخته و کلی گویی کردهاند که اینگونه بیان هیچ باری را از دوش انسانها برنمیدارد.
پینوشت:
[۱]. نطق عبدالبهاء در منزل مبارک، پاریس، ۳۰نوامبر ۱۹۱۱.
بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله بااسلام -6
بهائیت در ایران: ادامه از بخش پنجم
*حجاب زدايي و ترويج آزادي جنسي تفكر القايي استعمار براي گسترش بهائيت در ايران
« حجاب » كه به صورت وجوب و ضرورت « پوشش » براي زنان به منظور صيانت از حريم شخصيت معنوي آنان و جلوگيري از فساد و بي بند و باري و استحكام بخشيدن به اركان خانواده و سالم سازي روابط و فعاليت هاي اجتماعي در تعاليم اسلام مورد توجه خاص واقع شده است , از ديرباز به عنوان يكي از موانع براي تحقق حيله ها و توطئه هاي قدرتهاي استعاري چهره مي نموده و آنان را در تسريع و شتاب بخشي به بسط سيطره فرهنگي و سياسي و اقتصادي بر سرزمين هاي اسلامي با مشكل مواجه مي ساخته است . از همين رو در بستر تاريخ طولاني نقش آفريني هاي شيطاني و مخرب آنان براي مقابله بااسلام و وحدت و اتحاد جوامع و كشورهاي اسلامي , مبارزه با قانون اسلامي حجاب يكي از اهداف و برنامه هاي بنيادين و محوري آنها براي آماده كردن زمينه هاي نفوذ و تعدي و سيطره بر جهان اسلام محسوب شده است .
استعمارگران به وضوح دريافتند كه حجاب و پاكي و عفاف زنان كه يكي از جلوه هاي مهم پايبندي به اسلام و از آثار سازنده تبعيت از احكام و قوانين اين آئين الهي به شمار مي رود , با سلطه همه جانبه آنان بر جوامع اسلامي سازگاري ندارد و سلامت روابط اجتماعي دختران و پسران و زنان و مردان به طور طبيعي نافي هرگونه فساد و فحشا و آزادي هاي مخرب جنسي مي باشد و به همين دليل تصميم گرفتند با روشهاي گوناگون به مبارزه با حجاب و عفاف زنان بپردازند و از اين طريق جوامع اسلامي را به فساد و انحطاط بيفكنند تا در هنگامه هايي كه دختران و پسران ـ كه نيروهاي بالنده و پر انرژي و آماده مقاومت در برابر استعمار خارجي محسوب ميشوند ـ به هرزگي و بي بندوباري و بي تفاوتي در برابر دنياي « سياست » و آمد و شد و عملكردهاي سيطره جويانه قدرتهاي استعماري سرگرم و مشغول مي باشند , اهداف فرهنگي و سياسي و اقتصادي خود را يكي پس از ديگري به مرحله عمل در آورند!
استعمار انگليس در استفاده از اين حربه شيطاني براي نفوذ در كشورهاي اسلامي داراي پيشينه اي سياه مي باشد و يكي از برنامه هاي مهم جاسوسان انگليسي در مقاطع مختلف تاريخي , مبارزه پنهان و مرموز با حجاب و پوشش زنان به منظور گستردن دامهاي فساد و فحشا در ميان جوانان مسلمان بوده است .
وزارت مستعمرات انگليس به يكي از جاسوسان متبحر خود , اين سياست شوم را اينگونه ابلاغ مي نمايد :
« در مساله بي حجابي زنان , بايد كوشش فوق العاده به عمل آوريم تا زنان مسلمان به بي حجابي و رها كردن چادر , مشتاق شوند...
پس از آن كه حجاب زن با تبليغات وسيعي از ميان رفت , وظيفه ماموران ماست كه جوانان را به عشق بازي و روابط جنسي نامشروع با زنان تشويق كنند و به اين وسيله فساد را در جوامع اسلامي گسترش دهند . » (1 )
استعمار فرانسه از همين شيوه براي سيطره بر مسلمانان الجزاير استفاده مي كند و با مبارزه با حجاب زنان مسلمان اين كشور , زمينه هاي لازم را براي خارج شدن آنان از پوشش اسلامي و آلودگي به فساد جنسي و در نهايت بالا بردن توان نيروهاي اشغالگر براي پيشروي در تار و پود جامعه الجزاير فراهم مي آورد.
« فرانتس فانون » در شرح وقايع سرزمين الجزاير پس از اشغال فرانسويان , ابتدا به اين ضرب المثل قديمي اشاره مي كند كه « زنها را دردست بگيريم , همه چيز به دنبال آن خواهد آمد. » و سپس به اين واقعيت مي پردازد كه : « كشفيات جديد جامعه شناسان فقط كاري كه كرده اين است كه به اين فرمول قديمي روش خاص علمي بخشيده است » ! , و آن گاه براساس اين مقدمه , نظريه سياسي اشغالگران فرانسوي را اين گونه مطرح مي نمايد : « اگر بخواهيم به تار و پود بافته جامعه الجزايري هجوم بريم و استعداد مقاومت او را مغلوب سازيم , بايد ابتدا زنها را تحت تسلط قرار دهيم . » (2 )
« فرانتس فانون » سپس به نقش نمونه هاي رفع حجاب شده زنان الجزايري اشاره مي نمايد :
« از آن پس اين زنان « نمونه اي و آزمايشي » با چهره مكشوف و بدن آزاد مانند سكه رايج در محيط اروپايي الجزاير سير مي كنند. در اطراف اين زن حلقه اي از تعليمات نوين به وجود مي آيد و اروپايي ها كه از اين پيروزي به هيجان آمده اند از نگراني اين كه به وضع اوليه برنگردد , اين زن را مانند كسي كه به مذهب جديدي گرويده باشد احاطه مي كنند » (3 ) و در نهايت , نتيجه اين تلاش مخرب اين گونه ظاهر مي شود : « هر بار كه يك زن الجزايري حجاب را رها سازد , با اين عمل خويش در واقع وجود جامعه الجزايري را با سيستم دفاعي سست بنياد و باز و متلاشي , به اشغالگران اعلام مي دارد! . » (4 )
يكي از اقدامات استعارگران پس از بنيان نهادن مذهب « بابيگري » و به قدرت رساندن سيد علي محمد باب به عنوان رهبر و پيشواي اين دين ساختگي , آماده كردن تدريجي يك زن « نمونه اي » رفع حجاب شده و متمايل به فساد و هرزگي بود كه به عنوان يكي از عناصر سطح بالاي بابيگري به منظور ترويج گسترش فرهنگ بي حجابي و آزادي جنسي در ايران , نقش آفريني مي كرد و نه تنها الگوي همه زنان تابع اين مذهب استعماري محسوب ميشد , كه با تبليغات و سخنراني ها و القائات عقايد و افكار استعمار ساخته اش , دختران و زنان مسلمان محجوبه را به رها ساختن پوشش و گرايش به آزادي جنسي به سبك و شيوه دنياي غرب ترغيب مي نمود.
اين زن نمونه اي و الگويي , « قره العين » نام داشت .
قره العين توسط واسطه هايي كه با علي محمد باب مرتبط بودند , با عقايد و افكار او آشنا گرديد و سخت به بابيگري شيفته و دلبسته شد. او با زمينه و پيش ذهن هاي قبلي و اعتقادات منحرف و آلوده اي كه داشت ـ و همين ها باعث شده بود كه شوهر و سه فرزندش را رها كند و با منحرفين فكري و مرتبطين با علي محمد باب رابطه برقرار سازدـ در سفري كه به كربلا داشت به تبليغ بابيگري پرداخت و جسارت به اسلام را به اوج رساند.
براساس خرافه ها و به هم بافته هاي بابيگري , رسم با بيان چنين بود كه كسان خود را « آل الله » ! و از « عترت پيامبر اسلام » ! مي خواندند و به همين دليل قره العين نيز براي خود عنواني جعل و بافته بود و اعلام مي كرد كه من « مظهر حضرت فاطمه » ! هستم .
عقايد كفرآميز و فعاليت هاي مخرب او در تبليغ بابيگري موجب خشم مردم كربلا شد و بر محل سكونتش شوريدند. حاكم عراق با بلوايي كه اين زن به وجود آورد به ناچار به دستگيري و تبعيد او به بغداد اقدام نمود و چون در آنجا نيز به فعاليت هاي تبليغي به نفع علي محمد باب پرداخت , حاكم بغداد او را به اقامت در خانه اي تحت كنترل و محدود , مجبور ساخت .
اولين اقدامات قره العين براي رها ساختن حجاب , از حضور بدون پوشش و آزادانه در جمع مريدان رهبر بابيگري آغاز گرديد. گروهي از پيروان سيد علي محمدباب به اين وضعيت اعتراض كردند و نامه اي به باب نوشته و درباره عمل قره العين پرسش نمودند. وقتي علي محمد باب در پاسخ به نامه اين افراد , مخالفين قره العين را « متزلزل » نام نهاد و در مكتوب خويش اين زن را « طاهره » لقب داد , عده زيادي از معترضين از عقايد ساختگي و دست هاي پشت پرده اي كه عليه اسلام در حال مذهب سازي و ترويج افكار كفرآميز بود مطلع شدند و خود را از اين دام بزرگ نجات دادند.
بحث و تبليغ قره العين در بغداد ديگر بار آغاز شد و او عقايد و افكار مسموم خود را كه با پشتوانه هاي مطالعاتي اش در متون اسلامي به هم مي آميخت و شبهه و ترديد مي آفريد , در بين مردم ترويج نمود. او از جاذبه هاي لازم در نطق و سخنوري برخوردار بود و از طبع شعر نيز بهره داشت و در شورآفريني و تحريك احساسات توانا بود. از طرفي ديگر , زيبا روي بود و اين عامل نيز او را در برانگيختن « فساد » به عنوان زمينه مساعدي كه اهداف شومش را جامه عمل مي پوشاند , ياري مي نمود و در رشد و گسترش مذهب استعمار ساخته بابيگري بسيار موثر مي افتاد.
تداوم فعاليت مخرب قره العين در بغداد موجب دستگيري و تبعيد او به « ايران » گرديد.
قره العين با جمعي از شاگردان و مريدانش به كرمانشاه وارد شدند و در آن منطقه ترويج بابيت را وجه همت خود قرار دادند و با مخالفت هاي منطقي و به موقع عالمان دين مواجه گرديدند , تا آنجا كه عالم بزرگوار « آقا عبدالله مجتهد » پيكي را مخفيانه به نزد خويشان قره العين فرستاد تا براي فرو خواباندن آشوب و بلوا در كرمانشاه , او را به نزد خويش فرا خواندند. نزديكان قره العين او را شبانه از كرمانشاه بيرون بردند و به همدان انتقال دادند. او در همدان نيز آشوب و بلوا راه انداخت و همين امر موجب شد تا توسط نزديكانش به قزوين انتقال داده شود.
از آنجا كه قره العين آرام و قرار نمي يافت و نشر عقايد سيد علي محمد باب را بر خود لازم و واجب مي دانست , قزوين را نيز به آشوب كشاند.
عالم روشن ضمير « ملامحمد تقي فقيه » براي صيانت و پاسداري از حريم مقدس اسلام و جلوگيري از نشر عقايد بابيگري در قزوين , به مقابله با او پرداخت . اين عالم تقوا پيشه و دلسوخته كه عموي قره العين محسوب مي شد و پسر خويش را به ازدواج او در آورده بود , باقره العين از در محاجه درآمد و سعي كرد او را به وسيله تعاليم اسلام از بيراهه اي كه پاي در آن نهاده بود خارج كند و به راه روشن دين باز گرداند , ولي به اين كار موفق نشد. ملا محمد تقي فقيه روشنگري براي مردم و آشكار ساختن اهداف و برنامه هاي اسلام ستيزانه بابيت را بر سر منابر لازم مي دانست و تلاش مستعمر او در مبارزه با اين فرقه گمراه باعث شد كه قره العين توسط عوامل خود نقشه قتل اين عالم بزرگوار را به مرحله عمل درآورد.
در سپيده دمي كه ملا محمد تقي در مسجد به عبادت اشتغال داشت , پنج نفر از عوامل قره العين بر او حمله ور شدند و با نيزه و خنجر بر سر و روي و شكم و پهلويش ضربه وارد كردند.
ملا محمد تقي پس از سه روز دار فاني را وداع گفت و در نزد علما و مردم « شهيد ثالث » لقب گرفت . او قبل از شهادت , براي اين كه آشوب و فتنه به پا نشود وصيت كرد كه كسي به قاتلانش تعرض نكند. در عين حال حكومت وقت براي ملاحظه افكار عمومي قاتلين او را دستگير كرد و به تهران گسيل داشت و قره العين را در قزوين تحت نظر قرار داد . (5 )
قره العين مخفيانه نامه اي به تهران براي « ميرزا حسينعلي نوري » و « ميرزا يحيي صبح ازل » كه از اولين گروندگان به « سيد علي محمد باب » و ترويج كنندگان عقايد و افكار او بودند ارسال داشت و از آنها براي رهايي و نجات خويش استمداد نمود.
وجود قره العين براي تشكيل « انجمن بدشت » به منظور اعلام عقايد ضد اسلام بسيار ضروري بود , به ويژه آن كه اين طرح و اساس توسط قره العين پيشنهاد و بنيان گذاشته شده بود. سران بابيت توسط عوامل نفوذي خود توانستند قره العين را از خانه حاكم قزوين بربايند و به تهران بياورند. سپس قره العين همراه با سران بابيه به طرف خراسان روانه مي شوند و در ناحيه « بدشت » (6 ) گردهم مي آيند .
دو اردو در اين ناحيه زده شد. يك اردو تحت رياست ملا محمد علي بارفروش ملقب به « قدوس » , و يك اردو به رياست قره العين و ميرزا حسينعلي نوري .
يكي از اهداف و برنامه هاي انجمن بدشت اين بود كه بعضي از دعاوي بابيه مطرح شود و قره العين با نقشه خاصي كه قبلا آن را طرح و برنامه ريزي كرده بود , در ميان كساني كه در اردوگاه به عنوان پيروان مذهب باب جمع آمده اند « بي حجاب » ظاهر شود و از اين طريق زمينه هاي لازم را براي از بين بردن پاكي وعفاف و پايبندي به حجاب كه حكم قطعي و ضروري قرآن مي باشد مهيا سازد و ابتدا زنان بابيه و سپس به مرور زنان مسلمان شهرهاي ايران را به برداشتن پوشش اسلامي و گرايش به بي حجابي و فساد و فحشا ترغيب نمايد.
قره العين براي اعلام بعضي از عقايد بابيه كه با انكار حكم حجاب اسلامي مرتبط بود در ميان سران اين مذهب استعماري يعني حسينعلي نوري و ملامحمد علي قدوس به اين افكار كفر آميز اصرار ورزيد : « آنچه اسلام آورده در هنگام ظهور باب ملغي و منسوخ است , و چون باب قائم ! است و قائم حق دارد در مذهب تصرف نمايد! , پس شريعت اسلام با ظهور قائم ديگر منسوخ است و چون قائم (يعني علي محمد باب !) هنوز احكام و تكاليف جديد رامدون و تكميل نكرده است , زمان , زمان فترت ميباشد و كليه تكاليف از گردن مردمان ساقط است !! »
افكار قره العين به تاييد ميرزا حسينعلي نوري و محمد علي قدوس مي رسد و سپس قره العين براي منسوخ اعلام كردن اين تكاليف و از جمله مهمترين آنها يعني « حجاب » كه براي تحقق اهداف و برنامه هاي او از اهميت خاصي برخوردار بود و بايد زودتر منسوخ و باطل اعلام مي شد , طرح و نقشه اش را كه عبارت بود از ظاهر شدن در حالت حجاب از سر برداشته در ميان مريدان و پيروان خود در اردوگاه , آماده اجرا نمود.
به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي