• شرک در بهائیت

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

آخرین مقالات

cache/resized/f6cf16df4170fe0dc87046852f8b250c.jpg
بهائیت در ایران : برنامه هاي راديو به
cache/resized/532039bb4d96e66cb065c4cd67a7e4a0.jpg
بهائیت در ایران :  باتشکر از تهیه کننده
cache/resized/6d255b36c421dd58308f6b587bc782be.jpg
بهائیت در ایران : نکته حضرت علامه
cache/resized/6359e5ce79c56960f4da66cfca519d32.jpg
بهائیت در ایران : نفوذ بهائیان در دوران
cache/resized/f5e86f9eeb2d5789f979156d0e788b37.jpg
بهائیت در ایران : در میان جریانهای مخفی
cache/resized/cad17ead0354826567707603cbca7c44.jpg
با تشکر از نویسنده مطلب  جواد نوائیان

کتاب ها

در کتاب جمال ابهی علامه موسوی اردبیلی تحقیقات و مطالعات گسترده ای پیرامون بابیت و بهائیت از نظر تاریخی همچنین
بهائیت در ایران: پژوهش در خصوص ظهور رضاخان در عرصۀ سیاسی و متعاقب آن گسترش فعالیت بهائیت در ایران، که
به بهانه آغاز چهل و دومین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران بهائیت در ایران : "ماه عسل رژیم پهلوی و بهائیت"
بهائیت در ایران : با آشکارشدن دعوت رجعت حسینی و من‌یظهره‌اللهی میرزا حسینعلی بهاءالله، گروهی از بزرگان بابیان
  دلایل غلبه گفتمانِ شیخیه در ابتدای دوره قاجاریه و چرایی تلاقی تفکر آن با فرقه بابیه   دی 98 بهائیت
بهائیت در ایران :یکی از طرق شناخت ماهیت و مواضع سیاسی میرزا حسینعلی بهاء (مؤسس بهائیت)، بررسی روابط و مناسبات
بهائیت در ایران : تاریخ، درهای کوچک و بزرگ فراوانی دارد، با گشودن هر کدام، چراغی فراراه آدمی روشن می‌شود.
بهائیت در ایران:"آشنائی با فرق ومذاهب اسلامی و..."عنوان کتابی است که توسط آقای رضا برنجکار جمع آوری و تالیف
به بهانه فرا رسیدن چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران بهائیت در ایران : ماه عسل رژیم پهلوی و
نویسنده: خوان ریکاردو کول بهائیت در ایران : این مطلب توسط آقای کول که خود مدتی از پیروان آئین بهائی بوده
فریبا سعادتی فر* چکیده فرقه بابیه از انحرافات مهم اجتماعی در تاریخ ایران است که با فرهنگ و عقاید مردم
بهائیت در ایران : شاید بتوان به جرات بیان کرد که موثرترین مستبصر از آئین ضاله بهائیت جناب صبحی بوده است .
بهائیت در ایران :  کتاب " ادیان ، مذاهب و فرقه های استان همدان " با تلاش قابل تقدیر آقای علی زریابی سخا تدوین
بهائیت در ایران : ادوارد براون بعنوان یک شرق شناس به خاور میانه و ایران سفر کرد اما در مورد علت اصلی و
هدف از خلقت انسان، قرب الهی است و ایصال به او در گرو پیمایش راه اوست که دین می نامند. دین به عنوان همزاد بشر
کتاب حاضر بر اساس تحقیقات ابوالاعلی مودودی و ابوالحسن علی حسنی ندوی تالیف شده و توسط مترجم گرامی عبدالله
  بهائیت در ایران: کتاب " وارونه ها و خرافات در آخرالزمان " تالیف نویسنده ارجمند ابوالفضل سبزی در سال 1391
  بهائیت در ایران : موضوع این مطلب . کتاب «مدرنیته و هزاره : پیدایش آیین بهائی در خاور میانه قرن نوزدهم» اثر
  • Prev
دست خط امام خمینی(ره) در مورد فرقه ضاله بهائیت +
بهائیت در ایران : پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی ویژه‌نامه
نهضت امام(ره) تحریم خرید و فروش با بهاییان
بهائیت در ایران : به بهانه خرداد ماه ماه شروع نهضت امام
مجالست با بهائیت عقاید را سست می کند
 بهائیت در ایران : آیت الله ناصری در خصوص بهائیت اظهار
دست خط امام خمینی(ره) در مورد فرقه ضاله بهائیت +
 بهائیت در ایران :  پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی در
استفتاء از مقام معظم رهبری
  بهائیت در ایران:به نقل از پایگاه کانون حق پژوهی: با
استفتاء از حضرت امام خمینی (ره)
 بهائیت در ایران:نظر حضرت امام خمینی (ره) درباره بهائیت

دریافت نرم افزار

افراد آنلاین

ما 105 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم
×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

انجمن حجّتیه ابزاری برای بالانس بهائیت توسط رژیم شاه

کوتاه خواندنی

بهائیت در ایران :  یکی از نکات بسیار با اهمیت در نقد عملکرد انجمن حجتیه، مسئله غفلت از مبارزه اصلی و پرداختن به مسائل فرعی و حاشیه‌ای بود. مبارزه‌هایی بی‌ثمر و یا کم‌ثمر که نه به شاه و ایادی او لطمه‌ای جدی وارد می‌ساخت و نه برای آنان دردسر جدی فراهم می‌کرد. مبارزه با بهائیت در پیش از انقلاب و نیز مبارزه با برخی مظاهر بسیار ناچیز و فرعی تمدن غربی که شاه مروج آنها بود، همگی نحوه مبارزاتی بود که ديگران را از توجه به طاغوت اصلی و بیماری اصلی جامعه ایران دور می‌داشت. به عنوان نمونه مبارزه با «پپسی کولا» یکی از این قبیل فعالیت‌های انجمن حجّتیه بود؛ پپسی مذموم و تحریم شده بود و برخی علمای وقت، آشامیدن آن را حرام اعلام کرده بودند. و انجمن نیز اعضای خود را بسیج کرده بود تا مغازه‌داران را با روش تشویق و تهدید، از فروش این نوشابه منع کنند؛ زیرا صاحب و امتیازدار کارخانه پپسی کولا «ثابت پاسال» بهائی بود. لکن آنها ثابت پاسال و دیگر سرکردگان و زمامداران بهائیت و پشتوانه اصلی آن یعنی شاه را رها کرده و اینچنین به مسائل جزئی می‌پرداختند.[۱]
شهید هاشمی‌نژاد در مقام نقد شیوه انجمن حجّتیه می‌گوید: «این جور نبود که رژیم بگوید بروید با بهائیت مطلقا مبارزه کنید. اگر این آقایان هم ادعا می‌کنند با بهائیت مبارزه می‌کردیم، کم لطفی می‌کنند. بهائیت سه بُعد داشت: بُعد اقتصادی، بُعد سیاسی، بُعد فکری، که انجمنی‌‌ها در بُعد سیاسی و اقتصادی یک قدم هم اجازه مبارزه نداشتند؛ زیرا رژیم قرص و محکم جلوی آن‌ها را می‌گرفت... آیا می‌توانستند راجع به شرکت‌هایی که از نظر اقتصادی در اختیار بهائیت بود حرف بزنند؟ ابدا؛ این‌جا رژیم چراغ قرمز داده بود و آقایان هم بر اساس دیدگاهشان با رژیم درگیری پیدا نمی‌کردند.دیدشان این بود که باید آهسته رفت تا گربه شاخ نزند! بنابراین در بُعد اقتصادی مبارزه‌ای با بهائیت نداشتند و نمی‌توانستند هم داشته باشند، در بُعد سیاسی هم به همین ترتیب. پس کجا مبارزه می‌کردند و رژیم اجازه می‌داد به آنها؟ فقط در بُعد فکری».[۲] و حتی قیام ۱۵خرداد ۱۳۴۲ که هزاران مسلمان مبارز توسط رژیم ستم‌شاهی به شهادت رسیدند، انجمن همراه با اعتراضات شدید، حضرت امام(ره) را مورد مؤاخذه قرار داده و با هماهنگی با رژیم پهلوی، حرکت اسلامی را محکوم نماید.[۳]
در مقابل شاه و عوامل او نه تنها از مبارزه انجمن با بهائیت بیم و هراسی به دل راه نمی‌دادند، بلکه بر اساس تحلیل‌های دقیق اجتماعی و روانی، آنان نیز می‌دانستند که این‌گونه مبارزات فرعی و حاشیه‌ای، در واقع سوپاپ اطمینانی برای حرکات آنان محسوب می‌شود. سران رژیم ستم‌شاهی به خوبی می‌دانستند که مبارزات خنثی به خوبی انرژی و شور انقلابی جوانان مذهبی را به تحلیل خواهد برد و جوانان مذهبی با این نوع فعالیت‌ها، هم به لحاظ روحی غنی خواهد شد و هم به لحاظ سیاسی و اجتماعی فرصت و مجال توجه به غدّه اصلی مشکلات را نخواهد داشت. و حتی در صورت توجه به رژیم که اُمُّ الفساد و ریشه‌ی تمام نابسامانی‌های اجتماعی و مذهبی محسوب می‌شد، دیگر احساس تکلیفی در برخورد با رژیم نخواهد کرد و تعهدات خود را در قبال مذهب و جامعه انجام شده می‌یابد. بنابراین برخورد رژیم
ستم‌شاهی با انجمن حجّتیه یک برخورد ملایمت آمیز و دوگانه بود؛ هم به انجمن میدان می‌داد، چون فعالیت‌های انجمن را در راستای منافع خود می‌دید و هم برای آن محدودیت قائل می‌شد. آن هم از این جهت که مبادا همین مبارزات خنثی روزی به مبارزات جدی علیه اصل رژیم منجر شود. لذاست که می‌بینیم ساواک کاملا بر فعالیت‌های انجمن اشراف داشت، از بسیاری از آنان جلوگیری به عمل نمی‌آورد و سعی می‌کرد با فشارهای معین و محدود از گسترش کادر فعالیت‌های انجمن جلوگیری به عمل آورد تا هواداران این مجموعه هرگز از مبارزات خنثی و حاشیه‌ای پایشان را فراتر نگذارند.[۴] و از طرف دیگر، شاه به انجمن حجّتیه اجازه فعالیت می‌داد تا هروقت خواست بتواند به وسیله آنان بهائیت را سرکوب کند تا خطری برای رژیمش نباشند.[۵]می‌توان اینچنین برداشت کردکه این انجمن با داشتن اهدافی به ظاهر خوب ولی در واقع تبدیل به آلت دستی برای رژیم ستم‌شاهیشده و خواسته یا ناخواسته در راستای اهداف آن گام برمی‌داشتند. بعبارت دیگر انجمن و بهائیت نر دو ابزاری بودند برای کنترل یکدیگر ، که توسط ساواک مدیریت میشدند .

پی‌نوشت:
[۱]. در شناخت حزب قاعدین زمان، پیشین، ص۵۵.
[۲]. نشریه خراسان وابسته به بنیاد مستضعفان، ۳۰/۸/۱۳۶۰.
[۳]. جریان شناسی انجمن حجّتیه، سیدضیاء‌الدین علیانسب، قم: زلال کوثر،۱۳۸۵،ص۲۴.
[۴]. انجمن حجتیه و انحرافات آن، پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱/۱۱/۱۳۸۴.
[۵]. بهائیت در ایران، سعید زاهد زاهدانی (گفت‌وگو)، فصلنامه موعود شماره۳۸.

 

به نام هستی بخش

پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت

(بخش اول )

 

بهائیت در ایران:مدت زمانی است که از خانم رئوفی یک اثر با عنوان "بهائیت از درون " به چاپ رسیده و روانۀ بازار کتاب شده است. از ایشان درخواست کردیم بعد از گذشت تقریبا ً دو دهه از پذریرش دین اسلام به چند پرسش پاسخ دهند. مطالبی که در بخش های ذیل خواهد آمد پاسخ های ایشان به سؤالات ماست که جهت اطلاع کاربران گرامی ارائه میگردد.

1-خانم رئوفی اولین سئوالی که ممکن است برای هر شخصی که آشنایی زیادی با فرقۀ بهائیت ندارد، به وجود آید این است که اصلاً منشأ پیدایش فرقۀ بهائیت از کجاست و در واقع چگونگی به وجود آمدن این فرقه را شرح دهید؟

در حقیقت زمینه ساز فرقۀ بابیت و بهائیت که هر کدام دو فرقه­ی جدا از هم اما به هم پیوسته هستند، فرقه­ی شیخیه و صوفیه بوده چرا که دو تن از شیوخ بزرگ صوفی گری و شیخی گری شیخ احمد احسایی و شاگردش سید کاظم رشتی بودند که در حدود دو قرن و نیم پیش با الفاظی که آنان را از دیگران متمایز می­کرد مردم را دور خود جمع نموده و بشارت دادند که ظهور حضرت حجت (ع) نزدیک است. فتحعلی شاه قاجار چون از شهرت شیخ احمد مطلع شد به دلایل مختلفی تصمیم گرفت به هر نحوی شده شیخ را وابسته به دربار خود کند. نامه ای برای ایشانم نوشت بدین مضمون:

«اگرچه مرا واجب و متحتم است که به زیارت آن مقتدای انام و مرجع خاص و عام مشرف شوم چرا که مملکت ما را به قدوم بهجت لزوم خود منور فرموده لیکن مرا به جهاتی مقدور نیست و معذورم و اگر بخواهم خود روانۀ یزد گردم لااقل باید ده هزار قشون همراه خود آورده و شهر یزد وادی ای است غیر ذی زرع و از ورود این قشون اهل آن ولا البته به قحط و غلاب مبتلا خواهند گشت و آشکار است که آن بزرگوار راضی به سخط پروردگار نیست والا من کمتر از آنم که در محضر انور مذکور گردم چه جای آنکه، نسبت به آن بزرگوار تکبر ورزم و پس از وصول این  مکتوب هر گاه ما را به قدوم میمنت سرافراز فرموده فبها المطلوب و الا خود به ناچار ارادۀ دارالعباده خواهم نمود.»[1]

اهل تصوف برای اثبات بزرگی و عظمت شیخ احمد به نامه های فتحعلی شاه قاجار که بعضاً دینی بوده است، اشاره میکنند این مکاتبه ها همه موجود است و شیخ احمد احسایی در پاسخ به این سؤالات نامه هایی خطاب به فتحعلی شاه قاجار می نوشته که در نهایت تملق و چاپلوسی در مدح و ثنای او بوده است که اشارتاً به نمونه هایی از آن نامه ها اشاره میکنم:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین،اما بعد فیقول العبد المسکین احمد بن زین الدین احسایی:اوردت علی من ناحیة الرفیعه السامیه و الجهة المنیعه العالیه ناحیه الجناب المکین،عز المؤمنین و حامی المله والدین،طالب الحق و الیقین،مسفرالملوین و قرة العین و جامع کل زین، سلطان البرین و خاقان البحرین،حافظ الامان و مارس اهل الایمان علی القدر و الشأن و سامی الرّقبة و المکان، السّلطان بن السّلطان و الخاقان بن الخاقان السلطان فتحعلی شاه، شدّ الله عضده، وهزم الله به جنود الکافرین و المنافقین و شرّد الله بما یمدّه من النصر جیوش المعتمدین، و شید بنیان سلطنته بالإمداد و التحصین و مدّ الله ضلال عزه و نصره علی جمیع المؤمنین بحرمة المیامین و خیر الخلقین أجمعین محمد و آله الطاهرین-صلوة الله علیهم أجمعین آمین رب العالمین »

«رساله سلطانیه» جلد دوم

«جوامع الکلم» صفحه 244

در سال 1234 ه.ق.

پاسخی دیگر از شیخ احمد احسایی:

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطاهرین. اما بعد فیقول العبد المسکین؛ احمد بن زین الدین الاحسایی: انه قد وردت الی مسئلة شریفة تشتمل علی أبحاث لطیفة من الجنات. العالی الشأن، شدیدالأرکان، عضدالدولة الغداء و رکن السلطتنة الزهراء حلیف السعادة و جلیل الرفادة، المحترم الأعظم و الاجلّ الأکرم، ذی الطالع المسعود، الاشمّ الامیرزاده محمد علی الشاهزاده زادّة اله إرفاده و أجزل إمداده بنصره و تأییده و مدّ ظلالة و شفقّة و رأفته علی عباده و أحیی بماء تعطفه و برکة شفقة میت بلاده انه علی کل شیٍ قدیر و بالأجابة جدیر، و هی قوله شریف، اصلح الله احوال و بلّغه من الخیرات مآله فی مبدئه ومآله آمین. »

رساله «مسائل فقهیه» جلد دوم

«جوامع الکلم» صفحه 22

خطاب به شاهزاده محمدعلی میرزا

و یکی دیگر  از نامه های پر از تملق وی:

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. اما بعد فیقول العبد المسکین احمد بن زین الدین المطیر فی الاحسایی الهجری:أنّ الجناب العالی الشامخ و العلم الجالی الباذخ، رکن الدولة الرکین و عضد السلطنة المتین، کعبه الوافدین و عزّ الدین و ناصر المؤمنین و ملجاء المظطرین، حلیف السعادة و عظیم الرفادة المحترم، محمود الشاهزاده أدام الله علیه إمداده و أنعم علیه زاده و بلّغة فی الدارین مراده بحرمة المیامین محمد و اله الطاهرین»

رساله «شاهزاده محمود» جلد اول

«جوامع الکلم» صفحه 200

همۀ این مدارک تاریخی و اسناد معتبر گواه این است که شیخ نسبت به فتحعلی شاه و شاهزادگان قاجار تا چه حد متملّق بوده و در مدح و ثنای آنها چه اندازه اغراق نموده است. همین باعث شد که بعد ها مشایخ شیخیۀ کرمان در مدح صاحبان قدرت قاجاری شیوۀ افراط در مدح را تقلید کردند تا به این مناسبت موقعیت اجتماعی خود را به اتکای قدرت های محلی و کشوری وقت تثبیت و از این طریق مصالح دنیوی خود را تحکیم بیشتری بخشند.

از ده ها نامۀ شیخ احمد به پادشاهان قاجار یکی دیگر از آنها را از نظر دوستان میگذرانم:

«....چون در  زمان سعادت قرآن دولت جاوید مدت اعلی حضرت ضل الله، پادشاه دین پناه، اعنی سلطان عدالت­گستر و خاقان عطوفت سیر، حامی حوزۀ اسلام و مسلمین، مشید ارکان ملت و دین، مؤسس بنیان مذهب و آئین، جامع هردو ریاست یعنی سیف و قلم و مالک هر دو سیاست یعنی علم و عَلَم، عزت بخشای اهل ایمان و وفاق و ذلت قرای اهل طغیان و نفاق، کشت زار امال مؤالف را بارندۀ سحاب گهر ریز و روان بد سگال مخالف را سوزندۀ شهاب شرر خیز، معدن فضل و کرم و منبع خرم و همم، دادگر شهریار با عزل و داد و کرم گستر کامکار عطوفت نهاد، السلطان بن السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان بن الخاقان ابو الفتح و النصر ناصر الدین شاه غازی، رفع اله الولایة سلطنته و شیدالله بنیان مملکته، و نصرالله اعوانه فی الدین والأیمان و خزل من عاداه من َعلیهم الصلوات مصلّین، از غایت رأفت و عطوفت که منظور نظر والا همت ایشان بود تا هر گروهی از خرد و بزرگ آن نهال عنایت را در ضلّ عطوفت آسوده و هر قومی از وضیع و شریف آن کهف کفایت را در کنف رأفت و رحمت غنوده باشند...»

چنین شخصی که مجال پرداختن به شخصیتش نیست شاگردانی تعلیم و تربیت کرد که یکی از آنها "سید کاظم رشتی " بود. البته دربارۀ شیخ احمد سخن به اختصار گفتیم و اگر بخواهیم به شخصیت او بپردازیم و مدارک موجود از نوشته جات او و نامه های او و مسائلی که در زمان وی اتفاق افتاده از جمله مسائل حکومتی و سیاسی را مورد بررسی قرار دهیم، نیاز به فرصت زیادی دارد که ما به همین مقدار بسنده می کنیم. مضافاً بر اینکه این شخص در دربار شاهزاده ها با شکوه و جلالی می زیسته و زندگی پر از تجملاتی داشته و بسیاری از علمای بزرگ وقت پرده از راز او می کشیدند و به سقم ادعاهای پوشالی او می­رسیدند. برای نمونه به حکایتی اشاره میکنم که شیخ احمد مدعی بوده که توقیعات حضرت ولیعصر (عج) را از سایر نوشته جات تشخیص میدهد. یکی از علمای بزرگ مطالبی را با مهارت می نگارد و به نزد او میبرد او به محض این که مطالب را مطالعه میکند میگوید که این بدون شک از توقیعات حضرت حجت است.

بعد از احسایی سید کاظم رشتی هم مثل استاد خویش از موهبات سلاطین بی نصیب نبود او هم راه استاد را پیشه کرد و با جمع کردن عده ای به دور خود اعلام نمود که به زودی حضرت حجت ظهور خواهد کرد و این بشارت باعث شد عده ای سوء استفاده کرده و از این آب گل آلود ماهی بگیرند.

هیچ کس در رشت ملا کاظم رشتی (روسی) را نمی شناخت. و همه­ی عملکرد او نشان می­دهد که جاسوس روس می باشد. او خوشبختانه ماهیت سیاسی خود را با قلم خویش برملا ساخته است یعنی وقتی زندگانی او را اعم از رفتار، کردار، گفتار، نوشتار، عقاید و ادعاهایش مورد بررسی قرار می دهیم به نکات مهمی دست می یابیم که هر یک از آنها از جهات مختلف محل تأمل و ایراد و اشکال اساسی است که به برخی از آنها اشاره می شود.

اولاً : ایشان مأمور بوده است که خود را در رده ی معصومین و در برخی موارد از معصومین بالاتر جلوه بدهد.

دوماً: در اثر همین مأموریت و خود بزرگ جلوه دادن چنین پنداشته که آنچه می­گوید و می نویسد وحی منزل است و تماماً به نفع او می­باشد.

سوماً: قضای الهی قلم او را به بیان ماهیت سیاسی اش گردش داده و دانسته یا ندانسته خواسته یا ناخواسته ضمن شرح آیة الکرسی و شرح سی و سه بیت قصیده عبدالباقی، مطالب را به رشته­ی تحریر درآورده که ماهیت سیاسی او را در نزد اهل فن آشکار می­سازد. یعنی اهل دانش با اندک تأملی در گفتار وی متوجه می­شوند که او دست­نشانده­ی اجانب بوده و دستورات آنان را اجرا می­کرده است. اینک برای اثبات این واقعیات بهتر است عین نوشته­های او را نقل کنیم و شرح و تفسیر آن را بر عهده­ی پژوهشگران و اهل فن بگذاریم.

...سپس مدعی میشود که از عالم بالا و آسمانها خبر دارد و در آنجا شهر ها، محله ها ،کوچه ها، خانه ها و مخلوقاتی هست ...

....ملاحظه کنید آیا میشود این مطالب را خواند و نخندید؟

خانه­ی 157 صاحبش زنی است که فرج ندارد، نامش «درهیل» است.

خانه­ی 182 صاحبش مردی است که دو صورت دارد نامش « بردها سرح » است.

خانه­ی 188 صاحبش مردی است که نصف انسان است، اسمش «سمایل » است.(مع الاسف نگفته نصف عمودی یا نصف افقی )

خانه­ی 192 صاحبش زنی است که مردها را به جانب خود می طلبد ...نامش «تبرهابیل » است.

خانه­ی 235 صاحبش مردی است که دو تا بدن دارد اسمش « یوزید » است .

خانه­ی 246 صاحبش یک ماهی بزرگ است که سر نیزه به دست گرفته است و اسمش «مهزیاقلا» است. (از کرامات چرس و بنگ و حشیش معلوم شد ماهی هم دست و پا دارد و...)

.....خانه­ی 291 صاحبش مردی است که چندین صورت به رنگهای مختلفی دارد. نامش «مالکشا ماهو شملموش » است .

خانه­ی 350 صاحبش مردی است که سد جسد مختلف دارد. نامش «ولیدیا» است.

و بالاخره کلمات نقطه: صبح ازل، باب، بها، حضیرة القدس و تمام اصطلاحات، اسامی که بعد از او بابی ها و بهائی ها به کار گرفتند را مرتب در کتابهای خود تکرار می­کند و به آیندگان خط می­دهد و بهائیان نیز گفته های او را مو به مو عمل می کنند.

یا اینکه با دیدن این مطالب باید گریست ...

اکنون که حرف های ... کاظم رشتی را خواندید و به اراجیف و خزعبلات وی لبخند زدید جا دارد لحظه ای به خود آیید و به حال اسلام عزیز بگریید. [2]

بابیت و بهاییت را این دو نفر یعنی شیخ احمد احسایی و ملاکاظم رشتی پایه گذاری کردند آنها بر بالای منبر خویش اعلام کردند که قائم موعود به زودی ظهور می­کند و همین روزها ظهور خویش را برملا خواهد ساخت.

چند نفری اظهار قائمیت کردند و برای فریب مردم قدم برداشتند. در بین این افراد سید علی محمد که اهل شیراز بود و با دایی اش که تاجر بود به اهواز رفته و در آنجا زندگی میکرد، از این بلوا و آشوب استفاده کرده و ادعای مهدویت نمود و بنیان این فرقه را بنا نهاد.

او خود را باب نامید و پیروان او را بابی می گفتند. پس از اظهار قائمیت، نبوت و الوهیت باب، 18  نفر به او گرویدند که باب آنها را "حروف حی" می نامید که با خود او 19 نفر می شدند و چون 18 به حروف ابجد حی می شود این افراد را حروف حی نامید (البته با بازی با اعداد ) مثل حواریون حضرت مسیح باب این افراد را به اندازۀ معصومین الهی درجه و مقام بخشید یکی از این افراد ملا حسین بشرویه ای بود که از سوی باب لقب باب الباب گرفت و یکی دیگر از این افراد زنی بود که توسط باب و بهاء لقب طاهره و قره العین گرفت. طاهره در جمع زیادی از آقایان یکباره بدون حجاب وارد شده و با این کار کشف حجاب را در بابیت یکی از تعالیم الهی خواند و از آن تاریخ به بعد در بابیت و بهائیت چیزی به اسم حجاب وجود ندارد. این 18 نفر افراد زیادی را به بابیت دعوت نمودند و عده ای را دور خود جمع کردند و در قلعۀ مابرشی جنگ هایی هم با مسلمانان پیش آوردند. باب با بازیچه گرفتن احساسات پیروانش آنها را به جنگ با ناصرالدین شاه د عوت کرد. جنگی به راه انداخت و عده­ی زیادی را به کشتن داد.

وقتی میگوییم بابیت و بهائیت دست نشاندۀ استعمار پیر هستند از این روست که شواهد و قرائن زیادی از جمله اعترافات «کینیاز دالگورکی» سفیر روسیه که مأمور ایجاد یک تفکر دینی و سیاسی و ایجاد یک فرقه در ایران بوده نشان میدهد که بابیت و بهائیت یک تفکر کاملاً سیاسی است که با توجه به موقعیت آن دوره از زمان تأسیس شده و دست روس و انگلیس در کار بوده چرا که برای تعلیم و تربیت باب و بهاء اقدامات شایان توجهی از سوی استعمارگران صورت گرفت که در ایران به عنوان پایگاه اصلی تشیع و عربستان به عنوان پایگاه اصلی اهل تسنن بین مسلمین تفرقه ایجاد کنند و با ساختن یک شخصیت کاذب به نام امام زمان هم مردم را سرگرم این مسائل کنند و هم کسی را که مردم صدها سال منتظر قیام او هستند تخریب نمایند و با ایجاد این فرقه در ایران توانستند با استفاده از ادبیات اهل تصوف و شیخی گری در آن برهه از زمان از سادگی و پاکدلی مردم استفاده کرده و بابیت را با قیام سید علی محمد به وجود آوردند که کم کم منجر به قیام میرزا حسینعلی نوری مازندرانی شد که یکی از شاگردان باب بود و او نیز بهائیت را با دادن لقب بهاء به خود به توصیه­ی کینیاز دالگورکی به وجود آورد.

من با اشاره­ی مختصری به نحوه­ی تفکر و عملکرد شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی خواستم خوانندگان را متوجه این مطلب نمایم که منشأ پیدایش این فرقه از چه اشخاصی صادر شده و چه مراحلی را طی کرده است تا به فرقه ای تبدیل شد که عده ای را در کام خود فرو برده و از سعادت اخروی بی بهره نمود.

پس متوجه شدیم که بابیت و بهائیت یک فرقه­ی دست ساز سیاسی است و باب و بهاء هم برای اجرای این برنامه  تعلیمات لازم را دیده بودند.

 



[1] «شرح حال» صفحه 24 کشکول حاج سید علی حسین یزدی میبدی صفحه 209 مشارالیه از تلامذه فاضل اردکانی و شیخ العراقین شیخ عبدالحسین تهرانی بوده است.

[2]اعترافات 2،اسناد اسلام ستیزی غرب،صص 559 تا 564

تاریخچه پیدایش باب و بهائیت (قسمت اول)

نوشته شده توسط علی بورونی

بهائیت در ایران:

مقدمه

در روزگاری كه ابرهای تیره ظلم و جنایت آسمان دنیای انسانی را پر كرده و ناله مظلومان و بی كسان با فریادهای پیر مردان و بیوه زنان در هم پیچیده شده و چشمان بی رمق یتیمان در جستجوی ناجی و فریاد رسی بود تا شاید دست آنان را گرفته و از زیر بار زورگوییها و تعدیها بیرونشان آورد. ناگهان زمزمه‏هایی از گوشه و كنار ایران به گوش رسید. بارقه‏ای از امید در دل آنان پدید آمد، از یكدیگر می‏پرسیدند، چه شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ آیا آرزوی دیرینه تحقق یافته؟ آیا كسی كه انتظارش را می‏كشیدیم از سفر بازگشته! و صدها سؤال دیگر كه جواب كاملی نداشت. كم‏كم جنجال و هیاهو بالا گرفت، هر روز خبرهای تازه‏ای در شهر برای گفتن وجود داشت. عده‏ای با شور و شوق از ظهور او سخن می‏گفتند و عده‏ای نیز تكذیب می‏كردند و دسته‏ای نیز با شك و تردید فقط به این سخنان گوش می‏دادند، كم‏كم جناح بندیها و موضعگیری‏هایی از طرف معتقدان و منكران رخ نمود و پس از مدت كوتاهی جنگهای خونین وبرادر كشیهای وحشیانه‏ای را در پی داشت. و این آغازی بود برای خونریزیها و درگیریهای بعدی كه سالها ادامه پیدا كرد. فرقه و دین جدیدی پیدا شد و گروهی از شیعیان و مسلمانان را از كیش اصلی خویش دور كرده و تا جایی به پیش رفت كه از دست موءسسان اولیه این دین جدید كه ایرانی تبار بودند نیز خارج شد و سراز امریكا و انگلستان در آورده و موطن آن در اسرائیل و امریكا قرار داده شد.

مؤسس اصلی

مؤسس اصلی این آیین جدید، سید علی‏محمد شیرازی ملقب به باب با دعوی امام زمانی عده ‏ای را به سوی خود كشیده، احكامی را صادر كرد و قوانینی را پایه ‏گذاری نمود كه اندكی پس از او قسمتی از آنها توسط مریدانش نسخ شده و احكام دیگری جایگزین آن شد و این سیر نسخ و جایگزینی تا كنون ادامه پیدا كرده است و مبالغه نیست اگر بگوییم كه نسبت به كیشها و فرقه ‏های دیگر، بیشترین تغییرات و نزاعها را می‏توان در این فرقه یافت، زیرا اصل اولیه آن بر پایه نسخ قوانین و مقررات اسلام بنا گذارده شد و هر كدام از رهبران آن در زمان خود قسمتی از احكامی را كه از طرف رهبر پیشین صادر شده بود بر هم می‏زدند و احكام جدیدی را می‏آوردند. در این میان بیشترین سود را كسانی بردند كه سالها چشم طمع به این سرزمین حاصلخیز را داشته ‏اند و هر روز به هر بهانه‏ ای سعی می‏كرده ‏اند سیاست مخصوص خویش با نام تفرقه بینداز و حكومت كن را به اجرا گذارده و از آب گل آلود ماهی بگیرند. فرقه بابی و بهایی كه یك روز خود را به آغوش روس و روز دیگر به دامن انگلستان و روز دیگر به دامن آمریكا و اسراییل انداخته ‏اند وسیله خوبی بودند تا سالها اغتشاش و نا آرامی را برای ایران به ارمغان بیاورند و سود سرشاری به این دولتهای استعماری برسانند اگر چه در این راستا كتابهای زیاد و مفصلی نوشته شده و ماهیت این فرقه از لحاظ اعتقادی و سیاسی و غیره مورد بررسی قرار گرفته است ولی هنوز كسانی هستند كه ناآگاهانه و از روی بی اطلاعی فریب خورده و با شعارهای پوچ این فرقه از قبیل "لیس الفخر لمن یحب الوطن" و "تساوی حقوق زن و مرد" هویت اسلامی خویش را باخته و كوركورانه عقاید آنان را بازگو می‏كنند. گفتار حاضر چكیده و خلاصه شده چندین كتاب است كه در رد عقاید این فرقه نوشته شده كه به صورت اجمال در آمده و اطلاعاتی را به صورت محدود در اختیار خواننده می‏گذارد. تا به گوشه ‏هایی از نیرنگها و فریبهای مردمانی جاه طلب و دغلباز كه جز فساد و فتنه در امت اسلام فكری دیگر نداشته‏ اند پی‏برده و به برخی از نقشه ‏هایی كه پیر استعمار هر روز برای كشورهای اسلامی می‏كشد آگاه شوند. امید است مورد توجه خوانندگان محترم قرار گرفته و به لغزشها و خطاهایی كه در این نوشته به چشم می‏خورد با نظر لطف و اغماض بنگرند.

كودكی و نوجوانی علی‏محمد باب

سید علی‏محمد باب بنیانگذار فرقه بابی در روز اوّل ماه محرم سال 1235 هجری قمری مطابق با سوم یا بیستم اكتبر 1819 میلادی در عصر سلطنت فتحعلی شاه به دنیا آمد. و چنانچه در ظهور الحق فاضل مازندرانی كه از نویسندگان بابی است آمده: "پدرش سید محمد رضا شیرازی كه به خاطر شغل بزازی او را سید محمد رضا بزاز می‏گفتند در ایام كودكی سید علی محمد از دنیا رفت. از آن پس علی‏محمد تحت كفالت و سرپرستی مادرش فاطمه بیگم و دایی خود بنام سید علی در آمد. سید علی در كودكی توسط دایی خود به مكتب شیخ محمد عابد كه در محله قهوه اولیاء (بیت العباس) شیراز واقع بود فرستاده شد". اگرچه بابیان و بهاییان اعتقاد به علم لدنی پیامبران و بالتبع باب دارند چنانچه كمال الدین بخت آور مبلِّغ بهایی در كتاب بحث در ماهیت دین و قانون این گونه می‏گوید: "... از این لحاظ می‏توان گفت: پیامبران آسمانی مربیان حقیقی عالم بشریت‏اند زیرا كه اولاً مربی كامل كسی است كه قائم به ذات بوده و محتاج به كسب كمالات از دیگری نباشد". ولی خود سید علی‏محمد در بیان عربی درباره رفتن به مكتب چنین به معلم خود خطاب می‏كند: "یا محمّد (شیخ محمد عابد) فلاتضربنی قبل ان یقضی علی خمسة سنة ... و اذا اردت ضرباً فلا تتجاوز عن الخمس و لا تضرب علی اللحم الاوان تحل بینهما سترا فان ادیت تحرم علیك زوجتك تسعة عشر یوما" یعنی: "ای محمد آموزگارم، مرا قبل از آن كه پنج سال بر من (در مكتب تو) بگذرد نزن، و اگر خواستی بزنی از پنج ضربه تجاوز نكن و بر گوشت مزن مگر این كه بین گوشت و وسیله زدن پارچه‏ای قرار دهی. اگر چنین نكردی 19 روز همسر تو بر تو حرام است". و برای اصلاح كردن این اعتراف و تبرئه كردن سید علی‏محمد باب یكی از بابیان در كتابی به نام مطالع الانوار. (تلخیص تاریخ نبیل زرندی) چنین می‏نگارد: "خال (دایی) حضرت باب، ایشان را برای درس خواندن نزد شیخ عابد بردند. هر چند حضرت باب به درس خواندن میل نداشتند ولی برای این كه به میل خال بزرگوار رفتار كنند به مكتب شیخ عابد تشریف بردند. شیخ عابد مرد پرهیزكار محترمی بود و از شاگردان شیخ احمد احسایی و سید كاظم رشتی بشمار می‏رفت". سفر به بوشهر بعد از مدتی دائیش او را به بوشهر می‏برد و در آن جاست كه سید علی‏محمد به كارهای عجیبی مانند تسخیر ستارگان دست می‏زند چنانچه زعیم الدوله در كتاب مفتاح الابواب چنین می‏نویسد: "او را به بوشهر فرستادند تا بیست سالگی نزد دایی خود بود و در این ایام به كارهای روحی می‏پرداخت و به تسخیر ستارگان و كواكب اشتغال داشت، به بام كاروانسرای حاج عبداللّه كه حجره دائیش در آن جا بود می‏رفت و سر برهنه تا عصر می‏ایستاد و او رادی می‏خواند و در نتیجه نوبه‏ های شدیدی بر او غلبه كرد و قوای جسمی او را تضعیف نمود و نصایح دایی او هیچ تأثیری در وی نكرد". و در تاریخ نبیل زرندی با صورت محترمانه تری چنین نگاشته شده است: "حضرت باب غالب اوقات كه در بوشهر بودند وقتی كه هوا در نهایت درجه حرارت بود چند ساعت به بالای بام تشریف می‏بردند و به نماز مشغول بودند. آفتاب در نهایت درجه حرارت بر او می‏تابید ولكن هیكل مبارك قلباً به محبوب واقعی متوجّه بود ...". و میرزا آقاخان كرمانی (داماد صبح ازل) در كتاب هشت بهشت می‏نویسد. "در آن ایام تموز كه در بوشهر آب در كوزه می‏جوشید، با كمال نزاكت تمام آن ایام را از بامداد تا شام آن بزرگوار (میرزا علی‏محمد) در بلندی بام ایستاده و در برابر آفتاب به زیارت عاشورا، ادعیه و مناجات و اوراد و اذكار مشغول بودند". سفر به عراق پس از چند سال سید علی‏محمد به كربلا می‏رود و در مجلس درس سید كاظم رشتی حاضر می‏شود و با شاگردان وی و از جمله ملاحسین بشرویه ‏ای كه بعدها به او ایمان آورد آشنا می‏گردد چنانچه در مطالع الانوار این گونه آمده است: "پس از سه روز همان جوان (سید علی‏محمد) وارد محضر درس سید شد و نزدیك درب جلوس نمود، با نهایت ادب و وقار درس سید را گوش می‏داد". بازگشت به شیراز و ادعای سید علی‏محمد بر بابیت و قائمیت پس از این كه سید علی‏محمد از كربلا به موطن خود بازگشت توسط نامه با شاگردان سید كاظم رشتی تماس داشت و در یكی از سوره‏های كتاب احسن القصص خود می‏گوید: "انَّ اللّه قد قدر ان یخرج ذلك الكتاب فی تفسیر احسن القصص من عند محمدبن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسن بن علی بن ابیطالب علی عبده لتكون حجة اللّه من عندالذكر علی العالمین بلیغاً". یعنی خداوند تقدیر كرد كه این كتاب در تفسیر احسن القصص از ناحیه محمّد (امام زمان) فرزند حسن محمّد فرزند علی فرزند موسی فرزند جعفر فرزند محمّد فرزند علی فرزند حسین فرزند علی بن ابیطالب بیرون آمده بدست بنده‏اش (علی‏محمد) تا حجت خدا از طرف "ذكر" به جهانیان ابلاغ گردد". پس از مكاتبات و مراسلات هیجده نفر از شاگردان سید كاظم رشتی توسط ملا حسین بشرویه ‏ای ملقب به "باب الباب" نیابت باب را پذیرفتند و ملقب به حروف "حی" شدند كه به حساب ابجد معادل با عدد 18 است. و این در اولین مرحله ادعای سید علی‏محمد بر بابیت بود لذا در احسن القصص اقرار به وجود امام زمان (عج) كرده است و خود را در زمره فدویان او قرار داده است. و می‏گوید: "یا بقیة اللّه قد افدیت بكلّی لك و رضیت السّب فی سبیلك و ما تمنّیت الاّ القتل فی محبتك". یعنی: "ای بقیة اللّه همه وجودم را فدای تو كردم و راضی شدم كه در راه تو به من فحش و ناسزا بگویند و آرزویی جز مرگ در راه محبت تو ندارم". "قل ان اللّه فاطر السموات و الارض من عنده حجة القائم المنتظر و انه هو الحقّ و انی انا عبد من عباده" یعنی: "بگو خداوند آفریننده آسمانها و زمین است. حجت او قائم منتظر از طرف اوست. او بر حق است و من بنده‏ای از بندگان او هستم". و در صحیفه عدلیه می‏نویسد: "و اشهد لاوصیاء محمّد - صلی اللّه علیه و آله - بعبده علی - علیه السلام - ثم بعد علی، الحسن ثم بعد الحسن، الحسین ثم بعد الحسین علی ثم بعد علی محمد ثم بعد محمد جعفر ثم بعد جعفر موسی ثم بعد موسی علی ثم بعد علی محمد ثم بعد محمد علی ثم بعد علی الحسن ثم بعد الحسن صاحب العصر و حجتك و بقیتك صلوتك علیهم اجمعین". این ادعای باب از سال 1260 قمری در سن 25 سالگی شروع شده و تا سال 1264 ادامه پیدا كرد تا این كه در اواخر سال 1264 ادعای بابیت را به قائمیت بدل نمود و به همین جهت فاضل مازندرانی در كتاب ظهور الحق مطلب را این گونه توجیه می‏كند كه: "در ابتدای امر خود را به نام باب و عبد بقیة اللّه معروف فرمودند كه علی رغم القوم ایشان را مبعوث از امام غایب محمد بن الحسن - علیه السلام - تصور كردند".

مشاهیر اصحاب باب

مشاهیر اصحاب و پیروان باب، میرزا یحیی (صبح‏ازل) و حسینعلی (بهاءاللّه) در سال 1260 قمری، دو نفر به سید علی‏محمد باب ایمان آورده و از پیروان و فدویان او شدند كه بعدا در ادامه راه او نقش به سزایی داشتند و آن دو میرزا یحیی و میرزا حسینعلی بودند. این دو برادر فرزندان میرزا عباس معروف به میرزا بزرگ نوری بودند، میرزا عباس از اهل نور مازندران بود و در دستگاه امام وردی میرزا كه مدتی حاكم تهران و مدتی حاكم كرمان بود سمت منشیگری داشت. حسینعلی بهاء در سال 1233 هجری (دو سال قبل از تولد سید علی‏محمد) در تهران متولد شد. او در تحت كفالت پدرش میرزا عباس بزرگ شد و بنا به نوشته آیتی در كشف الحیل و ابوالفضل گلپایگانی مدتها نزد میرزا نظر علی حكیم درس خوانده است و مدت دو سال كه در سلیمانیه كردستان بوده تحصیلات خود را نزد شیخ عبدالرحمن عارف ادامه می‏داده است. وی به عرفان و متصوفه علاقه داشت و در همان كودكی با عرفا و نویسندگان و فضلا بجهت پدرش معاشرت داشت. از این رو وقتی بزرگ شد در سلك درویشان در آمد و چنانچه از عكسی كه به او نسبت داده‏اند پیداست دارای گیسوان بلند و موهای پریشان بوده است. همانطور كه پسرش عبدالبهاء در مقاله سیاح اشاره كرده است "وقتی كه آوازه بابیت سید علی‏محمد باب منتشر شد، در سن 27 سالگی حدود سال 1260 هجری به او ایمان آورد و در سلك اصحاب او در آمد". و این قسمت در كواكب الدریه آیتی آمده است. میرزاجانی كاشانی یكی دیگر از طرفداران باب میرزاجانی كاشانی است و جزء سی و دو نفری است كه در سال 1268 در جریان ترور ناصر الدین شاه به قتل رسید. او صاحب كتاب نقطة الكاف است. این كتاب در تاریخ ظهور باب و شرح حوادث 8 سال اوّل تاریخ فرقه بابیه است و مستشرق معروف ادوارد برون انگلیسی، نسخه منحصر به فرد این كتاب را در كتابخانه پاریس به دست آورده و مقدمه مبسوطی بر آن نوشت و خود در كار چاپ آن نظارت نمود. این كتاب محتوی 66 صفحه مقدمه و 296 صفحه اصل كتاب و هر صفحه آن دارای 25 سطر است و در چاپخانه (بریل) در (لیدن) از شهرهای هلند بوسیله ادوارد برون به چاپ رسیده است.

قرة العین، طاهره

قرة العین كه نام اصلی وی زرین تاج و بنا به نوشته بهائیان ام سلمه است یكی از افرادی است كه پس از میرزا یحیی (صبح ازل) و میرزا حسینعلی (بهاء اللّه) بیشترین نقش را در تحكیم بابیت داشته است. او دختر ملا محمّد صالح مجتهد قزوینی است، در شهر قزوین در سال 1230 یا به قول آیتی در كواكب الدریه در سال 1231 متولد شد. وی در نهایت زیبایی بود و اندام بی‏نظیری داشت. او نزد پدرش ملا صالح و عمویش ملا محمد تقی مجتهد (شهید ثالث) مشغول تحصیل گردید. در پایان تحصیل پیرو مكتب شیخیه شد و جزء مریدان سید كاظم رشتی به حساب آمد. عموی كوچكش ملا علی كه از این گروه بود او را در این راه تحریص و تشویق نمود، تا این كه باب مراسلات و نامه نگاری بین سید كاظم رشتی و او باز شد و سید او را قرة العین یعنی نور چشمی خواند و به این لقب شهرت یافت. وی با پسر عموی خود ملا محمد امام جمعه پسر ملا محمد تقی ازدواج كرد و از او دارای 2 یا 3 فرزند شد. طولی نكشید كه در سن حدودا 29 سالگی در سال 1259 شوهر و فرزندان را ترك كرده و به عنوان این كه دستش به استادش سید كاظم رشتی برسد به كربلا رفت ولی وقتی به كربلا رسید باخبر فوت سید كاظم روبرو شد. پس از چندی به بغداد رفت و سپس توسط ملا حسین بشرویه‏ای به میرزا علی‏محمد باب راه یافت و باب نیز به او لقب طاهره را داد. حاكم بغداد او و اطرافیانش را از بغداد بیرون راند و وی وارد ایران شد و ناچار پس از سه سال وارد قزوین شد و به خانه پدرش ملا صالح آمد ولی مورد اعتراض پدر و عمو قرار گرفت و آنان او را در خانه تحت نظر گرفتند و مانع تماس بابیان با او شدند.

نقشه قتل ملا محمد تقی

ملا محمد تقی پیروان مذهب شیخیه را كافر و زندیق خواند و قرة العین را بر رسومی كه پیش گرفته بود بر حذر می‏داشت تا این كه بابیان نقشه قتل ملا محمد تقی را طرح كردند. جریان قتل ملا محمد تقی مجتهد (شهید ثالث) در سال 1264 شبی بعد از نصف شب مرحوم ملا محمد تقی كه مرجع تقلید قزوین بود برای خواندن نماز شب به مسجد رفت. مسجد خلوت بود. در حال سجده به خواندن مناجات خمسه عشر اشتغال داشت، ناگهان چند نفر بابی به مسجد ریختند. نخستین بار نیزه‏ای به پشت گردن او فرو بردند و سپس نیزه‏ای به دهان او فرو كردند. او برای رعایت نجس نشدن مسجد به هر زحمتی بود خود را به درب مسجد رساند و بیهوش شد. مردم خبر شدند و او را به خانه ‏اش بردند و پس از دو روز شهید شد. و هم اكنون قبر او در قزوین در كنار شاهزاده حسین - علیه السلام - قزوین به عنوان قبر شهید ثالث معروف و ملجأ حاجتمندان است. و این قسمت در قصص العلما ذكر شده است. در كتاب كواكب الدریه آیتی نیز به تفصیل ذكر شده و در ذیل آن آمده است: "بعضی گویند: در راه كه به مسجد می‏رفته مورد حمله قرار گرفت و حمله كننده میرزا صالح شیرازی و به قول بعضی ملا عبداللّه بوده است".

فرار

پس از قتل ملا محمد تقی قرة العین و چند بابی دیگر من جمله حسینعلی (بهاء) و یحیی (صبح ازل) به طرف خراسان رهسپار شدند و در شاهرود در واقعه (بدشت) كه پس از این به تفصیل ذكر خواهد شد شركت كردند. سرانجام پس از واقعه سوء قصد به ناصر الدین شاه قاجار و تحت تعقیب قرار گرفتن بابیها در سال 1268 یعنی دو سال پس از اعدام باب، قرة العین و عده‏ای كه قبلاً دستگیر شده بودند محكوم به اعدام شده و به قتل رسیدند و این هنگامی بود كه فرقه بهایی هنوز به وجود نیامده بود و وی بابی از دنیا رفت. سید باب هنگام نوشتن احسن القصص كه در تفسیر سوره یونس است و دارای 111 سوره می‏باشد و در اول هر سوره آیاتی از سوره یوسف در آن عنوان شده است در اغلب سوره‏ها خطاباتی به او داشته مانند سوره 22 - 23 - 25 - 28 - 30 - 31 - 32 - 33 - 34 - 58 - 76 - 78 - 91 - 93 و ... و در سوره 76 می‏گوید: (یا قرة العین ان اللّه قد اختارك لنفسی فاستمع لما یوحی الیك من قبل اللّه العلی) یعنی ای نور چشم بدرستیكه خداوند تو را برای من اختیار كرده پس به آنچه از نزد خداوند تعالی به تو وحی می‏شود گوش فراده) و این نكته با تلخیص از كتاب جمال ابهی آورده شده ‏است.

آیتی در كتاب كشف الحیل

اما ببینیم آیتی در كتاب كشف الحیل راجع به قرة العین چه می‏گوید. او می‏نویسد: "بهائیان او را دارای هوش و ذكاوتی مدهش می‏دانند و قریحه ادبی بدیعی را به او نسبت می‏دهند اگر چه از فضل و ادب هم تهی نبوده ولی نه تا به این حد. و یكی از اشعاری كه به او نسبت می‏دهند این شعر است". همه عاشقان شكسته دل كه دهند جان به ره بلی لمعات وجهك ألحمت سلاسل الغم و البلاء ولكن این شعر از ملا باقر صحبت لاری است و تخلص او چنین است: "بنشین چو صحبت و دمبدم" كه حضرات می‏خوانند "بنشین چو طوطی و دمبدم" در حالی كه تخلص قرة العین طوطی نبوده است و صحبت لاری در احیان طلوع باب در گذشته و مقدم بر قرة العین بوده و تنها غزلی كه می‏شود به او نسبت داد این غزل است: شرح دهم غم تو را نكته به نكته مو به مو گر به تو افتدم نظر چهره به چهر روبرو خانه به خانه در بدر كوچه به كوچه كو به كو از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ‏ام غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو گرد عذار دلكشت عارض عنبرین خطت دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو می‏رود از فراق تو خون دل از دو دیده‏ام رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو مهر ترا دل حزین بافته بر قِماش جان صفحه به صفحه لابلا پرده به پرده تو به تو در دل خویش (طاهره) گشت و ندید جز وفا در كتاب كواكب الدریه كه آن نیز نوشته عبدالحسن آیتی است (كه در صفحات بعد به شرح زندگی او خواهیم پرداخت) یكی از مناجاتهای طاهرة قرة العین آمده است كه این گونه شروع می‏شود: "اللّه هو الاعز الا رفع المجیب" ثنائیات مضیئات از حقایق اهل حقیقت در شعشعه و ضیاء و بهائیان منیرات از ذوات ارباب محبت در لمعات و بهاء آفرین بر جان آفرینی كه سوای او نیست تا آن كه او را آفرین گوید و تحسین بر خالق تحسینی كه او سزد او را تحسین نماید. ای جان آفرینی كه به خودی خودت خداوندی. خدایی و یا بدیعی كه بدع را از روی خود نمایی نظری تمام بر اهل ولایت بالتمام و صطلی از صطلات غمام بر اهل نظام. الهی مشاهده می‏نمایم بعین العیان كه ایشان مطهر از كل ما سوی آمدند و ملاحظه می‏فرمایم كه قابل عطیات كبری شدند. الهی عطیه نازله از مصدر قدرتت الیوم سرّ ربوبیت است و آنچه قابل اعضای الهیه است آن عین الوهیت است. الهی مشاهده می‏نمایم كه در حقیقت مقدسه ‏ای در بروز و ملاحظه می‏فرمایم كه در حقیقت نقطه ‏ای در ظهور. الهی بهجتم لایق عطای سرمدی و آن كه دلیل اویم قابل عطای احمدی. الهی صلوات تو نازل بر بهائیان بهیئه و زمیرات سرمدیه ... بعزتت كه نقصی در هیكل امر مبرمت در بدء وجود او نبوده و طرئی بر وجه حكم احكمت از یوم ازل نازل نا نموده ... الهی باید كه براندازی حجاب را از وجه باقی دیمومی و باید بپاشی ذرات سحاب را از طلعت قیام قیومی تا آن كه اهل حقیقت از مركز واحده به اجتماع برآیند و سرّ دعوت را اظهار، امنیت خود ابراز فرمایند. ای ملك وهابی كه لم یزل فواره قدرتت در رشحان و لایزال عین عنایت بر اهل تبیان در جریان اشهد كه مدمدادم از نزدت نازل و آری كه سر تو صیل و دادم از حضرتت واصل ... الخ" و این گونه مناجاتها در كتب باب و بهاء زیاد دیده می‏شود كه معمولاً از یك سبك و روش در آنها استفاده شده است كه دارای كلماتی مبهم و در بعضی جاها بدون معنی می‏باشد.

اوّلین فرمان

اوّلین فرمان سید علی‏محمد و آغاز درگیریها سید علی‏محمد پس از ادعای بابیت ظاهرا عازم مكه شده و پس از بازگشت از مكه به بوشهر وارد گردید و اولین فرمان خود را صادر نمود چنانچه در تلخیص تاریخ نبیل زرندی آمده است: "باب در مراجعت از مكه در بوشهر چند روزی اقامت كرد، دستوراتی به قدوس (محمد علی بابكی یكی از گروندگان باب) در رساله‏ای به نام خصایل سبعه داد كه آن را به شیراز ببرد كه از جمله دستورات این بود: (بر اهل ایمان واجب است در اذان نماز جمعه جمله اشهد انّ علیاً قبل نبیل ـ كه به حساب ابجد نبیل 92 است و محمد هم 92 ـ باب بقیة اللّه را اضافه كنند)... و آیتی نیز در كواكب الدریه می‏نویسد: "باب نزد خانه كعبه داعیه خود را علنی نموده بدین نغمه بدیعتاً تغنی نمود: "انا القائم الذی تنتظرون" من همان قائم هستم كه انتظار او را می‏كشید". و در كتاب ظهور الحق می‏نویسد: "سید باب به عبدالخالق یزدی می‏نویسد: "انا القائم الذی كنتم بظهوره تنتظرون" در اثر این ادعاها و ظاهر كردن چنین كلماتی سید علی‏محمد تحت تعقیب حكومت بوشهر قرار گرفت.

توبه نامه باب

پس از دستگیری او را روانه شیراز كردند تا در حضور علما در مسجد وكیل و در حضور امام جمعه شیراز دعاوی خود را انكار نمود. كتاب تلخیص تاریخ نبیل زرندی واقعه را چنین توصیف می‏كند: "حضرت باب در حضور امام جمعه رو به جمعیت كرد و گفت: "لعنت خدا بر كسی كه مرا وكیل امام غایب بداند، لعنت خدا بر كسی كه مرا باب امام بداند، لعنت خدا بر كسی كه بگوید من منكر وحدانیت خدا هستم، لعنت خدا بر كسی كه مرا منكر نبوت حضرت رسول بداند، لعنت خدا بر كسی كه مرا منكر انبیاء الهی بداند. لعنت خدا بر كسی كه مرا منكر امیرالمؤمنین - علیه السلام - و سایر ائمه اطهار بداند". و همچنین در مجلدات آخر روضة الصفا هدایت این گونه می‏نگارد: "روی او را سیاه كردند و به مسجد وكیل بردند و او اظهار توبه و انابه كرد و بر خود لعن نمود و پای جناب فضایل مآب شیخ امام جماعت را بوسید و استغفار كرد". ولی در رساله سیاح كه نوشته عباس افندی (عبدالبهاء) است به صورت مجمل چنین وارد شده است: "بر منبر نوعی تكلم نمود كه سبب سكوت و سكون حاضران و ثبوت و رسوخ تابعان گردید". سفر سید علی‏محمد به اصفهان و روانه كردن او به تهران پس از آن كه در مسجد وكیل شیراز توبه نامه خود را ابراز داشت.

فرارتوسط حاكم اصفهان

چون توجه زیادی نسبت به مراقبت از او نمی‏شد با تماس مخفیانه ‏ای با حاكم اصفهان كه شخصی به نام منوچهر خان گرجی بود از شیراز گریخته و به اصفهان رفت و ادعاهای سابق خود را ادامه داد. و اما درباره منوچهر خان، مهدی قلی خان زعیم الدوله تبریزی در كتاب باب الابواب چنین می‏نویسد: "ظاهرا مسلمان شدند و در باطن بدین مسیحی خود باقی بودند، چنین است شیوه اكثر مسیحیانی كه در امور دول اسلامی دخالت می‏كنند، برای رسیدن به مطلوب خود و گرفتن انتقام خونهایی كه از نژاد آنان بدست مسلمین ریخته شده است و ریختن تخم فتنه و فساد در میان مسلمین ظاهرا مسلمان می‏شدند و در حقیقت جاسوس دول مسیحی و شمشیر برنده و آلت كوبنده دست آنها هستند ولی امراء اسلام از آنها غافل و به مكر و حیله آنان جاهلند، این حقیقتی است كه از مراجعه و تتبع تاریخ دولتهای اندلس و عثمانی معلوم می‏شود". از تاریخ چنین بر می‏آید كه منوچهر خان (معتمد الدوله) و برادرش كه هر دو از مسیحیان بودند در ظاهر از دین خویش برگشته و اظهار مسلمانی كردند و پستهایی را به خود اختصاص دادند و این مطلب را میرزاجانی كاشانی در نقطة الكاف چنین می‏نگارد: "خلاصه آن كه مرحوم معتمد الدوله جان و مال و ایمان خود را در راه آن سلطان ممالك (سید علی‏محمد) داد اما ایمانش را به این معنی كه ظاهرا اگر چه قبول اسلام نموده بود ولی چونكه به سرّ اسلام بر نخورده بود لهذا سرّا هم از دین قبلی خود (مسیحیت) منقطع نگردیده". و اما این كه چگونه او و برادرش به این پستها حائز آمدند را (كینیاز دالگوركی) سفیر كبیر روسیه در ایران در عصر قاجار در اعترافات خود كه در مجله شرق به عنوان یك نفر سیاسی روحانی در اوت 1924 و 1925 چاپ شد این گونه توضیح می‏دهد: "بحدی نفوذ ما در دربار ایران زیاد شد كه هر چه می‏خواستیم می‏كردیم و بحدی من خودمانی شده بودم كه در هر محفل و محضر مرا دعوت می‏كردند، من هم واقعاً مثل آخوندهای صاحب نفوذ در امور دخالت می‏كردم ... . باری هر یك از وزرا و امرای دولتی كه مناسبات آنها با ما خوب بود صاحب شغل خوب می‏شدند. حكومت فارس كه با فیروز میرزا بود به منوچهرخان معتمد الدوله واگذار و پشتكاری فارس به او شد. و اللّه وردی بیك گرجی كه محرم بود مهرداد همایونی گردید". و در نوشته‏هایش راجع به آمدن سید علی‏محمد به اصفهان این طور می‏نویسید: "همین كه به من اطلاع رسید كه (باب) وارد اصفهان شده یك نامه دوستانه به معتمد الدوله حكمران اصفهان نوشتم و سفارش سید (باب) را نمودم كه از دوستان من و دارای كرامت است! از او نگهداری كنید. الحق معتمد الدوله چندی از او خوب نگهداری كرد". در این هنگام طرفداران سید علی‏محمد به بهانه حمایت از او در چند شهر دست به آشوبهایی زدند و موجب درگیریهایی با شیعیان شدند، بنابراین حكومت وقت به منوچهرخان اعلام نمود كه سید را دستگیر كرده و به تهران روانه كند و او نیز با حیله خاصی سید علی‏محمد را از اصفهان خارج كرده و ظاهرا به تهران روانه كرد ولی باز مخفیانه او را به اصفهان برگرداند و شش ماه در عمارت خورشید از او حفاظت كرد. در تاریخ نبیل زرندی حیله منوچهر خان را به این صورت توضیح می‏دهد: "پانصد سوار را مأمور كرد با حضرت باب! هنگام غروب آفتاب از اصفهان خارج شوند و به تهران عزیمت نمایند. ضمناً به رئیس سواران دستور داد كه پس از طی هر فرسنگی صد سوار را به اصفهان برگرداند و از بیست نفر آخر ده نفر را كه مورد اعتماد هستند نگه دارد و ده نفر دیگر را برای جمع آوری مالیات مأمور كند و آن ده نفر باقی مانده كه مورد اعتماد بودند از راه غیر معمولی به طوری كه كسی نفهمد باب را به اصفهان برگردانند و طوری بیایند كه قبل از طلوع صبح وارد شهر بشوند". ولی این وضع به زودی دگرگون شد و با فوت منوچهرخان حاكم جدید تصمیم گرفت كه سید علی‏محمد را روانه تهران كند، دالگوركی با اظهار تأسف از این جریان می‏نویسد: "از بدبختی سید، معتمد الدوله مرحوم شد! بیچاره سید را گرفتند و به تهران روانه كردند، من هم بوسیله میرزا حسینعلی (بهاء) و میرزا یحیی (صبح ازل) و چند نفر دیگر در تهران هوو و جنجال راه انداختیم كه صاحب الامر را گرفته ‏اند لذا دولت او را از كنار گرد روانه رباط كریم نموده و از آن جا به ماكو بردند ولی دوستان من آنچه ممكن بود تلاش كردند و جنجال راه انداختند".

ادامه دارد ...

منبع: نشریه حوزه اصفهان ،شماره یک و دو

 

 

«كتاب اقدس» بخش اول

Description: images (4)

بهائیت در ایران:

مقدمه: ذبیح‌الله نعیمیان

نگارش کتاب به منظور تشریح و تبلیغ عقاید، و شرح زندگی رهبران، از ابزارها و وسایلی است که فرق و مکاتب مختلف در طی تاریخ به آن توجه نموده و به منظور ترویج عقاید خود از آن سود جسته‌اند. بابیت و بهائیت نیز از این امر مستثنا نیستند. پیروان این فرقه‌ها متناسب با زمان و شرایط اجتماعی و سیاسی خود، کتاب‌هایی تحریر کرده و به نوعی حتی کتب قبلی خود را تصحیح نموده‌اند. بررسی سیر این نوشته‌ها از موضوعاتی است که ما را در شناخت بیشتر این فرقه‌ها و چرایی تغییر دیدگاه‌هایشان یاری می‌دهد. استاد محیط طباطبایی از محققان نام‌آشنایی است که در دهۀ 1350 کار کتاب‌شناسی آثار بابیت و بهائیت را انجام داده و حاصل این پژوهش خود را در سلسله مقالاتی، و نقل آن‌ها، عرضه کرده است. توضیح این مقالات موضوع نوشتار حاضر می‌باشد.

روانشاد استاد سيد محمد محيط طباطبايى (خرداد 1281 ــ مرداد 1371) محقق، نويسنده، خطيب، معلم، منتقد، فرهنگبان، تاريخدان، نسّابه، اديب، شاعر و روزنامه‏نگار آزاده، مبارز، كوشا، نكته‏سنج، مبتكر و پرآوازۀ عصر ماست كه علاوه بر تسلط بر زبان‌هاى فارسى، عربى، انگليسى و فرانسوى، با زبان‌هاى كهن شرقى: پهلوى، سُغدى، خوارزمى، اوستايى و سُريانى نيز (به اقتضاى تحقيقات و پژوهش‌هاى علمى خود) آشنايى نسبى داشت و دقت نظر و گسترۀ معلومات و قوّت و حافظه‌اش، مورد قبول بلکه اعجاب‌ اندیشمندان بود. به نوشتۀ آقایان حبیب یغمایی، دکتر جعفر شهیدی، باستانی پاریزی و ایرج افشار، «به اتفاق دانشمندان و استادان و شاعران و نویسندگان و محققان و صاحب‌نظران معاصر، استاد سیدمحمدطباطبایی در فنون ادب و تبحر در علوم و تحقیق، صاحب‌نظری است مسلّم و مَتَّبَع، و این دقایق در مقالات و قطعات آن جناب که بی‌انقطاع در جراید و مجلات و رادیو انتشار یافته و می‌یابد گواهی است عدل.»(1)

كارنامۀ علمى و فرهنگى استاد محیط، اوراق زرينى دارد. مديريت تواناى مجله‏هاى وزينى چون «آموزش و پرورش» و «محيط» در دهۀ 1310ــ1320.ش، سرپرستى و اجرای حدود بیست سال برنامۀ علمى و جذاب «مرزهاى دانش» در سال‌هاى 1338ــ1357، رايزنى فرهنگى ايران در دهلى، بغداد، دمشق، بيروت و پاريس در سال‌هاى 1327ــ1334، و عضويت در فرهنگستان زبان و ادب ايران (1369 به بعد) بعضى از اين اوراق زرين‏اند. پروفسور آصف فكرت، دربارۀ برنامۀ «مرزهاى دانش»، گفته است: «براى من آن برنامه، يك كلاس پيشرفتۀ ادبيات و تاريخ و فرهنگ بود. استاد محيط كه سخن مى‏گفت، در ذهن من در آن روزها چنان بود كه شاهنشاهى مقتدر در قلمروش فرمان براند و فرمانش بى‌چون‌وچرا روان باشد. او هم فرمانرواى قلمرو ادب و تاريخ و فرهنگ بود. با قدرت سخن مى‏گفت كه به آنچه مى‏گفت دانا بود و بر آن تسلط داشت. نام هم نام سنگين و پرصلابتى بود: مرزهاى دانش... .»

علاوه بر تأليف چندين كتاب ارزشمند (همچون «نقش سيد جمال‌الدين اسدآبادى در بيدارى مشرق‌زمين» و «تاريخ تحليلى مطبوعات ايران»)، نگارش متجاوز از 2500 مقاله در مطبوعات مختلف (مهر، تعليم و تربيت، ارمغان، گوهر و...) و ايراد ششصد خطابه در همايش‌هاى گوناگون داخل و خارج كشور ــ و همگى علمى و تحقيقى ــ در موضوع تاريخ، جغرافيا، ادبيات، زبان، كتاب‏شناسى، هنر و...، حاصل تكاپوى بيش از شصت سال فعاليت علمى و فرهنگى استاد را تشكيل مى‏دهد كه بجاست بازماندگان دانشمند وى به تدوين و انتشار آن‌ها ــ در قالب مجموعه‌آثار ــ همت گمارند.

انجمن آثار ملى، با افتخار، در سال 1357 جايزۀ يك‌ميليون ريالى خود را به پاس مجموع تحقيقات و خدمات و آثار يك محقق در طی عمرش، به وى تقديم كرد. نيز در همان سال، مجموعه‌مقالات ده‌ها استاد و دانشمند را (كه به هدف پاسداشتِ مقام عالى علمى و اخلاقى محيط توسط آقايان حبيب يغمايى و دكتر سيد جعفر شهيدى و ديگران، گردآورى شده و با عنوان «محيط ادب» به چاپ رسيده بود) در مجلس دوستانۀ فرهنگى، دكتر على‌اكبر سياسى به جناب محيط اهدا کرد.

مقامات بلند علمى و منش اخلاقى استوار او، شهرۀ مجامع علمى بود و فرهيختگان بسيارى، از علامه طباطبايى (مؤلف تفسير ارجمند الميزان) و استاد مرتضى مطهرى تا دكتر عبدالحسين زرين‏كوب، دكتر عباس زرياب خويى، دكتر باستانى پاريزى، دكتر سيد جعفر شهيدى، دكتر محمداسماعيل رضوانى، دكتر محمدامين رياحى، پروفسور آصف فكرت، اميرى فيروزكوهى، سيد محمدعلى جمالزاده، سيد حبيب يغمايى، سيد محمدرضا جلالى نائينى، انجوى شيرازى، عبدالعلى كارنگ، احمد اقتدارى و ديگران، به توصيف مكارم اخلاق و احوال وى رطب اللسان بوده و هستند.

به گفتۀ دكتر زرين‏كوب: «استاد محيط طباطبايى، خود تاريخ زنده و پوياى يك قرن بود؛ تاريخ يكى دو قرن قبل از خود را نيز با مطالعۀ مستمر، با كنجكاوى و موشكافى، از آنِ خود كرده بود. در آنچه به تاريخ و ادبيات قرن‌هاى اخير مربوط مى‏شد قول او راهگشا بود.» دكتر عباس زرياب خويى، كه از اواسط دهۀ 1320 با محيط از نزديك در تماس بوده، از «حافظۀ نيرومند» او ياد ‏كرده است كه «مخزنى آكنده از معلومات و اطلاعات بسيار وسيع و گران‌بها در تاريخ، ادب و فرهنگ ايران و اقوام مهاجر» بود و ‏افزوده است: «اطلاعات او در مورد تاريخ قاجار و نيز رويدادهاى زمان معاصر، شرح حال رجال سياسى و ادبى، سوابق اخلاقى، اجتماعى و سياسى آنان بسيار چشمگير بود. اين‌گونه اطلاعات دربارۀ رجال معاصر و قريب به زمان ما در آن دوران، در كمتر كتاب يا مجموعه‏اى ديده مى‏شد و يا اصلاً ديده نمى‏شد.»

انجوى شيرازى، محيط را «پژوهشگرى پرمايه، جامع و شايستۀ نام خويش» شمرده و با اشاره به تكاپوى مستمرّ نيم‌قرنۀ وى در جستجوى نسخه‏هاى مخطوط و كتاب‌هاى چاپى تازه در كتاب‌خانه‏هاى تهران، ‏نوشته است: «اين آسان نيست كه يك نفر بيش از هفتاد سال غرق در مطالعه و تحقيق باشد. استاد محيط بيش از هزار رساله و مقاله علمى، ادبى، انتقادى و تحقيقى دارد. در ده‌ها كنفرانس و سمينار و كنگرۀ علمى و تحقيقى در خارج و داخل شركت كرده بود.»

باستانى پاريزى، كه كلاس درس محيط دربارۀ تاريخ تمدن جديد را درك كرده، مدعى است كه در آن ساعات معدود، «به اندازۀ سال‌ها و قرن‌ها از محضر پربركت آن استاد ضعيف‏نواز بهره بردم... استادى كه در فضيلت و مردمى و استغنا و بى‏باكى و خيرخواهى و دفاع از حقوق جامعه ضرب‌المثل است.» سيد محمدعلى جمالزاده بر ويژگي‌هايى چون پراطلاعى، ژرف‌بينى، بى‏غرضى و انصاف در استاد محيط انگشت تأكيد ‏نهاده است: «استاد ارجمند و امروز يكتا محقق واقعى بى‏غرض و مرض و خالى از تعصب و با مطالعه و اطلاع و ژرف‌بينى ما، آقاى سيد محمد محيط طباطبايى... .» و بالاخره احمد اقتدارى معتقد است كه «استاد محيط، محيط فضل و آداب است و در جمع استادان شمع اصحاب. اما گذشته از جلالت قدر و علوّ مرتبت علمى و پختگى و وسعت اطلاع، امروزه، بحق، استاد همه ادب پروران ايران است و به خاطر زبان و ادب کهنسال فارسی چه رنج‌ها که برده است و چه دردها که در دل نهفته است... وجود گرامي‌اش كم‏نظير است و در كشاكش دوران، چون سنگ آسيا، قديم و قويم و در پاسدارى از ادب فارسى و فرهنگ ايرانى، پابرجا و استوار مانده است.»(2)

استاد محيط در اواسط دهۀ 1350 در ماهنامۀ وزين «گوهر» (مدير مسئول: مرتضى كامران) به درج يك‌سلسله مقالات علمى و انتقادى راجع به تاريخ و متون تاريخى و كلامى مهمّ بابيان و بهائيان (همچون نقطه الكاف و مطالع‌الانوار) اقدام نمود كه چنان‌كه انتظار مى‏رفت با استقبال فراوان محققان و پژوهشگران روبه‌رو شد و متقابلاً واكنش خصمانۀ وابستگان به آن دو فرقه را برانگيخت و موجب پاسخگويى استاد شد. توضیح این مقالات، موضوع گفتار بعدی ماست.

کتاب شناسی آثار بابیت و بهائیت از منظر استاد محیط

می‌دانیم که دو کتاب یا دو گونه کتاب تاریخ قدیم و جدید در میان بابیان و گروه‌های منشعب از آنان رواج داشته است. تاریخ قدیم در 1279.ق و تاریخ جدید در 1291.ق شکل گرفته است. ظاهراً نویسندۀ تاریخ قدیم یک نفر اصفهانی بود و تا 1290 تنها مرجع تاریخی این گروه قرار داشته است و در دوره‌ای نوشته شده است که اعدام شیخ‌ علی عظیم (شیخ‌علی ترشیزی) شاگرد سید کاظم رشتی و (به نظر استاد محیط) جانشین مسلّم علی‌محمد باب، در 1268.ق و پس از سوءقصد نافرجام به ناصرالدین‌شاه به دستور او، زمینه را برای میدان‌داری و ریاست برادران نوری (بهاءالله و صبح ازل) آماده ساخت. این زمان، هنوز بابیت از درگیری‌های فرقه‌ای آن دو برادر رنگ نگرفته بود.

تاریخ جدید توسط یک یا چند نفر، اما، در دوره‌ای نوشته شده است که دو شاخۀ بابیت (ازلیت و بهائیت) با یکدیگر در نزاع داغ فرقه‌گرایانه بودند و از سوی دیگر، سران بهائیت تصمیم گرفته بودند روابط خود را با دربار قاجار و ناصرالدین‌شاه بهبود بخشند و ازاین‌رو، در تاریخ جدید، دشنام‌های فراوان پیشین را کنار نهادند و ثناگوی شاه شدند؛ چنان‌که با بهره‌گیری از رسائل میرزا ملکم‌خان (با بهرۀ تلفیقی از عین عبارات او) و شیوۀ نگارشی رسائل آخوندزاده (به‌ویژه در رسالۀ گفت‌وگوهای جمال‌الدوله هندی و کمال‌الدوله در دین‌ستیزی از زبان سیاح بیگانه) دنبال مخاطبان جدیدی می‌گشتند. مؤلف این کتاب جدید نامعلوم بود. عده‌ای، میرزاابوالفضل گلپایگانی و گروهی، مانکجی‌ هاترایای گجراتی زردشتی را نویسندۀ آن می‌دانستند. میرزاابوالفضل گلپایگانی، به گونه‌ای غیره مستقیم میرزا حسین همدانی (تهرانی بنا به نسخۀ مانکجی)، منشی مانکجی، را نویسندۀ آن دانسته است.

در هر حال، در این مقطع، پروفسور ادوارد براون که با سران مختلف ازلیان و بهائیان ارتباط داشت، به انتشار تاریخ قدیم بابیت در 1328.ق /1910.م دست زد و به اعتماد قول میرزا ابوالفضل گلپایگانی، آن را به حاجی‌میرزا جانی کاشانی مربوط دانست.

در مقالات «کتابی بی‌نام با نامی تازه» و «تاریخ قدیم و جدید» به خامۀ محیط طباطبایی، کیفیت نام‌گذاری تاریخ منتشر شده توسط ادوارد براون ــ با همکاری شیخ محمدخان قزوینی ــ ، به نقطه‌‌الکاف، و فضای تاریخی تدوین تواریخ بابیت بررسی شده است.(3) براون پیش از آن به دنبال تاریخ قدیمی بود که تاریخ جدید از آن اقتباس شده بود. ازاین‌رو، با دیدن دو نسخه در میراث کنت گوبینو، که «نقطه الکاف» به عنوان یک بخش از آن خوانده شده بود، به انتشار تاریخ یادشده دست زد. نکات زیر، برخی از مواردی است که استاد محیط طباطبایی به آن‌ها توجه کرده است:

1ــ نسخۀ مورد استفادۀ ادوارد براون، نه دارای اسم مؤلف است و نه دارای عنوان کتاب، و تاریخ تحریر و تاریخ انتقال آن به پاریس. اما شباهت حوادث تاریخ قدیم و جدید، باعث شده است آن نسخه را نسخۀ تاریخ قدیم و نویسندۀ آن را حاجی‌میرزا جانی (معروف  به نقطۀ  کافی، مؤلف رسالۀ نقطه‌الکاف)  بداند، درحالی‌که طرفین ازلی و بهائی، یعنی مدّعیان جانشینی باب، در موقع انتشار آن، این نسبت را با اطمینان تلقی نمی‌کرده‌اند.

2ــ رساله‌ای که براون، عنوان رساله را از آن اقتباس کرده و در 1279.ق تحریر یافته، نوشته‌ای تاریخی نبوده، بلکه رساله‌ای کلامی است و کاتب به علّتی نامعلوم یا به اشتباه آن را به تاریخ قدیم بابیه متصل کرده است. در ضمن، تاریخ تألیف این رساله 1264 یا 1267.ق می‌باشد، درحالی‌که مقدمۀ تاریخ قدیم در 1270.ق تألیف یافته است.

3ــ نه تنها از حاجی میرزا جانی کاشانی در بعضی از حوادث، در این کتاب به عنوان «ناقل یا منقول عنه» یاد شده، اساساً او دو سال جلوتر از تألیف تاریخ قدیم درگذشته است و نویسندۀ این تاریخ، احتمالاً محمدرضا نام اصفهانی می‌باشد که در بغداد بوده است و حاجی میرزا جانی، که براون تاریخ قدیم را به او نسبت داده، نامی است که نخستین‌بار میرزا ابوالفضل گلپایگانی، آن را در رسالۀ اسکندریه ذکر کرده است. به ادعای گلپایگانی منشی مانکجی که از طرف او مأمور نوشتن تاریخ بابیه شده بود، نزد او آمد و از او درخواست همکاری نمود. او نیز وی را به تاریخ حاجی میرزا جانی کاشانی حوالت داد.

4ــ استاد محیط طباطبایی معتقد است همۀ نسخه‌های تاریخ قدیم ــ که در هیچ موردی با نام مؤلف همراه نبوده ــ بر خلاف تصور ادوارد براون، هرگز از میان نرفته و محیط طباطبایی خود، دست کم از شش نسخۀ آن خبر داشته و سه نسخه را با نسخۀ گوبینو مقایسه کرده است. او یادآور شده است که غیر از نسخۀ گوبینوی کتابخانۀ پاریس، دو نسخۀ دیگری که او دیده، رسالۀ اعتقادیۀ نقطه‌الکاف را در ابتدا ندارند و شاهدی دیگر بر نام مؤلف و نام کتاب تاریخ قدیم در آن‌ها نیست؛ چنان‌که نسخۀ مانکجی در بمبئی نیز فقط نام میرزا حسین طهرانی را بر خود دارد.

محیط طباطبایی در مقالۀ «از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است» (4)یکی دیگر از منابع تاریخی بابیان به نام تاریخ نبیل زرندی را بررسی کرده است. پیش از بررسی دیدگاه او و برای درک بهتر از جایگاه تاریخی این نوشته، در ذیل درخصوص سیر تاریخی کتاب‌های تاریخی شاخه‌های بابی توضیح داده شده است.

انتشار کتاب موسوم به نقطه‌الکاف توسط ادوارد براون، ناخرسندی بهائیان را به دنبال داشت و آن‌ها این کار را اقدامی به سود رقیبان ازلی خویش تلقی کردند. ازاین‌رو، به دستور عبدالبهاء، میرزاابوالفضل گلپایگانی در پاسخ به آن، به تألیف تاریخ مستقلی به نام کشف‌الغطا دست زد که به علت مرگ او ناتمام ماند و مهدی گلپایگانی آن را تمام کرد و آن را در عشق‌آباد از 1330 تا 1334.ق، منتشر کردند و البته به دلیل تغییر جوّ سیاسی خاورمیانه پس از فروپاشی امپراتور تزاری (حامی پیشین بهائیت)، و حاکمیت بریتانیا بر فلسطین، و هراس از تقابل با پروفسور انگلیسی، نسخه‌های کشف‌الغطاء را به سرعت جمع نمودند و سوزاندند. چنان‌که پس از آن، تحریر نسخۀ محمد قاینی نبیل (اهل عالین) در 1300.ق، به سود بهاء تمام شد. عجیب آنکه، بعد از او فقط محمدتقی همدانی در احقاق‌الحق از آن نقل قول کرده است و البته مانند براون او را نمی‌شناخت. سه سال بعد، عباس افندی با تصرفاتی، آن را به سود پدرش و به عنوان جانشینی برای تاریخ قدیم و جدید تحریر کرد و در 1307.ق به براون در عکا هدیه داد. عبدالحسین آواره (آیتی بعدی) نیز در خلأ حاصل از سوختن کشف‌الغطاء در 1917.م، کواکب‌الدریه را از 1918 تا 1921.م نوشت، اما بازگشت او از بها ئیت ، آن کتاب را از اعتبار ساقط کرد. پس از آن آواره خود را آیتی  نام نهاد. بعد از مدتی با تلاش شوقی افندی، کتابی انگلیسی با عنوان «امواج نور» یا «داون بریکرز» به عنوان تاریخ نبیل زرندی (ملامحمد نبیل زرندی شاعر مداح میرزا حسینعلی بها) در 1927 یا 1932.م منتشر شد. عبدالبها مقدمۀ سیاح جعلی را حذف کرد و کتاب را مقالۀ سیاح نامید. این کتاب بعداً به عربی و با عنوان مطالع‌الانوار منتشر گشت و از عربی نیز به فارسی برگردانده و به عنوان تلخیص تاریخ نبیل منتشر شد. این کتاب، که در هیچ کدام از نوشته‌های پیشین نامی از آن نرفته بود، مورد تردید بسیاری قرار گرفت. جالب آن است که این کتاب که هیچ سابقۀ ذهنی از آن وجود نداشت، بنا به اشاره‌ای در آن، در سال 1305.ق یعنی دو سال پیش از سفر ادوارد براون به عکا تألیف شد و روشن نیست چرا به او هدیه داده نشد.

محیط طباطبایی با گزارش این سیر تاریخی در پاسخ به منتقدی به نام دکتر علیمراد داودی ــ استاد فلسفۀ دانشکدۀ ادبیات تهران که گویا گرایش‌های بهایی دارد ــ او را در اینکه مطالع‌ الانوار را نگاشتۀ شوقی افندی می‌داند، با خود هم‌رأی خوانده و این شاهد تاریخی را آورده است که چرا تاریخ‌نویسان قدیمی به جای استناد به محتویات آن تاریخ، به منقولات شفاهی دیگران تکیه کرده‌اند؛ کتابی که می‌توانست پاسخ مناسبی در برابر نسخۀ تاریخ قدیم منتشر شده توسط ادوارد براون باشد. چنان که اشاره نکردن عبدالبهاء به این کتاب در تذکره الوفا را شاهدی بر صحت نظر خود مبنی بر جعل کتاب یادشده توسط شوقی افندی دانسته است.

محیط طباطبایی که از وارد شدن به بحث‌های فرقه‌ای گریزان است، در پاسخ به نقدی مفصل و فرقه‌ای از جانب نواب‌زاده اردکانی در همان نشریۀ بهایی، بر ابعاد کتاب‌پژوهی خود تأکید کرده و حملۀ فرقه‌گرایانۀ او را به علامه محمدخان قزوینی و ادوارد براون در چاپ کتاب قدیم به دور از انصاف دانسته است. چنان‌که نقد خود بر آنان را متضمن تأیید نظر بهائیان در جعلی بودن نسخۀ گوبینو، که به سود ازلیان بود، ندانسته و پژوهش خود را به دور از نزاع بهائیان با ازلیان خوانده است. وی به دسته‌ای دیگر از نقدهای او پاسخ داده و سرانجام او را به انکار اصل تاریخ قدیم متمایل یافته است؛ امری که راه بحث را می‌بندد.

به‌رغم تکرار این نکته از جانب محیط طباطبایی که او به دنبال تأیید یا ردّ طرفین نزاع نیست، گروهی از طرفین تحقیق کتاب‌شناسی او را از این منظر نگریستند و بر او خرده‌ها گرفتند. ازاین‌رو، او در مقالۀ دیگری به نام «ادامۀ بحث دربارۀ نقطه‌الکاف» به بعضی از نقدها پاسخ داده و بر مدعیات خود، به ویژه بطلان استناد تاریخ قدیم به میرزا جانی و اصفهانی بودن مؤلف، تأکید کرده است. (5)

 

 

پی نوشت:

* دانشجوی مقطع دکترای اندیشه سیاسی

(1) محیط ادب، مجموعۀ سی‌ گفتار به پاس پنجاه سال تحقیقات و مطالعات سید محمد محیط طباطبایی، به کوشش حبیب یغمایی و ...، تهران، از انتشارات مجلۀ یغما، اسفند 1357، مقدمۀ کتاب.

(2) اظهارات فرهیختگان فوق، در خلال مقالاتشان در کتاب «محیط ادب» و دیگر آثار آمده است.

(3) سید محمد محیط طباطبایی، «کتابی بی‌نام با نامی تازه»، گوهر، سال 1353، ش11 و 12، صص961ــ952؛ سیدمحمد محیط طباطبایی، «تاریخ قدیم و جدید»، گوهر سال 1354، ش 5، صص343ــ348 و ش 6، صص431ــ426

(4) سید محمد محیط طباطبایی، «از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است»، گوهر، سال 4، ش2 (شماره مسلسل 38)، صص120ــ113 و ش3 (شماره مسلسل 39)، صص208ــ200

 

(5) سید محمد محیط طباطبایی، «ادامۀ بحث دربارۀ نقطه‌الکاف»، گوهر، سال 4ف ش6، (شماره مسلسل 42)، صص471ــ466 و ش7، (شماره مسلسل 43)، صص562ــ556

 

مسلك بابيه و بهائيه به طور اجمال

على ربانى گلپايگانى

 

تاريخ پيدايش و پديد آورنده بابيه

مسلك بابيگرى در قرن سيزدهم قمرى (نوزدهم ميلادى) توسط فردى به نام سيد على محمد پديد آمد. وى در اول محرم سال 1235 يا 1236 (1820 ميلادى) در شيراز متولد شد و در بيست و هفتم شعبان سال 1266 در تبريز به جرم ارتداد به دار آويخته شد.

بابيه او را «حضرت اعلى‏» و «نقطه اولى‏» لقب داده‏اند. وى تحصيل ابتدايى و آموزش اندكى عربى را در شيراز گذراند. سپس پنج‏سال در بوشهر اقامت گزيد و به تجارت- كه پيشه پدرى او بود- اشتغال داشت. در همان ايام كه نوجوانى بيش نبود، دست‏به كارهاى غير متعارف مى‏زد و به اوراد و طلسمات كه حرفه رمالان و افسونگران بود. سخت علاقه‏مند بود. در هواى بسيار گرم تابستان بوشهر هنگام بلندى آفتاب، بر بالاى بام مى‏ايستاد و براى تسخير آفتاب اوراد مى‏خواند و حركات مرتاضان هندى را تقليد مى‏كرد.

پس از بازگشت از بوشهر به شيراز، كار و كسب را رها كرد و براى كسب علم و سير و سياحت رهسپار عراق و حجاز گرديد و در كربلا در سلك شاگردان سيد محمد كاظم رشتى (1203- 1259 ق) در آمد. سيد كاظم رشتى كه از شاگردان شيخ احمد احسايى بود درباره ائمه طاهرين عليهم السلام افكار و عقايد غلو آميزى داشت و آنان را مظاهر تجسم يافته خدا يا خدايان مجسم مى‏انگاشت و مى‏گفت‏بايد در هر زمانى يك نفر ميان امام زمان (عج) و مردم باب و واسطه فيض روحانى باشد. اين گونه عقايد توجه سيد على محمد را به خود جلب كرد، و از مريدان خاص وى گرديد، و از همانجا بود كه فكر دعوى با بيت در ذهن او راه يافت. پس از فوت سيد كاظم رشتى، در سال 1260 ق سيد على محمد نخست ادعاى ذكريت و بعد ادعاى بابيت (يعنى باب علوم و معارف خدا و راه اتصال به مهدى موعود «عج‏» ) و سپس ادعاى مهدويت نمود و به تدريج ادعاى ثبوت و شارعيت كرد و مدعى وحى و دين جديد گرديد، و بالاخره اين ادعا را به ادعاى نهايى ربوبيت و حلول الوهيت در خود پايان داد.

سرگذشت‏سيد باب پس از دعوى بابيت

در آغاز امر هيجده تن از شاگردان سيد كاظم رشتى كه نزد بابيان به حروف حى (ح 8، ى 10) مشهورند به باب ايمان آوردند، و هر كدام در نقطه‏اى به تبليغ مسلك بابيگرى پرداخته، جمعى را به آيين او در آوردند. خود باب نيز از عراق به مكه رفت و در آنجا دعوى مهدويت‏خود را آشكار ساخت. سپس به بوشهر بازگشت و در آنجا اقامت گزيد. فعاليت‏بابيان، علماى شيعه و نيز حكومت قاجار را نگران ساخت. از اين رو به دستور حكمران فارس، باب را از بوشهر به شيراز منتقل كردند، ولى او دست از فعاليتهاى تبليغى خود برنداشت، لذا به دستور حاكم شيراز مجلس مناظره‏اى بين او و علماى شيعه ترتيب داده شد، و او از عقايد خود اظهار ندامت كرد. وى را به مسجد بردند و او در جمع مردم دعاوى خود را تكذيب و استغفار كرد. اما پس از چندى بار ديگر همان ادعا را تكرار و تبليغ مى‏كرد. از اين رو، او را دستگير و زندانى كردند، و پس از مدتى از شيراز به اصفهان منتقل گرديد و از آنجا وى را به آذربايجان بردند و در قلعه چهريق- نزديك ماكو- زندانى كردند (1263 ق) . سپس از آنجا وى را به تبريز بردند و در حضور ناصر الدين ميرزا (وليعهد ناصر الدين شاه) در مجلس علما محاكمه كردند و سرانجام به جرم ارتداد از دين و افساد در ميان مؤمنين به دار آويخته شد (1266 ق) .

تاليفات باب

نخستين تاليف وى كتابى است در تفسير سوره يوسف كه بابيان آن را «قيوم الاسماء» مى‏خوانند. از ديگر كتابهاى مشهور او مجموعه الواح وى خطاب به علما و سلاطين و كتاب صحيفه بين الحرمين است كه بين مكه و مدينه نوشته شده است. «بيان‏» ، مشهورترين كتاب او به عربى و فارسى است. سبك تاليف او مخلوطى از عربى و فارسى است، و عربى نويسى او غالبا نويسى او غالبا با موازين نحو و دستور زبان مطابقت ندارد. نزد با بيان اين كتاب به صورت كتاب وحى و شريعت و احكام آسمانى تلقى مى‏شود. در باب چهارم از واحد ششم كتاب بيان آمده است: در چهار منطقه نبايد كسى جز بابى وجود داشته باشد: در فارس، خراسان، آذربايجان و مازندران. در باب هيجدهم از واحد هفتم آمده است: اگر كسى ديگرى را محزون سازد، واجب است كه نوزده مثقال طلا به او بدهد. و اگر ندارد. نوزده مثقال نقره بدهد. در باب پانزدهم از واحد هشتم آمده است: بر هر كس از پيروان باب واجب است كه براى طلب اولاد ازدواج كند، اما اگر زن كسى باردار نشد، حلال است‏براى حامله شدن او از يكى از برادران بابى خود يارى بگيرد، نه از غير بابى. در باب چهارم از واحد هشتم آمده است: هر چيزى بهترين آن متعلق به نقطه (يعنى خود باب) و متوسط آن متعلق به حروف حى (هيجده تن ياران باب) بوده و پست‏ترين آن براى بقيه مردم است.

ميرزا حسينعلى بهاء و مسلك بهائيه

ميرزا حسينعلى در سال 1233 ق در دهكده‏اى از توابع نور مازندران متولد شد و در حوالى سال 1310 ق در عكا در اثر بيمارى درگذشت و در همانجا به خاك سپرده شد. تحصيلات مقدماتى و خواندن و نوشتن و مقدارى عربى را- طبق سنت رايج زمان- آموخت. سپس به خدمت دولت در سمت منشيگرى و ديوان در آمد، و پس از چندى به حلقات درويشان پيوست و مانند آنها زلف و گيسوى بلند گذاشت و لباس قلندرى بر تن كرد. با ظهور غوغاى باب، ميرزا حسينعلى و برادر ناتنى‏اش يحيى صبح ازل و تنى چند از خاندانش به باب پيوستند، و پس از اعدام باب، يحيى صبح ازل دعوى جانشينى او را كرد. ميرزا حسينعلى در آغاز تسليم او شد. اما پس از مدتى، رقابت‏با برادر را آغاز كرد و نخست ادعاى «من يظهره اللهى‏» - كه در سخنان باب آمده بود كرد و به تدريج‏بر ادعاهاى خود افزود تا به ادعاى رسالت و شارعيت و حلول خدا در او رسيد و خود را الهيكل الاعلى ناميد (انا الهيكل الاعلى) و مدعى شد كه سيد على محمد باب زمينه‏ساز و مبشر ظهور وى بوده است. سفارتخانه‏هاى خارجى- خصوص روس- با صراحت از برادرش حمايت مى‏كردند و دولت را از تصميم شديد عليه آنها تهديد مى‏كردند. سرانجام با فشار علماى اسلامى و مسلمانان، حكومت وقت مجبور شد در سال 1269 ق آن دو را با جمعى از پيروان آنها به بغداد تبعيد كند. عراق در آن زمان- به سان بسيارى از مناطق اسلامى- تحت‏حكومت مركزى عثمانى اداره مى‏شد. پس از مدتى كه كشمكش ميان دو برادر بر سر رهبرى با بيان و درگيرى طرفداران آنان بالا گرفته بود، دولت عثمانى هر دو را به دادگاه كشاند، و دادگاه حكم تبعيد آن دو را دو نقطه دور دست و جدا از هم صادر كرد، از اين رو، يحيى صبح ازل با خاندان و پيروانش به قبرس و حسينعلى بهاء و طرفدارانش به عكا در سرزمين فلسطين اسكان داده شدند، ولى تكفير و تبليغ عليه يكديگر را هرگز رها نكردند.

در اين ايام بود كه اطرافيان صبح ازل به فرقه «ازليه‏» و پيروان ميرزا حسينعلى به فرقه «بهائيه‏» ناميده شدند و آنهايى كه به اين دو برادر ملحق نشدند، به نام قبلى «بابى‏» باقى ماندند. سرانجام در اين كشمكش ميرزا حسينعلى كه بيشتر مورد حمايت ايادى استعمار بود غلبه يافت و ازليه به دست فراموشى سپرده شدند.

عباس افندى و شوقى افندى

پس از مرگ ميرزا حسينعلى همه چيز راه فراموشى و سكوت پيش گرفت. بابى‏ها كم كم محو و فراموش مى‏شدند، و بهايى‏ها در حالت صبر و انتظار به سر مى‏بردند، تا اينكه پسر ارشد ميرزا حسينعلى به نام عباس افندى كه عبد البهاء لقب گرفت، به تجديد آن پرداخت. وى در سال 1844 م. متولد و در سال 1921 م. در گذشت. عباس افندى در محيط حكومت عثمانى و داخل ايران مجالى براى فعاليت‏خود نمى‏يافت. بدين جهت در سال 1911 م. به اروپا مسافرت كرد و به جاى روسيه با انگلستان و سپس آمريكا رابطه ويژه‏اى برقرار كرد، و در جريان جنگ جهانى اول (1914) خدمات زيادى براى انگلستان انجام داد، و پس از پايان يافتن جنگ، به پاس اين خدمات، طى مراسمى لقب سر (Sir) و نشان نايت هود (Knight Hood) كه بزرگترين نشان خدمتگزارى به انگليس است، به وى اعطا شد. بدين صورت بهائيگرى به عنوان ستون پنجم و يكى از ابزار سياست استعمارى انگليس- و نيز آمريكا- مبدل شد. از پيروان عباس افندى به «بابيه بهائيه عباسيه‏» تعبير مى‏شود. پس از مرگ عبد البهاء، رهبرى بهائيان به دست‏شوقى افندى- نوه دخترى ميرزا حسينعلى- افتاد كه تا سال 1957 م. ادامه يافت. پس از مرگ او، گروه نه نفرى بيت العدل- كه مركز آن در حيفاى اسراييل قرار دارد- بهائيان و بهائيگرى را اداره مى‏كند، هر چند در واقع دستهاى مرموز استعمار دست اندركاران بهائيت‏اند.

نوشته‏هاى ميرزا حسينعلى

در ميان نوشته‏هايى كه از پراكنده‏گويى‏هاى ميرزا حسينعلى بهاء جمع آورى شده، دو اثر از ديدگاه بهاييان به گونه‏اى به عنوان كتاب شريعت و وحى تلقى مى‏شود: يكى كتاب «ايقان‏» به زبان فارسى است كه به گمان آنان در بغداد بر او وحى شده است، و ديگرى كتاب «اقدس‏» به زبان عربى مخلوط و دست و پا شكسته كه مى‏پندارند در عكابر او نازل شده است (و يا خود كه تجسمى از خداوند بود بر خود نازل نمود!) . مكاتيب يا نوشته‏هاى ديگر بى محتوا به نامهاى كلمات مكنونه، هفت وادى، كتاب مبين، سؤال و جواب و امثال آن نيز به او نسبت داده شده است.

دعوى الوهيت ميرزا حسينعلى

در كتاب اقدس (ص 1) خود را منبع وحى و تجلى خدا معرفى كرده، مدعى مى‏شود كه خداوند خلقت و تدبير جهان را به او سپرده است. و در كتاب مبين (ص 229) مى‏گويد: لا اله الا انا المسجون الفريد!و در كتاب ايام تسعه (ص 50) درباره روز تولد خود مى‏گويد:

«فيا حبذا هذا الفجر الذى فيه ولد من لم يلد و لم يولد» !و در كتاب ادعيه محبوب (ص 123) بهائيان در دعاى سحر مى‏خوانند: الهى تو را به حق ريش جنبانت قسم مى‏دهم. . . ! در يكى از قصايد ميرزا حسينعلى آمده است: كل الالوه من رشح امرى تالهت و كل الربوب من طفح حكمى تربت

ادعاى نسخ شريعت اسلام

عقيده عمومى بهائيان اين است كه با ظهور باب و بهاء شريعت اسلام الغا گرديد و دوره رسالت محمد مصطفى صلى الله عليه و اله سپرى شده است، و اين دوره، دوران زمامدارى جمال اقدس الهى و آيين اوست، ولى بعد از او نيز خداوند بارها بر زمين هبوط و تجلى خواهد كرد، به اعتقاد آنان پس از حضرت محمد صلى الله عليه و آله نخست‏باب و پس از او حسينعلى بهاء به عنوان ظهور الهى به عالم آمدند و لا اقل تا هزار سال ديگر ظهور الهى در عالم نخواهد بود.

عبادت و احكام در مسلك بهائيه

1- نماز در آيين بهايى نه ركعت است كه به صورت انفرادى در صبح و ظهر و شام بر هر بالغى واجب است. و قبله آنها شهر عكاست كه قبر ميرزا حسينعلى بهاء در آن واقع شده است. براى نماز وضو نيز لازم است، ولى اگر كسى آب براى وضو نداشته باشد، به جاى وضو پنج‏بار مى‏گويد: «بسم الله الاطهر الاطهر» . و جز در نماز ميت، نماز جماعت ندارند.

2- روزه آنان يك ماه به مقدار نوزده روز است، زيرا در اصطلاح آنان هر ماه نوزده روز و هر سال نوزده ماه دارد و مجموع ايام سال 361 روز است. آخرين روز ماه روزه آنها مصادف با عيد نوروز است.

3- حج آنها زيارت خانه‏اى است كه در شيراز كه سيد على محمد باب در آن متولد شده، يا خانه‏اى كه ميرزا حسين على بهاء الله در مدت اقامت‏خود در عراق در آن زندگى مى‏كرد، و براى آن وقت‏خاصى مقرر نشده است.

4- هر مرد فقط مى‏تواند يك زن داشته باشد، در كتاب اقدس ازدواج با دو زن با رعايت عدالت جايز دانسته شده است. ولى عبد البهاء در تفسير آن گفته است چون شرط عدالت هيچ گاه تحقق نمى‏يابد، پس در واقع در ازدواج تعدد راه ندارد. و ازدواج با زن پدر حرام است و با دختر و خواهر و ساير اقربا جايز است.

5- تمام اشيا پاك است، حتى امثال بول و غائط و سگ و خوك و. . .

6- در آيين بهائيت‏سهم ارث پسر و دختر مساوى است، چنانكه سن بلوغ آنها هم يكسان است (يعنى پانزده سالگى) .

7- مراكز مهم اجتماعات رسمى آنها يكى «حظيرة القدس‏» (در عشق آباد) و ديگرى «مشرق الاذكار» در نزديك شيكاگو (آمريكا) است. (1)

پى‏نوشت:

1- در تنظيم اين درس از كتابهاى زير استفاده شده است:

دايرة المعارف تشيع، ج 3، ص 4- 5 ، ابطال تحليلى بابيگرى، بهايى‏گرى، قاديانيگرى، ص 40-  85، ذيل الملل و النحل، ص 41- 56، تاريخ الفرق الاسلامية، ص 217- 222، شيخيگرى، بابيگرى.

منبع : كتاب فرق و مذاهب كلامى،ص 337

 

ناگفته ‏هايى از بهائيت

نوشته شده توسط رحيم نيكبخت‏*

بهائیت در ایران: شاید هیچ تحلیلی گویاتر از اسناد موجود در بررسی ماهیت فرقۀ بهائیت و اقدامات مخرب و انحرافی پیروان آن وجود نداشته باشد. نوشتار حاضر، به بیان ناگفته‌هایی از بهائیت براساس بعضی اسناد اختصاص یافته است.

تاريخ معاصر ايران، ناگفته‏هاى بسيارى دارد كه از جملۀ آن‌ها، نقش مخرّب فرقۀ بهائيت در تحولات سياسى، اقتصادى و اجتماعى ايران است و شرح آن فرصتى بسيار گسترده مى‏طلبد. آنچه در اين مجال در پى آنيم، اشاره به ناگفته‏هايى از فعاليت اين فرقه است.

خوشبختانه، بر اساس اسناد به‌جامانده از دوران رژيم پهلوى، اطلاعات بسيار ارزشمندى از فعاليت‏هاى خيانت‌آميز سران اين فرقه در دسترس محققان و پژوهشگران قرار گرفته است،[1] ضمن اینکه، خاطرات روشنگرانۀ عده‌ای از مطلعان، نظير مرحومان فضل‌الله مهتدى معروف به صبحى، عبدالحسين آيتى (آواره سابق)، حسن نيكو و ديگران، كه سال‌ها از نويسندگان و مبلغان زبدۀ بهائيت بوده و سپس تائب شده و به دامان اسلام برگشته‏اند، مى‏تواند خلأهاى پژوهشى اسناد را جبران نمايد.

نفوذ و فعاليت گستردۀ بهائيان در سطوح بالاى دستگاه ادارى كشورمان در زمان سلطنت محمدرضا پهلوى بر كسى پوشيده نيست.[2] ضمن اينكه در عصر پهلوى، پيوندهاى مستحكم و آشكارى بين سران اين فرقه و رژيم اشغالگر قدس وجود داشت. هم‌زمان با دوران نهضت ملى نفت به بعد، به‌ويژه سال 1332، فعاليت گسترده و سازمان‌دهى‌شده‏اى از طرف بهائيان در كشورمان آغاز شد. متقابلاً در همان سال‌ها واعظ شهير، مرحوم حجت‏الاسلام فلسفى، در سال 1334 به اشاره و دستور آيت‌الله‌العظمى بروجردى سخنرانی‌های روشنگر و پرشوری عليه بهائيت انجام داد كه (به‌رغم مخالفت شديد دسته‌ای از مسئولان عالى‌رتبۀ رژيم، نظير اسدالله علم) از راديو پخش شد و درواقع يكى از عکس‌العمل‌های مهم نيروهاى مذهبى در مقابل گسترش فعاليت فرقۀ ضاله بود.[3]

اسناد موجود، نكات مهمى از برنامه‏هاى بلندمدت بهائيان در اين مقطع را فاش می‌سازد. اولين برنامۀ بلندمدت فرقه از سال 1332 شروع شد و در 1342 به پايان رسيد. با رحلت مرحوم آيت‌الله بروجردى، هم‌زمان با اجراى سياست‏هاى مورد نظر امريكايى‏ها توسط محمدرضا پهلوى در ايران، بهائيان هم فعاليت‏هاى خود را شدت بخشيدند.

در قسمتى از گزارشى كه سال 1344 دربارۀ برنامۀ ده‌سالۀ فرقه تهيه (و به نظر شاه هم رسانده) شده چنين آمده است: «...به طورى كه فوقاً به عرض رسيد، از مفاد نامه‏ها و بخشنامه‏هاى صادره محفل مركزى چنين استنباط مى‏گردد كه هدف نهايى، ازدياد وابستگان به فرقۀ بهائى و تا حداكثر امكان نفوذ در تمام قسمت‌ها و نقاط كشور به خصوص در ميان مردم دهات و ايلات و عشاير است... .» در دستوراتى كه محفل بهائيان صادر كرده بود راهكارهاى رسيدن به اهداف مورد اشاره، ارائه شده بود كه از جملۀ آن‌ها، راه‌اندازى محافل بهائى در نواحى فاقد محفل، و داير كردن كلاس‌هاى رفع اشكال و نيز گردآورى «هرگونه كتب خطى يا مطبوع كه داراى مطالبى دربارۀ افكار و عقايد، روحيات و خصوصيات مرسوم و عادات يا هرنوع اطلاعات ديگرى راجع به عشاير و ايلات» و ارسال آن به مركز می‌باشد.[4]

از موضوعات جالب توجه، هم‌زمانى پايان برنامۀ ده‌سالۀ اول بهائيان با اوج‌گيرى نهضت اسلامى ملت ايران به رهبرى مراجع معظم تقليد و در رأس آن‌ها امام خمينى(ره) است. امام و ساير علما و مراجع، معتقد بودند كه سران بهائيت در ايران، عمال اسرائيل‏اند و لايحۀ انجمن‌هاى ايالتى و ولايتى (مصوّبۀ دولت عَلَم) بيشتر براى هموار ساختن راه نفوذ اين فرقه در كشور طراحى شده است: «حساسيت موضوع، زمانى روشن مى‏شود كه دانسته شود بهائيان، ايران را بعد از اسرائيل دومين سرزمين بهائيان، و آن را مركز قيام و تسخير جهان مى‏دانستند. آن‌ها با چاپ نقشۀ ده سالۀ خود اهميت ايران را براى بهائيان نشان دادند.»[5]

در بهار سال 1342 دوهزار نفر زن و مرد بهائى با مساعدت دولت ايران (يعنى همان كابينۀ اسدالله علم، كه به دستور امريكا، قيام ملت در 15 خرداد همين سال را به خاك و خون كشيد) از طريق فرودگاه مهرآباد به لندن رفتند تا در هشتم ارديبهشت در يك اجتماع پانزده‌هزار نفرى براى معارفۀ گروه نُه نفرى رهبرى اين فرقه شركت جويند.[6]

اقدام نادرست و خلاف شرع و عرفى كه خروش اعتراض‌آمیز امام خمينى را به دنبال داشت: «از چيزهايى كه سوء نيت دولت حاضر را اثبات مى‏كند، تسهيلاتى است كه براى مسافرت دوهزار نفر يا بيشتر از فرق ضاله قائل شده است و به هر يك پانصد دلار ارز داده‏اند و قريب 1200 تومان تخفيف در بليط هواپيما داده‏اند، به مقصد آنكه اين عده در محفلى كه در لندن از آن‌ها تشكيل مى‏شود و صد درصد ضدّ اسلامى است شركت كنند. در مقابل براى زيارت حجاج بيت‌الله الحرام چه مشكلات كه ايجاد نمى‏كنند و چه اجحافات و خرج‌تراشي‌ها كه نمى‏شود»؟![7]

پنج روز پس از سركوب خونين قيام پانزده خرداد نيز محفل ملى بهائيان تهران نامۀ تشويق‏آميزى به تيمسار سرتيپ پرويز خسروانى (فرماندۀ ژاندارمرى ناحيۀ مركز در زمان كشتار پانزده خرداد، و بعدها آجودان فرح، معاون نخست‌وزير و رئيس سازمان تربيت بدنى، و نيز مديرعامل باشگاه تاج بعد از بازنشستگى) نوشت و طىّ آن، قيام حق‏طلبانۀ ملت مسلمان به رهبرى مراجع معظم تقليد و در رأس آنان امام خمينى را «تجاوز اراذل و اوباش و رجاله» و «سوء عمل جهلاى معروف به علم»! ناميد و ضمن «تقدير» از «زحمات و خدمات و سرعت عمل تيمسار» نوشت: «تاريخ امر بهائى آن جناب را در رديف همان چهره‏هاى درخشان و نگهبان مدنيت عالم انسانى ثبت و ضبط خواهد نمود»![8]

در چنين شرايطى بود كه امام خمينى، در پيام‌ها و اعلاميه‏هاى كوبندۀ خويش بهائيان را عمال اسرائيل ياد كرد و با روشنگری‌های خود، خواب خوش آن‌ها، و قدرت‌هاى مستبد و جهان‌خوار حامى‌شان در داخل و خارج كشور را، برآشفت: «اين جانب حسب وظيفۀ شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مى‏كنم. قرآن كريم و اسلام در خطر است. استقلال مملكت و اقتصاد در معرض قبضۀ صهيونيست‏هاست كه در ايران به شكل حزب بهائى ظاهر شدند و مدتى نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تأييد عمال خود قبضه مى‏كنند و ملت مسلمان را از هستى در تمام شئون ساقط مى‏كنند. تلويزيون ايران پايگاه جاسوسى يهود است.[9] و دولت‌ها ناظر آن هستند و از آن تأييد مى‏كنند. ملت مسلمان تا رفع اين خطرها نشود سكوت نمى‏كنند و اگر كسى سكوت كند، در پيشگاه خداوند قاهر، مسئول... است.»[10]

به گواه اسناد موجود، محفل بهائيت، براى رسيدن به اهداف مهم‌تر خويش، برنامۀ ديگرى تهيه كرد كه اجراى آن از اواخر سال 1343، يعنى پس از تبعيد امام (به جرم مخالفت با كاپيتولاسيون) آغاز گرديد. برنامۀ دوم بهائيت، كه نُه ساله بود، تا سال 1354 ادامه يافت و مى‏توان گفت كه در طول اين برنامه، با حمايت شاه، امريكا و اسرائيل، تمامى اركان رسمى كشور در اختيار بهائيان قرار گرفت. در 1351 طبق اسناد ساواك، 112 تن از امراى ارتش، شهربانى و ژاندارمرى از بهائيان بودند. «بهائيان در مدت كوتاهى چنان رشد كردند و مشاغل حساس را به اشغال خود درآوردند كه در كابينۀ هويدا نُه وزير بهائى» حضور داشتند.[11]

از اسناد و گزارش‌هاى موجود در مركز اسناد انقلاب اسلامى چنين روشن مى‏شود كه هر چه دوران شروع انقلاب اسلامى نزديك‏تر مى‏شد نفوذ روزافزون و همه‌جانبۀ اين فرقۀ استعمارى در تمامى اركان حكومت افزون‌تر می‌گشت. به علاوه جسارت و جرئت بهائيان در سطح جامعه و مجامع دانشگاهى افزايش مى‏يافت، تا جايى كه به وابستگى خود به بيگانگان افتخار می‌کردند و از بيان علنى اين امر ابايى نداشتند. در گزارش زير از سال 1356 آمده است: «طبق اطلاع، اخيراً شخصى به نام شهرام عيسى‌خانى، دانشجوى سال اول رياضى دانشكده علوم دانشگاه آذرآبادگان، در كلاس درس، ساير دانشجويان را به قبول مسلك بهائيت تشويق و چنين اظهار مى‏دارد كه دولت شوروى و انگليس مخفيانه به بهائيان پول مى‏دهند كه تا كميتۀ بهائيان را تقويت كنند. ما نيز افراد بهائى، به‌ويژه اشخاصى را كه به اين مسلك بپيوندند از نظر تأمين مسكن و كمك‌هزينۀ زندگى حمايت و كمك مى‏كنيم.»[12]

در همين زمینه، گزارش بسيار جالبى از جلسۀ بهائيان شيراز وجود دارد كه مراحل پيشرفت و اهداف واقعى فعاليت بهائيان در ايران و خواستۀ اصلى ايشان را به‌خوبى نشان مى‏دهد. قسمتى از گزارش ساواك از سخنان فردى بهائى به نام ولى‌الله لقمانى چنين است: «اكنون از امريكا و لندن صريحاً دستور داريم در اين مملكت مد لباس و يا ساختمان‏ها و بى‏حجابى را رونق دهيم كه مسلما[نا]ن نقاب از صورت خود بردارند. به طورى كه من مطالبى در منزل آقاى معتمد قرائت كردم و تمام دختران و پسران بهائى خوشحال شدند.»

راهكارهايى كه فرد بهائى فوق ارائه داده جالب است: «در ايران و كشورهاى مسلمان ديگر هرچه بتوانيد با پيروى از مد و تبليغات، ملت اسلام را رنج دهيد تا آن‌ها نگويند امام حسين[ع‏] فاتح دنيا بوده و على[ع‏] غالب دنيا. البته بهائيان هم تصديق دارند، ولى نه براى قرن اتم؛ اتمى كه به دست بهائيان درست مى‏شود، اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائيل ساخته مى‏شود. اين مسلمانان آخر به دست بهائيان از بين مى‏روند و دنياى حضرت بهاء‌الله رونق مى‏گيرد»![13]

در ادامه، چند سند تاريخى در خصوص برنامۀ اول و دوم بهائيت در كشورمان در دهه‏هاى 1340 و 1350 شمسى آورده شده است:

سند شمارۀ 1:

نسخۀ شمارۀ چهار و چهار یک

به 20 هـ  4[14]

از 321

شماره: 1242/321

تاریخ: 5/4/48

گیرندگان: 302ــ310

موضوع: فعالیت بهائیان

به قرار اطلاع، در جلسۀ هفتگى مورخ 25/4/48 بهائيان كه در خيابان سبلان كوچه كرمى پلاك 27 تشكيل گرديده بود، شخصى به نام واحديان ضمن صحبت دربارۀ امور مذهبى اظهار داشته است: «كارهايى كه اكنون به دست اعلیحضرت همايون شاهنشاه آريامهر صورت مى‏گيرد هيچ كدامش روى اصول دين اسلام نيست، زيرا خود شاه به تمام دستورات بهائى آشنايى دارد و حتى ايشان با اشرف پهلوى در دوران كودكى در مدرسۀ بهائيان در خيابان اميريه كه در آن زمان از مدارس عالى تهران بود درس خوانده‏اند و دليلش آن است كه عكس آن زمان‌ شاه و اشرف هم‌اكنون موجود است كه ايشان ايستاده‏اند و قبل از اينكه به کلاس درس بروند دعا مى‏خوانند. حالا مردم احمق مى‏گويند شاه بهائى است؛ چكار مى‏توانند بكنند. فلسفى بالاى منبر مى‏گويد شاها مواظب باش ببين دكتر شما چه شخصى است، كارها را به دست بهائيان ندهيد. ولى اين گفتار اثرى ندارد ــ هم‌اكنون تيمسار صنيعى، وزير جنگ، و تيمسار شيرين‌سخن بهائى هستند و هرچه نزديك‌تر شويد مى‏بينيد كه چه كارهاى مهمى به دست بهائيان است. چرا؟ براى اينكه آن‌ها بيشتر مى‏فهمند.»

تحقيق پيرامون موارد زير مورد نياز است:

1ــ تعيين صحت و سقم موضوع؛ 2ــ واحديان شناسايى و مشخصات بيشترى از وى اعلام دارند؛ 3ــ گردانندگان جلسات مزبور چه كسانى هستند و هدف از تشكيل اين جلسات آيا جنبۀ مذهبى دارد يا فعاليت‌هاى ديگرى در پوشش مذهب [است؟]؛ 4ــ در جريان جلسات مورد بحث قرار گرفته و نتيجه را به موقع اعلام دارند.[15]

 

سند شمارۀ 2:

طبقه‌بندی حفاظتی: خیلی محرمانه

گزارش خبر

صفحۀ یک از یک

صفحۀ شمارۀ یک از چهار

1ــ به: 321

2ــ از: 7 هـ[16]

3ــ شمارۀ گزارش: 7596/ هـ

4ــ تاریخ گزارش: 18/2/50

منبع: 1699

تاریخ وقوع: 11/2/50

تاریخ رسیدن خبر به منبع: 11/2/50

تاریخ رسیدن خبر به رهبر عملیات محل: 12/2/50

موضوع: بهائيان

جلسه‏اى با شركت نُه نفر از بهائيان ناحيه 15 شيراز در منزل آقاى فرهنگ آزادگان و زير نظر آقاى لقمانى تشكيل گرديد. بعد از قرائت‌نامه، آقاى ولى‌الله لقمانى در مورد اديان جهان و آمار آن‌ها و شهداى بهائيت سخن گفت. وى اضافه كرد آقايان بهائيان بهتر است بيشتر مطالعه نمايند و از روى حقيقت قضاوت كنند تا بفهمند معنى بهائيت كه امروز آزادى بيشترى دارند يعنى چه؟

در زمان قديم، احبّاء نمى‏توانستند بگويند ما بهائى هستيم و نمى‏توانستند تبليغ كنند. اگر هم مبارزه‏اى مى‏نمودند، فوراً آن‌ها را مى‏كشتند، ليكن اكنون آن تعصب‌ها كنار گذاشته شده است. اكنون از امريكا و لندن صريحاً دستور داريم در اين مملكت مد لباس و يا ساختمان‌ها و بى‏حجابى را رونق دهيم كه مسلما[نا]ن نقاب از صورت خود بردارند. به طورى كه من مطالبى در منزل آقاى معتمد قرائت كردم و تمام دختران و پسران بهائى خوشحال شدند. در ايران و كشورهاى مسلمان ديگر هر چه بتوانيد با پيروى از مد و تبليغات، ملت اسلام را رنج دهيد تا آنها نگويند امام حسين[ع‏] فاتح دنيا بوده و على[ع‏] غالب دنيا. البته بهائيان هم تصديق دارند ولى نه براى قرن اتم؛ اتمى كه به دست بهائيان درست مى‏شود، اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائيل ساخته مى‏شود. اين مسلمانان آخر به دست بهائيان از بين مى‏روند و دنياى حضرت بهاء‌الله رونق مى‏گيرد.

نظریۀ یکشنبه:[17] اظهارات شنبه مورد تأیید است. دریانی.

نظریۀ چهارشنبه: صحت اظهارات شنبه مورد تأیید است.

نظریۀ 7/ هـ ــ نظریه چهارشنبه مورد تأیید است. م

بایگانی شود... .[18]

پی‌نوشت‌ها



* کارشناس مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

[1]ــ رک: آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پروندۀ بهائیت.

[2]ــ محمدحسن رجبی، زندگی‌نامۀ سیاسی امام‌خمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص231

[3]ــ برای شرح ماجرا رک: خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، ویرایش علی دوانی، محمد رجبی و محمدحسن رجبی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص190 به بعد.

[4]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده بهائیت در آذربایجان.

[5]ــ روح‌الله حسینیان، سه سال مرجعیت شیعه در ایران (1343ــ1341)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1384، ص179؛ عنوان نقشۀ ده‌ساله چنین نوشته شده است: «وقت قیام و خروج و هجوم و جوش و خروش و کفاح و تسخیر مدن و فتح اقطار و غلبه بر جهان و جهانیان است (شوقی افندی)، وظایف 19گانۀ محفل روحانی ملی ایران در اجرای نقشۀ ده‌ساله.» (رک: سند شماره 3)

[6]ــ محمدحسن رجبی، همان، صص278ــ277

[7]ــ امام‌خمینی، صحیفه نور، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1361، ج1، ص44

[8]ــ رک: سیدحمید روحانی، نهضت امام‌خمینی، ج1، تهران، عروج، چاپ 15، 1381، ص 1516، سند شماره 266

[9]ــ می‌دانیم که تلویزیون ایران، در عصر پهلوی، پیش از آنکه در اختیار دولت قرار گیرد، در تملک حبیب ثابت، بهائی سرمایه‌دار و صهیونیست‌مآب مشهور، قرار داشت.

[10]ــ امام‌خمینی، همان، ج1، ص34

[11]ــ روح‌الله حسینیان، همان، صص186ــ185

[12]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده بهائیت آذربایجان، سند شماره 1030 ــ 21 ــ 55 به تاریخ 7/3/1356

[13]ــ روح‌الله حسینیان، همان، ص183، سند شماره 13

[14]ــ «20 هـ»، ادارۀ ساواک تهران؛ 310، دفتر ادارۀ یکم عملیات و بررسی (وابسته به ادارۀ کل سوم: «امنیت داخلی» سازمان ساواک؛ و 321 نیز ادارۀ دوم عملیات و بررسی آن سازمان، بخش دانشگاه تهران است.

[15]ــ آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

[16]ــ مقصود از 7 هـ ساواک استان فارس است.

[17]ــ شنبه، منبع نفوذی ساواک؛ و چهارشنبه، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت منطقه و رئیس ادارۀ کل ساواک است. مقصود از 7 هـ نیز ساواک استان فارس است.

[18]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پروندۀ بهائیت تهران.

منبع : زمانه ( ماهنامه اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر)- شماره 61

 

ارتباط ماسون‌های ایران و بهائیان

کوتاه و خواندنی

بهائیت در ایران : در میان اعضای فراماسونری ایران، درصد بالایی از بهائیان وجود دارند؛ از مهم‌ترین فعالان در این عرصه میرزا ملکم‌خان ارمنی -مشهور به پدر فراماسونی ایران- است.

در میان اعضای فراماسونری ایران، درصد بالایی از بهائیان وجود دارند؛از مهم‌ترین فعالان در این عرصه میرزا ملکم‌خان ارمنی -مشهور به پدر فراماسونی ایران- است و افرادی همچون علیقلی نبیل‌الدوله، میرزاآقاخان کرمانی، ابراهیم حکیمی، سیدجمال واعظ، ذبیح‌الله قربان، احسان یارشاطر، امیرعباس هویدا، پری اباصلتی از این دسته‌اند. در فعالیت تروریستی دوران مشروطه نیز که توسط مجامع مخفی طراحی می‌گردید، افرادی نظیرسردار محیی، احسان‌الله‌ خان‌ دوستدار، اسدالله‌خان ابوالفتح‌زاده و... نقش اساسی داشتند که بسیاری از اعضای آن بابی و بهائی بودند و پس از تأسیس سازمان ماسونی لژ بیداری ایران (۱۹۰۷ م) در پیرامون آن مجتمع شدند. فعالیت‌ها و اقدامات چنین افرادی که کاملا در راستای اهداف استعمار طراحی و برنامه‌ریزی می‌شد، یکی از عمده‌ترین عوامل انحراف مشروطیت به شمار می‌رود.[۱]

در دوران پهلوی نیز بهائیان در کنار عناصر فراماسون و صهیونیست، نقش مهمی در اجرای نظرات و سیاست‌های استعمار داشتند. بسیاری از نزدیکان شاه و خاندان پهلوی و عدّه زیادی از کارگزاران و متولّیان پست‌های حساس و کلیدی کشور بهائی بودند.[۲]

در سال‌های نهضت ملّی شدن صنعت نفت، شاهد تشکیل لژ همایون در ایران هستیم که یکی از کارکردهای اصلی آن مقابله با نهضت ضد استعماری نفت، و جاسوسی برای انگلیس بود. یکی از اعضای این لژ دکتر ذبیح‌ قربان از اعضای فرقه بهائیت بود که نفوذ فراوانی در شیراز داشت. او رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه شیراز و عضو مؤسس لژ دیگری به نام حافظ نیز بود.[۳]

در سال ۱۳۴۱ تعداد ماسون‌های آمریکایی به حدی رسید که لژ محلی آمریکا درصدد ایجاد لژی در ایران برآمده و چندی بعد ریاست این لژ آمریکایی به یکی از فراماسون‌هایبهائی که دارای مقام ژنرال ماسونی درجه ۳۳ بود، به نام علی‌نقی‌خان نبیل‌الدوله واگذار گردید.[۴]

در مدّت ۳۷ سال سلطنت محمدرضا، در سراسر کشور جولانگاه محافل و مأموران بهائی-ماسونی گردید. اکثر کسانی که در این مدّت به عنوان نخست‌وزیر انتخاب شدند، یا از استادان و اعضای بلندپایه لژهای فراماسونری بودند و یا از دست‌نشاندگان و مأموران یهود و ماسون. به عنوان نمونه، امیرعباس هویدا که از نخست‌وزیران معروف دوران سلطنت محمدرضا پهلوی به شمار می‌رفت، از نوادگان میرزا یعقوبیهودی و از بهائیان مشهور بود که در دهه ۱۳۲۰ وارد شبکه تار عنکبوتی سیاسیون متمایل به انگلستان شد و از فعالان و اعضای بلندپایه فراماسونری ایران گردید. و در دوران سیزده ساله‌ (از بهمن ۱۳۴۳ تا مرداد ۱۳۵۶) نخست‌وزیری خویش خدمات زیادی را در راستای تحقق اهداف شوم صهیونیسم و استعمارگران انجام داد. در این دوران پیوندهای نهان و عیان دربار پهلوی با محافل قدرتمند و چپاولگر غرب و صهیونیسم جهانی، به مستحکم‌ترین شکل خود رسید.[۵] بدین ترتیب فرقه ضاله بهائیت در ارتباط با سازمان‌های فراماسونری خدمات شایانی به صهیونیسم و استعمارگران و خیانت‌های جبران ناپذیری به ملّت ایران و فرهنگ‌‌ اسلامی این سرزمین، کرده و می‌کنند.

پی‌نوشت:
[۱]. سایه روشن‌های بهائیت۹۱، روزنامه کیهان، شنبه۲۸آبان۱۳۸۴.
[۲]. جواد منصوری، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج۱، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۷،ص۳۲۴.
[۳]. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین،. تهران امیرکبیر، ۱۳۵۷،ج۳، ص۳۸۰.
[۴]. محمدخاتمی، فراماسونری، تهران، کتاب صبح، ۱۳۸۰، ص۱۳۲.

[۵]. محمد احمدی، پژوهه صهیونیت، تهران ضیاء اندیشه، ج۱،ص۳۹۱-۳۹۰.

 

رابطه براندازی امیرکبیر و گسترش بهائیت

 

بهائیت در ایران: این مطلب با عناوین متفاوت در این پایگاه درج شده . لکن بدلیل اهمیت آن مجددا باز نشر داده میشود . پرنس دالگورگي در جهت حمايت بي دريغ از بابيان و خصوصا ميرزا حسينعلي، با همكاري مهداوليا (مادر شاه ) تلاش بي وقفه خود را در براندازي ميرزا تقي خان امير كبير مصروف داشت و ميرزا آقا خان نوري را كه در زمان ميرزا آغاسي منفور بود و در تبعيد به سر مي برد، دوباره برگرداند و در نهايت به صدر اعظمي نشاند . از اين رو ميرزا آقا خان نوري نيز هميشه از ايشان سپاسگذار بود و از هر گونه كمك به وي فرو گذار نبود.
ميرزا آقا خان نوري اعتماد الدوله نوري به صدارت عظمي منصوب گرديد
لذا نامه اي بحضرت بهاءالله نگاشت و حضرتش را به تهران دعوت كرد. پس از وصول نامه عازم پايتخت گرديده در ماه رجب وارد تهران شد، ميرزا آقاخان برادر خود جعفر قليخان را مخصوصاً به پيشباز حضرت بهاءالله فرستاد و تبريك ورود تقديم نمود، حضرت بهاءالله پس از ورود به تهران يكماه تمام در منزل برادر وزير اعظم مهمان بودند، صدر اعظم جعفرقليخان برادر خود را مأمور پذيرایي آنحصرت نموده بود.(1)
ميرزا حيسنعلي نوري (بهاءالله) نيز بعدها با نامي كه براي دين نوظهور و نيز دخترخود برگزيد مراتب تشكّر خود را از دولت روس ابراز داشت، زيرا قبلاً دولت ايران را عليّه، انگلستان را فخيمه و دولت روس را بهيّه مي گفتند ـ تمبرها و اسنادي بدين صورت موجود است ـ مشهور آنكه ميرزا حسينعلي زمان پناهنده شدن به سفارت دولت بهيّة روس قول داد نام دينش بهائي باشد. جناب ميرزا نه تنها به وعده خود وفا نمود بلكه براي اثبات خدمتگزاري و سر سپردگي بدولت بهيّه روس نام دخترش را نيز بهيّه خانم گذاشت. (2)
در بغداد بين دو برادر بر سر جانشيني باب اختلاف سختي در گرفت و هر كدام از دو برادر نسبت‌هاي زشتي به يكديگر دادند. در آن ايّام بهاءالله ادعاي من يظهر اللهي سر داد. در پي اين اختلافات دو برادر مجبور به مهاجرت به "ادرنه" عثماني شدند كه در آنجا نيز دست از اختلاف برنداشتند و ناگزير دولت عثماني اقدام به جدا سازي دو برادر نمود؛ ازليان به قبرس و بهائيان به عكّا كوچانده شدند. ازليان با مرگ ميرزا يحيي تقريباً به نابودي كشيده شدند، ولي مهاجرت بهائيان را بايد ابتداي فعّاليّتهاي آنان دانست.
دالگورگي در خاطرات خود مي نويسد: يك قسمت از كار سفارتخانه، منحصر به تهيه الواح و انتظام كار بابي ها بود ... به محض آنکه بين ميرزا حسينعلي و ميرزا يحيي به هم خورد، ميرزا حسينعلي من يظهره الله شد ولي از بي سوادي من يظهره الله چه بگويم! الواحي كه ما تهيه مي كرديم نمي توانست بخواند!(3)
ميرزا حسينعلي بهاء بعدها به جانشيني باب اكتفا نكرد و چون او، ابتدا ادعاي نبوّت و سپس ادعاي الوهيت كرد. به خاطر همين موضوع بود كه جناب نبيل زرندي او را نصيحت كرده مي گويد:
خلق گويند خدايي و من اندر غضب آيم
پرده برداشته مپسند به خود ننگ خدايي
او هم نصيحت را بجان و دل قبول كرد ! و در قصيده اي چنين ابراز داشت:
كل الالوه من رشح امري تألهت
كل الربوب من طفع حكمي تربت(4)
يعني: تمام خدايان از ترشح امر من خدا شدند و همه پروردگاران از دميدن حكم [من] پروردگار گرديدند.(5)

پی نوشت:
1 - نقطه الكاف. ص 239
2- همان. نقل از محاكمه باب و بهاء. ص198
3- كواكب الدرّيه. ص 339. مقاله سياح ص88
4 - مطالع الانوار. ص674
5- كواكب الدرّيه.ج1 ،ص336

 

صفحه161 از318
06 آذر 1403 0 نظر

بهائیت در ایران : کتاب «سید علی‌­محمد شیرازی(باب) و شورش­ بابی‌­ها در مازندران» نوشته سینا فروزش  توسط انتشارات سروش ...

06 بهمن 1400 0 نظر

بهائیت در ایران : برنامه هاي راديو به قدري وقيح بود که کارشناسان ساواک را نسبت به تبعات اجتماعي آنها بيمناک مي ساخت. ...

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی